نتایج تلخ مثلث سازی در خانواده

مثلث سازی در خانواده چیست؟

رفتار اعضای یک خانواده تابعی از رفتار سایر اعضای خانواده است و خانواده همانند هر سیستمی متمایل به تعادل می باشد. لذا رفتار اعضای آن در مجموع به گونه ای است که تعادل سیستم حفظ شود. حتی اگر این رفتار، رفتار نابهنجار باشد. لذا اگر رفتار فرد مغایر چیزی باشد که سیستم را در حالت تعادل نگه داشته، سیستم برای مقابله با این انحراف و حفظ تعادل خود فعال می شود.مثلث سازی

مثلث سازی

در خانواده ها معمولا پدر و مادری که با هم مشکل دارند با یکی از بچه ­ها بر علیه والد دیگر ائتلافی تشکیل می ­دهند و فرزند را به سمت خودشان می­ کشانند؛ یعنی هر یک از والدین می­ خواهد که بر ضد دیگری با کودک متحد شود. در این نوع خانواده­ ها، هر نوع حرکتی که کودک انجام دهد، از سوی یکی از والدین نوعی تبانی با طرف مقابل تفسیر می­ شود که به منظور حمله به وی صورت گرفته است. در روان­شناسی این فرآیند را مثلث سازی می­ نامند.

البته مثلث­ سازی فقط به این حالت منصوب نمی­ شود و در بسیاری از روابط دیگر حتی روابط اجتماعی نیز رخ می­ دهد؛ مانند زمانی که دو نفر با هم اختلاف دارند و پای نفر سوم را وسط می­ کشند. این فرآیند گاهی آسیب ­زا نیست و به تعادل سیستم کمک می­ کند اما در بسیاری موارد، وقتی رابطه به شدت آسیب زا باشد، می­ تواند مخل و ناراحت کننده شود. در این مطلب می ­خواهیم این فرآیند را زمانی که والدین در مرحله­ طلاق و پس از آن قرار دارند و از کودک خود برای ائتلاف استفاده می­کنند، تحلیل کنیم؛ ببینیم چه آسیب­ های دارد و چه راهکارهای برای خارج شدن از این ائتلاف آسیب­ زا، وجود دارد. 

چرا یارگیری می ­کنیم؟
واقعیت این است که همه ما در معرض نوعی از مثلث سازی قرار داریم؛ وقتی پدر و مادر درباره­ روش تربیتی فرزند با یکدیگر دعوا می کنند، مثلث سازی شکل می گیرد؛ زمانی که در خانواده ها روابط خارج از خانواده شکل می گیرد و نفر سوم وارد زندگی می شود و … مشکلات انسان ها به اندازه­ مخفی کاری های آن هاست و مشکلات معمولا مثلث طلب هستند. وقتی زن و شوهری که از قدرت یکسانی برخوردار نیستند و سر مساله­ مهمی با هم به توافق نمی رسند، زوجی که دارای قدرت کمتری است برای خروج از آن تنش و برای حفظ موجودیت بیشتر خود در رابطه به ناچار به سمت شخص یا اشخاص سومی حرکت می کند که داری قدرت کمتر ولی قابل توجه است و آن فرد گاهی یکی از فرزندان است.

در چنین موقعیتی، شخصی که قدرت اول را داشته یا باید تسلیم شود، یا کنار بکشد، یا فشار را بیشتر کند و همچنین می تواند به سمت یکی دیگر از اعضای خانواده برود و مثلث در مثلث را شکل دهد ؛ اگر وضعیت حل و فصل نشود اعضای دیگر خانواده به ناچار و یا به میل خود برای کم کردن مشکلات وارد رابطه می شوند. 
در کل زمانی که دو نفر نخواهند معضل رابطه شان را براساس مذاکره حل کنند و در عین حال امکان قطع رابطه نیز وجود ندارد (مثلا به خاطر وجود فرزند –حتی پس از طلاق-) امکان شکل گیری مثلث (یارگیری یا ائتلاف) وجود دارد. 

یارگیری با ما و کودک ما چه می کند ؟
همان طور که گفته شد، وقتی تنش ها بین والدین (زن و شوهر سابق) طولانی و بدون راه حل باقی می ماند، آن ها به یارگیری رو می آورند و فرد سومی را که همان فرزند است، وارد می کنند. در این حالت ممکن است تنش ها تا حدی حل شود، اما در طولانی مدت، این تنش ها به شکل واقعی حل نمی شود. شاید همین یارکشی قبل از طلاق باعث بروز تنش و در نهایت درگیری و طلاق شده بود! به بیانی دیگر، یارگیری ها در کوتاه مدت تنش را کاهش می دهند، اما در درازمدت مشکلاتی برای افراد به جا می گذارند که بهتر است عطایش را به لقایش بخشید.

هیجان­های منفی مانند خشم، تنش، افسردگی و اضطراب از آسیب ­های این یارگیری است. فردی که علیه او یارگیری شده، احساس طرد می­ کند و خشم ناشی از آن باعث می­ شود از هر تلاشی برای آسیب زدن به دو نفر دیگر که با هم ائتلاف کردند، انجام دهد؛ مثلا پدری که خشمگین از ائتلاف مادر و فرزند است، ممکن است اجازه ملاقات ندهد یا دائما بهانه بیاورد. کودک نیز از فشار واسط ه­گری خسته می­شود و ممکن است غمگین و مضطرب شود چون گاهی نمی ­داند چگونه و در چه موقعیتی باید تصمیم درست را بگیرد. طرف دیگر هم دائما تنش زیادی را برای حفظ ائتلاف تحمل می­ کند، مثلا مادر ممکن است به فرزند خود باج­های زیادی جهت یارکشی بدهد. این هیجانات منفی می تواند باعث بروز آزارهای مختلف کلامی، جسمی و… بین دو طرف شود.

کاهش قدرت و اعتبار هر دو والد از دیگر آسیب­ های این ائتلاف است. کودک می بیند که هر کدام از والدین جهت یارکشی، والد دیگر را تخریب می­ کند و قوانین او را زیر سوال می ­برد. این فرآیند در نهایت به ضرر اعتبار هر دو والد است. در این شرایط کودکان خیلی زود یاد می­ گیرند که اگر می­ خواهند چیزی به دست بیاورند، بهتر است والدین در یک جبهه نباشند. آن وقت او طرف کسی را می گیرد که خواسته او را برآورده کند. فکر نکنید این کار بدجنسی است، در واقع، کودک عمدا این کار را انجام نمی­ دهد. در فضای رابطه این راه را برای برآورده کردن خواسته هایش یاد گرفته است. این خصوصیت در فرزند می­ تواند در روابط آینده­ او نیز آسیب­ زا باشد. 
در کل فرسایندگی روانی برای طرفین و اثرات مخرب تربیتی، دو محصول این ائتلاف است. 

چگونه از یارکشی بیرون بیاییم؟
در هر صورت به دلیل این­که بین شما و همسر سابقتان همچنان پل ارتباطی (بودن فرزند) وجود دارد، امکان تشکیل مثلث ها هر لحظه وجود دارد و باید با اطلاع رسانی پیشگیری کنیم و اگر نشد با مراجعه به روان­شناس اثرهای منفی روابط مثلثی را کم کنیم. گام­های زیر می ­تواند کمک کننده باشد:


گام اول:مثلث را شناسایی کنید و از اثرات مخرب آن آگاه باشید
در روابط خود کمی تامل کنید و ببینید آیا مثلث سازی اتفاق افتاده است؟ آیا در رابطه­ افراد سعی در یارکشی می­ کنند؟ آیا خشونت­ها و مشکلات پیش آمده ناشی از همین رابطه مثلثی است؟ و… اگر متوجه این امر شدید بهتر است آسیب­های آن را نیز برای خود مرور کنید. این فرآیند می ­تواند جنبه­ انگیزشی برای شکستن این مثلث در شما ایجاد کند. برای مثال اگر ما ندانیم که مبتلا به بیماری دیابت هستیم و پس از مراجعه به پزشک و دادن آزمایش توسط پزشک مربوطه، به میزان قند خونمان که بالای 380 است، واقف شویم و تنها پزشک میزان قند خون و تبعات مربوط به افزایش قند را به ما گوشزد کند و هیچ گونه دارویی تجویز نکند، دیده شده که در اکثر موارد صرف آگاهی از میزان قند خون و تبعات آن باعث شده است که ما یک خود کنترلی نسبتا قابل توجهی در مصرف مواد قندی از خود نشان می­ دهیم.


گام دوم:اقدامات عملی برای شکستن ائتلاف انجام دهید
بعد از شناسایی این ائتلاف، دقت کنید که چگونه می ­توانید رابطه را به تعادل برگردانید. مثلا مادر می­ تواند به فرزند خود که هم اکنون در تیم اوست کمک کند تا اوقات مشترکی را با پدرش بگذارند و حتی مشوق این امر نیز باشد. از طرفی باید سعی کنید روش های منفی مانند بدگویی از طرف مقابل، بهانه گیری و… را کاهش دهد و حتی در حضور فرزند قطع کند.


گام سوم:با طرف مقابل وارد مذاکره شوید
بهتر است از والد دیگر بخواهید تا با هم در مورد مسائل مهم صحبت و مذاکره کنید. در این فضا مهمترین دغدغه­ های خود را مطرح و با گفت­ وگو به راه حل­های مناسب و مورد توافق در جهت حل مشکلات و مسائل پیش رو برسید. این جلسات جنبه پیشگیری از ایجاد مثلث سازی نیز دارد. اگر نیازمند آموزش در زمینه مذاکره هستید، می ­توانید مطالبی را در این مورد مطالعه کنید. 

گام چهارم:کمک تخصصی دریافت کنید
اگر شدت مثلث سازی زیاد است و شخصا برای شکستن آن نمی­ توانید کاری بکنید، بهتر است از کمک یک روان­شناس بهره بگیرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابولفضل حسینی

نکات فرزند پروری

اجرای شش روش زیر به شما کمک می کند تا احتمال نوشیدن الکل، مصرف دارو و بروز رفتارهای خطر زا را در فرزندتان به حداقل برسانید.
1- با فرزندتان رابطه صمیمانه و حمایتی برقرار کنید.
2- در زمینه نوشیدن الکل، مصرف دارو و مدیریت اضطراب الگوی مناسبی برای فرزندتان باشید.
3- میزان خطر پذیری فرزندتان را بیابید.
4- دوستان فرزندتان را بشناسید.
5- فعالیت ها و روابط فرزندتان را کنترل و قوانین منطقی وضع و اجرا کنید.
6- درباره مواد مخدر و الکل گفت و گو و اطلاعات تان را به روز کنید.

برقراری ارتباط صمیمانه و حمایتی با فرزندتان
کودکانی که با والدین شان صمیمی هستند و از طرف آنها حمایت می شوند کمتر به مواد مخدر و الکل گرایش پیدا می کنند. نتایج پژوهش ها نشان داده داشتن ارتباط صمیمانه با والدین در دوران نوجوانی فرزندان اهمیت زیادی دارد.

با این وجود، باید برای ارتباط صمیمانه با فرزندان حد و مرز تعریف کرد. اگر بیش از حد به فرزندتان نزدیک شوید و رفتارها و اعمال شان را کنترل کنید، عدم اعتماد به نفس شان را مشاهده خواهید کرد.

نتایج بررسی ها نشان داده، والدینی که با یکدیگر مشاجره و فرزندشان را تنبیه می کنند روابط سرد و خشمگنانه ای با فرزندان شان دارند. چنین روابطی خطر اعتیاد فرزندان را به مواد مخدر و الکل افزایش می دهد.

هفت توصیه برای برقراری و حفظ روابط گرم و صمیمانه با فرزندتان:
1- در فعالیت هایی که فرزندتان به آنها علاقه دارد - ورزش، موسیقی، هنر، تکنولوژی، سینما و ... - مشارکت کنید. سرگرمی هایی که فرزندتان به آنها می پردازد را کشف کنید تا به وسیله آنها به او نزدیک شوید.
2- فرزندتان را تشویق کنید تا در فعالیت های فوق برنامه مشارکت کند. مشارکت در فعالیت های فوق برنامه، در حفظ تندرستی فرزندتان موثر است.
3- هنگام گفت و گو با فرزندتان خشم تان را کنترل کنید ( به عنوان مثال: به آرامی گفت و گو کنید، سعی کنید رفتار تدافعی نداشته باشید و به حرف های فرزندتان واکنش مثبت نشان دهید.)

4- برای حل و فصل چالش ها به فرزندتان کمک کنید.
5- تلاش کنید با فرزندتان ارتباط صمیمانه و صحیح برقرار کنید. سعی کنید توصیه های مناسبی برای گفت و گو درباره مواد مخدر و الکل بیابید.

6- پس از کسب موفقیت به فرزندتان پاداش دهید و تشویق اش کنید. فعالیت های او را کنترل کنید و با طرح سوالات گوناگون سعی کنید از اتفاقاتی برایش افتاده آگاه شوید. اگر چنین نکنید، مشکلات نمایان می شوند.

7- به فرزندتان اجازه دهید مستقل بودن را تجربه کند. سعی کنید فرزندتان را به خانه علاقه مند و او را در مواجه با مشکلات یاری کنید. اجازه دهید فرزندتان با حفظ حد و مرزها همراه دوستان اش به گردش برود و تفریح کند. به او اجازه دهید تا درباره توقعات والدین اش حرف بزند و اظهار نظر کند. با این کار به او می آموزید هنگامی که از خانه و خانواده دور است اظهار نظر و از خود محافظت کند.

به خاطر داشته باشید:
" صمیمی و حامی " به معنای " آسان گیر و اهمال کار " نیست. نتایج بررسی های محققان نشان داده فرزندانی که به وسیله والدین شان تحقیر و تنبیه بدنی شده اند بسیار بیشتر از همسالان شان که چنین نبوده اند در معرض اعتیاد به مواد مخدر و الکل قرار دارند. طراحی و اجرای استراتژی فرزند پروری حمایت کننده عبارت است از ایجاد ارتباط صمیمانه و حفاظت کننده و وضع و اجرای قوانین روشن و واضح محدود کننده است تا فرزندان بیاموزند که باید مسئولیت اعمال و رفتارشان را به عهده بگیرند.

 

برای فرزندتان الگو باشید
نتایج بررسی های دانشمندان نشان داده، فرزندان در مواجه با مواد مخدر و الکل، مشابه والدین شان رفتار - سالم یا غیر سالم - می کنند
دیدگاه شما می تواند تاثیر زیادی بر دیدگاه فرزندتان نسبت این مواد بگذارد و رفتارهای آینده او را شکل دهد. با اجرای سه روش زیر می توانید به الگوی مناسبی برای فرزندتان تبدیل شوید.

1- هرگز در مقابل فرزندتان حتی دخانیات هم مصرف نکنید و از خود بی خود نشوید. استعمال دخانیات یا مصرف مواد مخدر در حضور فرزند احتمال اعتیاد او به مواد مخدر را در بزرگسالی افزایش می دهد.
2- هنگام مصرف دارو به فرزندتان بگویید که با اجازه پزشک چنین می کنید. هرگز بدون اجازه پزشک داروهایی که در کمد داروها وجود دارند را مصرف نکنید و در اختیار سایر اعضای خانواده و دوستان قرار ندهید. هرگز داروها را به مدت طولانی در کیف دستی تان نگه ندارید و داروهای اضافه را به داروخانه ها تحویل دهید.
3- کودکان با مشاهده رفتارهای والدین شان از آنها می آموزند. به معنای دیگر، فرزندتان روش هایی که شما برای مقابله با موقعیت های اضطراب آور و کنترل احساسات استفاده می کنید را می آموزند و اجرا می کنند. وقتی خسته و کلافه هستید، از تکنیک های مدیریت اضطراب برای کنترل دلشوره و اضطراب استفاده کنید و آن را به فرزندتان بیاموزید. به او بگویید در چنین شرایطی نیازی به استعمال دخانیات نیست و با استفاده از روش های گوناگون می توان به سلامت از موقعیت های دشوار خارج شد.

میزان خطر پذیری فرزندتان را بیابید.
نتایج چندین دهه تحقیق و پژوهش نشان داده عوامل متعددی سبب می شوند برخی از جوانان بیش از دیگر همسالان شان در معرض اعتیاد به مواد مخدر و الکل قرار بگیرند. یکی از عوامل، بی توجهی به کودک و حمایت نکردن از او است. پژوهشگران پی برده اند بی اعتنایی والدین و عدم شناخت روحیات و میزان خطر پذیری فرزندان یکی از عوامل عمده اعتیاد به مواد مخدر و الکل است.

چهار عامل خطر زای متداول که سبب اعتیاد جوانان به مواد مخدر و الکل می شوند عبارتند از:

1- تاریخچه خانوادگی
تاریخچه خانوادگی اعتیاد به مواد مخدر و الکل، وقتی به والدین برسد می تواند احتمال اعتیاد فرزندان به مواد مخدر و الکل را افزایش دهد. کودکانی که والدین یا پدر بزرگ و مادر بزرگ الکلی دارند به احتمال زیاد ژن هایی را به ارث برده اند که می توانند خطر اعتیاد آنها به الکل را افزایش دهند. البته به ارث بردن ژن ها به معنای اعتیاد قطعی کودکان به مواد مخدر و الکل نیست. اگر در تاریخچه خانوادگی تان اعتیاد به مواد مخدر و الکل وجود دارد، باید به فرزندتان بگویید که بیش از همسالاناش در معرض اعتیاد به مواد مخدر و الکل قرار دارد.

2- اختلالات روحی و رفتاری
اگر فرزندتان به بیماری های روحی مانند افسردگی، دلشوره یا اختلال بیش فعالی با کمبود توجه مبتلاست، او در خطر اعتیاد به مواد مخدر و الکل قرار دارد. اما باید توجه داشت که تعداد زیادی از کودکانی که به بیماری های روحی روانی مبتلا هستند در بزرگسالی به مواد مخدر و الکل وابسته نمی شوند. بنابراین، والدین کودکان مبتلا به اختلالات روحی روانی باید فرزندان شان را کنترل کنند تا از اعتیاد فرزندشان به مواد مخدر و الکل پیشگیری کنند. گفت و گو با متخصص مشاور و روان پزشک، برگزاری جلسات مشاوره و استفاده از دارو درمانی روشی مناسب و مفید برای درمان اختلالات و پیشگیری از اعتیاد به مواد مخدر و الکل است.

3- آسیب
کودکانی که رویدادهای هولناک - تصادف رانندگی، بلایای طبیعی، آزار و اذیت جنسی و ... - را تجربه کرده اند، احتمال وابستگی شان به مواد مخدر و الکل در بزرگسالی زیاد است. والدین باید تاثیر مخرب آسیب ها بر کودکان را درک و به فرزندشان برای از میان بردن این تاثیر کمک کنند.

4- ناتوانی در درک موقعیت های خطرناک
کودکانی موقعیت های خطرناک را درک نمی کنند بیش از سایر افراد در معرض اعتیاد به مواد مخدر و الکل قرار دارند. در حالی که اکثر جوانان خطر را درک می کنند، اما برخی از آنها در مقابل موقعیت های خطرناک واکنش نشان نمی دهند و رفتارهای خطرناک بروز می دهند.

شناخت دوستان فرزندتان
شما، به عنوان والدین، تلاش کنید با دوستان فرزندتان ارتباط برقرار کنید. دوستان فرزندتان در طول زندگی تاثیر زیادی بر انتخاب های او می گذارند. دوستان فرزندتان می توانند در گرایش او به رفتارهای پر خطر موثر باشند.

به خاطر داشته باشید:
دانستن آن که دوستان فرزندتان چه کسانی هستند به شما کمک خواهد کرد تا خود را برای مقابله با مشکلات ایجاده شده آماده کنید.
در ادامه می توانید با مطالعه و اجرای توصیه های زیر دوستان فرزندتان را بهتر بشناسید و فرزندتان را در ارتباطات دوستانه یاری کنید:
- از فرزندتان درباره دوستان اش سوال کنید. به عنوان مثال بپرسید:" از امیر، دوست جدیدت، چه خبر؟ " یا " سرگرمی مورد علاقه علی چیست؟"
- در میهمانی هایی که فرزندتان در خانه ترتیب می دهد با دوستان اش گفت و گو کنید و از والدین اش و قوانینی که در خانه وضع کرده اند بپرسید. چنین کاری به شما کمک می کند تا فرزندتان را در مواجه با مشکلات احتمالی بهتر راهنمایی و کمک کنید. اگر دوستان فرزندتان سیگار می کشند به او اعلام کنید که باید از آنها فاصله بگیرد.
- هنگام گفت و گو با فرزندتان اهمیت داشتن دوست خوب و حمایت از او را بگویید. به عنوان مثال، یک دوست خوب، فردی با مشخصات زیر است:
- وفادار است.
- بهترین ها را برای تان می خواهد.
- از منافع تان حمایت می کند.
- موفقیت های تان را جشن می گیرد.
اطلاعاتی که درباره دوستان تان و همسایگان دارید - روابط، علایق، نوع شخصیت، خصوصیات مثبت و منفی و ... - را با فرزندتان در میان بگذارید.

نظارت، حمایت، وضع و اجرای قوانین محدود کننده
نتایج بررسی های دانشمندان نشان داده والدین می توانند با نظارت کردن بر فعالیت های فرزندان و حمایت کردن از آنها و وضع و اجرای قوانین محدود کننده، خطر اعتیاد آنها به مواد مخدر و الکل را کاهش دهند.

برای نظارت بر فرزندتان
- از محل حضور فرزندتان مطلع شوید.
- از فعالیت های خارج از مدرسه فرزندتان آگاه شوید
- عملکرد تحصیلی فرزندتان را بررسی کنید. مطالعات دانشمندان نشان داده مشکلات تحصیلی از علایم و نشانه های اعتیاد به مواد مخدر و الکل است.

برای حمایت از فرزندتان
- از شرکت فرزندتان در میهمانی ها و گردهمایی های گوناگون مطلع شوید. به گونه ای رفتار کنید که او حضور شما را در میهمانی و گردهمایی حس کند.
- فرزندتان را در انجام تکالیف و پروژه های تحصیلی کمک کنید.

وضع و اجرای قوانین محدود کننده
- دلایل وضع و اجرای قوانین محدود کننده را برای فرزندتان تشریح کنید.
- به فرزندتان اعلام کنید مصرف مواد مخدر و الکل را تحمل نخواهید کرد.
- قوانین دشوار و معقولی وضع کنید. درباره تبعات زیر پا گذاشتن قوانین با فرزندتان گفت و گو کنید.

ارائه اطلاعات و گفت و گوی مداوم درباره مواد مخدر و الکل
ارائه اطلاعات و گفت و گوی مداوم درباره مواد مخدر و الکل با فرزندان می تواند به ایجاد رابطه سالم کمک کند. این کار می تواند به شما و فرزندتان کمک کند تا از بحران هایی که در دوران نوجوانی و جوانی ایجاد و افزایش می یابند دور باشید.

توصیه های مفید برای گفت و گو با فرزندان
- با فرزندتان درباره خطرات مصرف مواد مخدر و نوشیدن الکل گفت و گو کنید.
- به جای سخنرانی کردن، به فرزندتان اجازه دهید درباره خطرات مصرف مواد مخدر و نوشیدن الکل سخن بگوید. جوانانی که به مضرات مصرف مواد مخدر و نوشیدن الکل واقف هستند کمتر به این مواد وابسته می شوند.
- اگر احساس می کنید گفت و گو با فرزندتان درباره مواد مخدر و الکل به نتیجه نمی رسد با این سوال تغییر ایجاد کنید:" تا به حال دوستانت پیشنهاد مصرف مخدر و نوشیدن الکل به تو داده اند؟ "

درباره موارد زیر گفت و گو کنید:
- چرا برخی از افراد مخدر مصرف می کنند و الکل می نوشند.
- احساس فرزندتان درباره مضرات مصرف مواد مخدر و نوشیدن الکل
- دلایل پرهیز از مواد مخدر و نوشیدن اکل
- مهارت های رد کردن پیشنهاد مصرف مواد مخدر و نوشیدن الکل
به خاطر داشته باشید که همواره باید با فرزندتان درباره مدرسه، تحصیل، تفریحات، علاقه مندی ها، دود کردن سیگار و ... گفت و گو کنید.

هفت مهارت گفت و گو با فرزندان جوان


آماده کردن اطلاعات مناسب
مطمئن شوید اطلاعاتی که به کودک می دهید با سن و سالش هماهنگ است. وقتی کودک شش هفت ساله دندان اش را مسواک می زند می توانید بگویید " کارهای زیادی مثل مسواک زدن وجود دارد تا سلامتی ات را حفظ کنی. اما کارهایی مثل دود کردن سیگار و مصرف دارو بدون تجویز پزشک هنگامی که بیمار نیستی می توانند صدمه جدی به بدنت بزنند."

اگر همراه کودک تلویزیون تماشا می کنید و از حشیش اسم برده شد می توانید بگویید " می دانی حشیش چیست؟ ماده مخدری است که ضرر خیلی زیادی به بدن وارد می کند."
اگر کودک سوالات بیشتری کرد به او پاسخ دهید. حرف های کوتاه و ساده تاثیر گذار تر هستند. می توانید به کودکی که تازه به نوجوانی قدم گذراده همان پیغام را بدهید، فقط باید اطلاعات دقیق تری درباره مواد مخدر و الکل به پیغام اضافه کنید. برای مثال، می توان به کودک 12 ساله ماهیت حشیش و کرک و تاثیرات شان بر روح و روان را شرح داد.

شنونده خوبی باشید
مطرح کردن موضوع مواد مخدر و الکل و گفت و گو درباره آن بسیار مهم است. موضوع حائز اهمیت در این گونه گفت و گو ها شنونده بودن والدین و تکیه بر پرهیز از مصرف مواد مخدر و نوشیدن الکل است.

هرگز گفت و گو را به جایی نکشانید که به سخنران تبدیل شوید. به یاد داشته باشید که شنیدن بهتر از بحث کردن است. مطالعات دانشمندان نشان داده وقتی والدین به حرف های فرزندانشان گوش می کنند، آنها راحت تر درباره مشکلات شان، مواد مخدر و الکل حرف می زنند.

صادق باشید
فرزندان به والدینی که صادقانه و با آرامش و مهربانی رفتار می کنند بیشتر احترام می گذارند.
یکی از اولین مسائلی که فرزندان به آن فکر می کنند این است:" پدر و مادرم درباره مصرف مواد مخدر و الکل چه نظری دارند؟ "
اگر فرزندان در گفت و گو با والدین درباره مواد مخدر و الکل واکنش مناسبی ببینند خطر مصرف مخدر و الکل توسط آنها به شدت کاهش می یابد.

ایجاد اعتماد به نفس
کودکانی که حس خوبی نسبت به خود دارند نسبت به هم سالانشان که این گونه نیستند در بزرگسالی کمتر به مواد مخدر و الکل معتاد می شوند. والدین باید از روش های زیر برای ارتقا اعتماد به نفس فرزندان استفاده کنند:
- کودک را پس از انجام کاری مثبت تشویق کنید.
- کار منفی کودک را نقد کنید نه شخصیت اش را. اگر پسرتان مسئله ریاضی را درست حل نکرد بهتر است بگویید " به نظرم جواب مسئله درست نیست. دوباره سعی کن."
- به کودک بگویید " عاشقتم ". این کلمه بهتر از هر چیزی به او حس ارزشمند بودن می دهد.
خودتان را برای پاسخ دادن به سوالات آماده کنید

خودتان را آماده پاسخ دادن به سوالاتی درباره مواد مخدر و الکل کنید. به سوالات گوناگونی مانند " تا حالا سیگار کشیده اید ویا مخدر مصرف کرده ای؟ " فکر کنید.
اگر مخدر مصرف کرده اید، باید درباره پاسخ تان فکر کنید تا غافلگیر نشوید. درباره متوقف کردن مصرف مواد و مخدر و نوشیدن الکل بگویید تا فرزندان از شما تبعیت کنند.

" نه " گفتن را بیاموزید
حتی اگر فرزندان تان علاقه ای به مصرف مواد مخدر و نوشیدن الکل ندارند به سختی می توانند با فشار هم سالانشان برای مصرف مخدر و نوشیدن الکل مقابله کنند.

شما می توانید از فرزندتان بخواهید اعلام کنند اگر در محلی قرار گیرند که مواد مخدر و الکل وجود داشته باشد چه می کنند.
اگر از پاسخ خوشتان آمد اعلام کنید. در غیر این صورت می توانید درباره پاسخ های مناسب گفت و گو کنید.
اگر فرزندتان متقاعد نشد از او بخواهید پیشنهادات اش را ارائه دهد.

 

موضع تان را مشخص کنید
از هر فرصتی برای تکرار اینکه مخالف مصرف هرگونه مواد دخانی در خانه هستید استفاده کنید.
وقتی برنامه تلویزیونی، ترانه ای، شعری یا فیلم سینمایی درباره مضرات مصرف مواد مخدر و نوشیدن الکل می گویند احساس فرزندتان را بپرسید.


از جر و بحث، نزاع و خشونت کردن بپرهیزید
آرام باشید و فرزندتان را تشویق کنید تا به راحتی و بدون نگرانی با شما گفت و گو کند.
هر فردی باید فرصت بیان احساسات اش را داشته باشد. اگر گفت و گو ها شدت گرفت شما با آرام کردن فضا می توانید گفت و گو را به حالت عادی بازگردانید. همیشه به یاد داشته باشید که حفظ آرامش و دوری از نزاع و خشونت کلید موفقیت شماست.

توصیه هایی عمومی برای والدین
- وقتی فرزندان مواد دخانی مصرف می کنند والدین خشمگین می شوند و صدای شان بالا می رود. ما نیاز داریم درباره مصرف الکل، دخانیات، داروهای تجویز شده توسط پزشک و ... اطلاعات مان را به روز کنیم.
- باید نشان دهید که به مسائل فرزندان علاقه مند هستید. برای این کار باید در فعالیت های فرزندتان مشارکت کنید. قدم اول آن است که با آنها گفت و گو کنید و از نصیحت کردن بپرهیزید.
- می توانید مسئولیت پذیری را به فرزندتان بیاموزید. برای این کار باید اظهار نظر کردن، تصمیم گیری و " نه " گفتن را تمرین کنید. در موقعیت ها و شرایط مختلف به آنها مسئولیت دهید تا تصمیم گیری صحیح را بیاموزند.
باید مطمئن شوید فرزندان می دانند چرا برخی از کارها را می توانند و برخی کارها را نمی توانند انجام دهند. قوانین و مقررات خانواده برای نوجوانان و جوانان اهمیت زیاد دارد. وقتی سن فرزندان افزایش می یابد، آنها را ترغیب کنید مسئولیت رفتار و گفتارشان را بر عهده بگیرند. این کار روندی طولانی مدت دارد که انجام صحیح آن اعتماد را میان فرزند و والدین تحکیم می کند.
- در کلیه مراحل سنی فرزندان والدین باید در فکر این باشند که چگونه می توانند زمان بیشتری با فرزندان شان بگذرانند. برای این کار می توانید شام را همراه خانواده میل کنید یا با فرزندان گفت و گو کنید و به مراکز تفریحی بروید.
- اگر کودکان و والدین سرگرمی های مختص به خود داشته باشند به احتمال زیاد گرفتار مصرف مواد مخدر نمی شوند. می توانید فرزندان تان را به مشارکت در فعالیت های اجتماعی، هنری، ورزشی و ... تشویق کنید.
- می توانید با رشد توانایی های فرزندتان علاوه بر شاد کردن آنها اعتماد به نفس و عزت نفس شان را ارتقاء دهید.
- می توانید با دوستان فرزندتان آشنا شوید و خانه را به محیطی مناسب برای حضور آنها تبدیل کنید.
- می توانید به حرف ها، ایده ها و نظرات فرزندتان گوش کنید. اگر چنین کنید آنها بهتر می توانند مسائلی را به ما بگویند که نمی خواهیم بشنویم، اما لازم است که بشنویم.
- لزومی ندارد به حرف های فرزندتان پاسخ دهید. تنها به او بگویید که از شما و دیگران در مواقع لزوم کمک بخواهند.
- تا آنجا که امکان دارد به سوالات فرزندتان صادقانه پاسخ دهید تا ابهامات شان از میان برود. گفت و گوی روشن و واضح با فرزندان درباره مواد مخدر بسیار اهمیت دارد. برای آغاز گفت و گو می توانید از برنامه های تلویزیونی که درباره مواد مخدر و الکل سخن می گویند استفاده کنید.
- فرزندانی که می دانند والدین شان آنها را دوست دارند احساس خوبی پیدا می کنند. نشان دادن عشق و علاقه تان به فرزندان اهمیت ویژه ای دارد.

به خاطر داشته باشید:
1- تلاش کنید راه های گفت و گو با فرزندان همیشه باز باشد.
2- سعی کنید فرزندان را به مشارکت در فعالیت های مثبت و موثر ترغیب کنید.
منبع:سلامت نیوز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابولفضل حسینی

ترس چیست؟ تفاوت آن با فوبیا چیست؟

ترس

در این مقاله اطلاعاتی برای شما گردآوری کرده ایم که به شما کمک شایانی در شناخت ترس می کند. اینکه بدانید ترس با فوبیا چه تفاوتی دارد و ترس ناشی از استرس چیست؟ نمی شود گفت که ترس همیشه بد است، ترس حتی گاهی باعث می شود که شما از خطرات مصون بمانید.

ترس و ترسیدن پدیده جدانشدنی زندگی‌های آن دوران بود. در آن دوران زندگی‌ها به‌صورت قبیله‌ای بود و مردمان هر قبیله برای حفظ حریم خود مجبور بودند همیشه آماده‌ حنگ و دفاع باشند. برای اینکه انسان در حالت آماده‌باش قرار بگیرد، ترس نوعی علامت خطر بود. ترس پدیده‌ای بود که این آمادگی را برای انسان ایجاد می‌کرد.

فرض کنید در آن دوران زندگی می‌کنید. محل زندگی شما در غار است. شما برای حفظ حریم شخصی و نگهداری از محل زندگی‌تان باید همیشه آماده‌باشید. اگر قبیله‌ی دیگری به شما حمله کند تا محل زندگی‌تان را از شما بگیرد و شما آماده دفاع نباشید تکلیفتان مشخص است.

شما جنگ را باخته و جانتان را از دست می‌دهید. اگر در یک صبح زیبای بهاری از غار خود بیرون بیایید تا به شکار حیوانات بروید، ناگهان صدایی از پشت درختان حس کنجکاوی شما برانگیخته کند چه اتفاقی می‌افتد؟ تصور کنید که بعد از صدایی که می‌شنوید ناگهان از پشت درختان حیوانی به سمت شما می‌آید. در این شرایط شما می‌توانید دو انتخاب داشته باشید یا فرار کنید و یا اینکه بمانید با آن حیوان بجنگید.

شما این فرصت را ندارید که بایستید و ببینید که آن حیوان چیست؟ انتخاب نادرست شما را به کشتن خواهد داد. فرض می‌کنیم شما انتخاب می‌کنید که خطر نکنید و فرار کنید. برای اینکه ماهیچه‌های بدنتان بتوانند انرژی کافی داشته باشند تا با آن حیوان بجنگید و یا با حداکثر سرعت فرار کنید.

احساس ترس باعث می‌شود که ضربان قلب شما افزایش پیدا کند تا بتواند خون بیشتری به عضلات شما برساند. هورمون آدرنالین در زمان احساس ترس از غدد فوق کلیوی ترشح می‌شود تا ضربان قلب شما را افزایش دهد. به دلیل ترشح این هورمون سرتان به سمت جلو خم می‌شود که بتوانید کنترل بیشتری روی خودتان داشته باشید.

بدنتان شروع به لرزیدن می‌کند. مردمک چشمان شما به هنگام ترس بازتر می‌شود که بتوانید فاصله دور را به‌راحتی ببینید. همگی این علائم به دلیل ترشح هورمون آدرنالین ایجاد می‌شوند.

چرا می ترسیم؟

ترس در زمان‌های گذشته که اجداد ما در غارها و جنگل‌ها زندگی می‌کردند حالت و احساسی حیاتی بود ولی اکنون‌که خطرات آن زمان ما را تهدید نمی‌کنند، وجود ترس باعث ایجاد دردسرهای زیادی خواهد شد. ما به احساس ترس نیاز نداریم ولی خود ترس هنوز در ذهن ما وجود دارد. پس دانستید که ترس یک مکانیزم دفاعی بدن است و این مکانیزم به علت دفاع از خطرات احتمالی در ذهن و جسم انسان قرار داده شده است که انسان بتواند جان خود را از خطرات نجات دهد.

در بعضی مواقع این احساس سراغ ما هم می‌آید. مثلاً درزمانی که می‌خواهیم در بین جمع سخنرانی کنیم این احساس باعث می‌شود که نتوانیم بر اوضاع کنترل داشته باشیم.

حال که ماهیت ترس و دلیل وجود این احساس را دانستید می‌خواهیم در مورد انواع ترس صحبت کنیم. در این مقاله ما در مورد دو نوع ترس صحبت می‌کنیم.

ماهیت خود ترس خوب است، اینکه الآن این احساس باعث دردسر انسان می شود جای بسی تأمل دارد. خوشبختانه ترس ها قابل کنترل هستند و انسان می تواند با قدرت ذهن خود بر ترس های بی مورد و آزاردهنده غلبه کند. قبل از اینکه به تکنیک رفع ترس ها بپردازیم، لازم است که انواع ترس ها را بشناسیم.

حال که دانستید ترس چیست؟ و چرا این احساس در وجود انسان قرار داده شده است، نوبت آن است که انواع ترس ها را بشناسیم.

انواع ترس‌ ها

۱- استرس‌ها

استرس‌ها یا ترس‌هایی که به‌صورت عادی در همه‌ی انسان‌ها وجود دارد همان ترس‌هایی هستند که با دیدن یک صحنه ترسناک و یا شنیدن صداهای وحشتناک سراغ انسان می‌آیند. این ترس‌ها گاهی اوقات باعث می‌شوند که از خودمان را از خطرات دور کنیم و جانمان را نجات دهیم.

مثلاً اگر صدای هولناک تصادف را بشنوید بلافاصله قلبتان شروع به تپش شدید می‌کند. صدای ترسناک تصادف باعث می‌شود که این نوع ترس را تجربه کنید. یا وقتی‌که صحنه خطرناکی را می‌بینید بازهم آدرنالین ترشح‌شده و ضربان قلبتان بالا می‌رود و احساس ترس به سراغتان می‌آید. این نوع ترس را همه به‌نوعی در مواجه با صحنه‌های ترسناک و یا شنیدن صداهای ترسناک تجربه می‌کنند.

۲- فوبیاها

فوبیاها یا ترس‌های بیمارگونه که نشان از نوعی اختلال است به دلایل مختلفی از جمله اتفاقاتی که در گذشته برای انسان می‌افتند ایجاد می‌شود. این نوع از ترس بسیار آزاردهنده است و زندگی عادی انسان را دچار اختلال می‌کند. شدت این نوع ترس با ترس نوع اول بسیار متفاوت است. فوبیاها گاهی اوقات باعث می‌شوند که انسان نتواند زندگی عادی داشته باشد.

فرض کنید در شب تاریکی از کوچه تنگی عبور می‌کنید. اصلاً به اینکه آن کوچه تاریک است و ترسناک توجهی ندارید. در این هنگام ناگهان حیوانی با صدای ترسناک از روی دیوار پایین پریده و توجه شمارا به خود جلب می‌کند. صدایی که این حیوان ایجاد می‌کند باعث می‌شود که با شدت زیادی احساس ترس کنید.

کوچه تاریک و بی سر و صدا و شما که در عالم خودتان هستید به‌یک‌باره تبدیل به صحنه ترسناکی می‌شود و شما را می‌ترساند. شما در آن ماجرا هر طور شده خودتان را کنترل می‌کنید.

این ماجرا می‌گذرد و شما پس مدت‌ها دوباره با صحنه تاریکی مواجه می‌شوید. دیگر نمی‌توانید این تاریکی را تحمل کنید. به‌محض مواجه‌شدن با تاریکی قلب شما شروع به تپش شدیدی می‌کند. بدنتان می‌لرزد و با ترس شدیدی که تا مرض مردن شما را آزار می‌دهد.

شما به فوبیا گرفتارشده‌اید. حتی با به یادآوری صحنه تاریک ترس به سراغتان می‌آید و شما ترس‌های شدیدی را تجربه می‌کنید.

اگر توجه کرده باشید نوع ترس اول با این نوع ترس بسیار متفاوت است. در نوع اول شما با یک صحنه ترسناک و یا صدای وحشتناک مواجه می‌شوید و احساس ترس می‌کنید ولی در نوع دوم با خیال صحنه ترسناک هم حملات فوبیا سراغ شما می‌آیند.

ترس از تاریکی، ترس از ارتفاع، ترس از پرواز با هواپیما، ترس از حیوانات خانگی، ترس از مدرسه، ترس از اجتماع که به به فوبیاهای اجتماعی معروف هستند و ترس‌های بیمارگونه دیگر که افراد عادی این نوع ترس ها را ندارند.

ان.ال.پی چه راهکاری را برای درمان ترس های بیمارگونه یا فوبیاها ارائه می دهد؟

در ادامه این مقاله می‌خواهیم الگو یا تکنیکی را بگوییم ان.ال.پی آن را برای درمان فوبیاها ترس های بیمارگونه ارائه داده است. ذهن انسان اگر احساس کند که ایمن است و دوباره صحنه‌ای را که نخستین بار باعث ترس شده است را تجربه کند می‌تواند این نوع ترس را کنار بگذارد

. ولی مهم‌ترین نکته این است که در مواجه‌شدن با صحنه ترسناک باید احساس کند که ایمن است و هیچ‌چیز و یا کسی او را تهدید نمی‌کند. احساس ایمن بودن و تجربه ایمن صحنه ترسناک باعث می‌شود که انسان به‌صورتی دیگر به ترس خود نگاه کند و به‌صورت ناخودآگاه احساس ترس از بین رفته و شخص فوبیایی از ترس خود دست بردارد.

الگوی درمان ترس‌های بیمارگونه یا فوبیاها

۱– به ترس خود فکر کنید

به ترس خود فکر کنید، به این‌که چه زمانی شروع به ترسیدن کردید. چه چیزی باعث ترسیدن شما شد.

۲- فرض کنید روی یکی از صندلی‌های سینما نشسته‌اید و کمی بالاتر از خط دیدتان پرده سینما را می‌بینید.

دقت کنید این پرده سینما باید بسیار کوچک‌تر از پرده معمولی باشد.

۳- همان‌طور که روی صندلی نشسته‌اید از جسم خود خارج شوید و مثل یک پرنده به سمت پروژکتور سینما بروید. از کنار پروژکتور به خودتان که روی صندلی نشسته‌اید نگاه کنید.

۴- از کنار پروژکتور، خودتان را ببینید که به فیلم خودتان که در حال پخش است نگاه می‌کنید.

۵- فیلمی که پخش می‌شود فیلم صحنه‌ای است که شما در آن اولین بار ترس را تجربه کردید. شما باید خودتان را از بالای سرتان ببینید که در حال تماشای فیلمی از خودتان هستید که در آن فیلم از اول تا آنجایی که ترسیده‌اید و دوباره آرام شده‌اید. این فیلم باید به‌صورت سیاه‌وسفید و کوچک‌تر از صحنه اصلی اتفاق باشد. سیاه‌وسفید بودن و کوچک بودن بسیار مهم است و اگر غیرازاین باشد، این تکنیک نتیجه نخواهد داد. نکته دیگری که باید بدانید این است که فیلم را باید از دریچه نگاه شخص دیگری نگاه کنید نه از دید خودتان.

۶- وقتی‌که فیلم به لحظه پایانی رسید، از کنار پروژکتور مستقیماً به داخل فیلم بروید.

در زمانی که فیلم را تا انتهای آن یعنی نقطه امن فیلم (جایی که ترس را تجربه کرده و سالم هستید) دیدید خودتان را از کنار پروژکتور به انتهای فیلم برسانید.

۷- وقتی‌که در داخل فیلم هستید، رنگ‌ها را به آن بازگردانید و فیلم را از انتها تا ابتدا به‌صورت برعکس نگاه کنید. این فیلم را طوری ببینید که انگار خودتان در فیلم هستید و اتفاقات به‌صورت برعکس برای خودتان می‌افتد. فیلم را به‌صورت رنگی از جایی که ترس تمام شده است به جایی که نقطه آغازین آن است و شما در آن نقطه احساس آرامش می‌کنید ببینید.

۸- وقتی فیلم را برعکس دیدید و به نقطه ابتدای آن رسیدید، از فیلم خارج شوید و به کالبد خود که روی صندلی نشسته‌اید برگردید.

۹- مراحل سوم تا هفتم این فرایند را پنج بار دیگر تکرار کنید.

۱۰- اکنون به ترس خود فکر کنید و ببینید چه اتفاقی می‌افتد. اگر احساس ترس نمی‌کنید، تکنیک را درست انجام داده‌اید. اگر فکر کردن به عامل ترس باعث می‌شود که دوباره احساس ترس کنید الگو را به‌درستی انجام نداده‌اید. یادتان باشد که این تکنیک باید بسیار سریع انجام شود. پس اگر نتیجه نگرفتید الگو را دوباره با سرعت بیشتری انجام دهید.

شما در این مقاله دانستید ترس چیست؟ و به این نکته پی بردید که ترس ها انواع مختلفی دارند. این مقاله به شما نشان داد که نوعی از ترس ها فوبیا ها نام دارند که به ترس های بیمارگونه معروفند. این مقاله الگویی را در اختیار شما قرار داد که بتوانید فوبیاها را درمان کنید. ان.ال.پی می تواند با تکنیک هایی که ارائه می دهد در زمان بسیار کوتاهی فوبیاها را درمان کند. فوبیاها ساده ترین مسائلی هستند که به وسیله ان.ال.پی درمان می شوند.

ان.ال.پی به شما کمک کرد که بتوانید به این سؤال پاسخ دهید که ترس چیست؟ و چرا ترس در ذهن انسان های اولیه شکل گرفته است؟! اگر ترس در وجود انسان های اولیه نبود احتمالا ما هم نبودیم و این مقاله نوشته نمی شد و شما هم نبودید که این مقاله را مطالعه کنید. همانطور که گفتیم ترس برای انسان های آن زمان احساس لازمی بود که باید در هنگام خطر ایجاد می شد تا نیاکان ما جان خودشان را نجات می دادند و اگر ترس نبود و آنها این احساس را درک نمی کردند نمی توانستند خودشان را از خورده شدن و خطرات ناشی از حیوانات نجات دهند.

ولی الآن هرچند که این ترس در بعضی مواقع لازم است ولی آنچنان به کار نمی آید و در بیشتر اوقات باعث دردسر می شود. فوبیاها نوعی از ترس ها هستند که باعث دردسر زیادی می شوند که ان.ال.پی برای درمان آنها راه حل هایی ارائه داده است. ترس چیست؟ ترس احساسی است که ذهن انسان برای نجات انسان از خطرات احتمالی در او می سازد. مثلا اگر ترس نباشد انسان از ارتفاع های زیاد نمی ترسد و با کارها و رفتارهای خطرناک خود را به خطر می اندازد. پس ترس کمی لازم است که انسان به کارهای خطرناک دست نزند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابولفضل حسینی

‹‹ خشم ››

‹‹ خشم ››

احساس خشم و رفتار پرخاشگرانه

     هرکس گاهی در زندگی احساس خشم می کند. خشم واکنشی عادی است و به خودی خود یک مشکل بشمار نمی رود؛ پاسخ رفتاری به خشم است که مسئله ساز بودن آن را تعیین می کند. درحقیقت در برخی شرایط خشم این قدرت را به ما می دهد که به جدال با بی عدالتی یا ایجاد تغییراتی جدی در زندگی خود بپردازیم اما مواقعی وجود دارد که خشم به پرخاشگری تبدیل می شود. خشم همراه با پرخاشگری، بطورمعمول واکنشی در برابر احساس تهدید یا بی عدالتی است. خشم ممکن است، دراثر نداشتن مهارتهای جراتمندی، استرس، خلق پائین یا خود آزاری متوجه درون فرد شود.

     در دنیای امروز تعداد بسیار اندکی از ما درمعرض انواع خطرات فیزیکی قرار داریم که مقابله با آنها نیاز به خشم و پرخاشگری دارد. امروزه ناچار نیستیم از ببرهای تیزدندان بهراسیم یا به دفاع از خود در برابر مهاجمان و حقوق انحصاری خود نسبت به جفت بپردازیم و به هم گروهان خود نشان دهیم که هنوز دارای احترام هستیم ـ  یا شاید ناچاریم این کارها را انجام دهیم؟!!!

     در دنیای امروز "تهدید هویت" جانشین "تهدید حیات" شده است. برخی از چیزهایی که در جامعه امروز احساس خشم و افکار پرخاشگرانه را برمی انگیزند؛ عبارتند از:

·       احساس بی احترامی  نسبت به افکار، عقاید، احساسات و نیازها یمان

·      احساس تهدید نسبت به بقا یا موفقیت در چیزهایی که نسبت به آنها به شدت متعهدیم؛ مانند، شریک زندگی، دوره دانشگاهی و سبک زندگی

·      احساس بی عدالتی

·      احساس سوءظن یا خصومت. "آنها آن کار را از روی قصد انجام دادند، فقط برای اینکه مرا آزار دهند؛ بهترین شکل دفاع، حمله پیش از انجام کاری از سوی آنهاست".

همانگونه که می بینید، علاوه بر ببر تیزدندان چیزهای دیگری نیز وجود دارند که ما را خشمگین می سازند.

 

 خشم چه زمان به یک معضل تبدیل می شود؟

     خشم، برای برخی افراد معضل نیست. آنها عصبانی می شوند؛ نسبتاً سریع آن را از خود دورمی سازند و سپس آرامش و دیدگاه عادی خود نسبت به جهان را باز می یابند. خشم وقتی مسئله ساز است که به آسانی ایجاد شود و مدت زیادی ادامه داشته باشد و بر تمرکز، خلق، روابط، عزت نفس و زندگی اجتماعی و شغلی اثربگذارد و سلامت فرد یا دیگران را تهدید کند.

     برای برخی افراد، قسمت عمده مشکل، مقابله با احساس خشم و پیامدهای احتمالی آن است تا موقعیتی که خشم را موجب شده است. بنابراین، آنها سعی می کنند این احساس را سرکوب کنند یا فقط به آن امکان ظهور در مسیرهایی متفاوت را بدهند. به همین دلیل، این افراد ممکن است به شدت از درون دچار استرسی شوند که با گذشت زمان می تواند به افسردگی و مشکلاتی در سلامت تبدیل شود یا به رفتارهای مقابله ای ناسالم، مانند، خودآزاری و سوءمصرف مواد منجر گردد.

     خشم و عصبانیت، در تعداد کمی از افراد، تقریبا در تمام زمانها وجود دارد و بطورمداوم با برداشت های منفی آنها از آنچه رخ می دهد، تقویت می شود و همواره آماده بروز است. به همین دلیل این افراد بسیار آسان خود را در موقعیت های نزاع و برخورد قرار می دهند و بنابراین همچنان برداشت های منفی خود را تقویت می کنند. آنها به شدت استرس دارند و با گذشت زمان، خطر ابتلا به بیماری های جسمی و روحی در آنها افزایش می یابد.

     همانطور که دیدید، صرف داشتن احساس خشم و عصبانیت مشکل ساز نیست، بلکه نحوه برداشت از وقایع و نحوه بروز احساسات است که مشکل ساز است.

     موقعیت معمول دیگری که می تواند احساس خشم را به یک معضل تبدیل کند، ناتوانی در سازگاری با تغییر پیش آمده در موقعیت یا نگرش یک فرد  نسبت به خودمان است.

     تغییر، تا زمانی که راهی برای ادغام آن در چارچوب های مرجع (ملاک های داوری ) خود بیابیم، احساس ناامنی ایجاد می کند. در چنین شرایطی، قوه ادراک تمام وقت، درفعالیت است تا  کمک کند هرچه سریع تر به محیط تغییر یافته مفهوم ببخشیم. تغییراتی از این نوع عبارتند از:

 

شکست ها و پایان یافتن ها

·      پایان یافتن یک رابطه یا تغییر در گروه دوستی

·      تغییر محیط زندگی ( به عنوان مثال ترک خانه و رفتن به دانشگاه )

 

مفهوم ما از هویت خود

     ممکن است در محیط تغییر یافته، تطبیق دادن چگونگی دیدگاهی که نسبت به خود داریم با موقعیت جدید، همواره کاری آسان یا ممکن نباشد. به عنوان مثال، شاید دیگر قادر نباشیم با تصور اینکه، مهمترین یا با هوش ترین فرد هستیم، عزت نفس خود را افزایش دهیم. شاید دریابیم که دیدگاه ها و روش های ما برای معرفی و ابراز وجود که در محیط های قبلی بسیار خوب عمل کرده اند، در محیط جدید موثر نیستند و باید روش های دیگری برای ارتقاء خود و برقراری رابطه با افراد بیابیم.

     وقتی وارد یک چارچوب مرجع جدید می شویم که آن را برای یک دلبستگی مهم تهدید کننده می یابیم، مراکز ابتدائی مغز برانگیخته می شوند؛ این مراکز آزاد سازی هورمون های خاص ایجاد کننده واکنش های پرخاشگرانه را کنترل     می کنند. فعالیت این مراکز برای بررسی درستی و یا نادرستی چارچوب های مرجع جدید متوقف نمی شود. زمانی که خشمگین هستیم صحت و درستی تمام احساسات خود را کاملا تصدیق می کنیم. با این حال همه ما زمانی تجربه کشف این حقیقت را نیز داشته ایم که احساس یقین ناشی از خشم ما اشتباه بوده است. این قبیل تجربیات باید ما را به سمتی هدایت کنند که کنترل احساسات خود را در دست گیریم و این امکان را مد نظر قرار دهیم که احتمالا ما نیز در اشتباه هستیم.

     متاسفانه و به دلایل مختلف بنظر می رسد برخی مردم قادر به انجام این کار نیستند و گاهی به مدت چند سال احساسات ناشی از خشم را در یک شکل  یا اشکال دیگر حفظ می کنند. هنگامی که این افراد از موقعیتی به موقعیت دیگر منتقل می شوند غالبا، نه تنها فراموش کرده اند که مشکل احساسات خشمگنانه شان از چه زمانی آغاز شده است، بلکه حتی به یاد نمی آورند زمانی را که خشمگین نبوده اند.

     افرادی هم هستند که تا بدان حد درگیر موقعیت های تحریک کننده احساسات خشمگنانه قرار می گیرند که فرصت فارغ ماندن و رها شدن از این احساسات را به دست نمی آورند و پیوسته دیگران را سرزنش می کنند که موجبات خشم آنها را فراهم نموده اند.

 

 تاثیرات بلند مدت خشم دائم و مزمن کدامند؟

خشم مزمن و دائمی می تواند پیامدهایی جدی برای سلامت به همراه داشته باشد که عبارتند از:

·      فشار خون بالا

·      افزایش کلسترول خون

·      مسدود شدن  شریان های خونی

·      تشدید بیماریهای قلبی

·      افزایش حساسیت نسبت به بیماریهای عفونی به علت ضعف سیستم ایمنی بدن

·   افزایش مدت زمان ماندگاری ضربه های وارد شده به بدن ازقبیل عمل های جراحی یا ضربه های ناشی از تصادفات علت این مشکلات  واکنش های بیولوژیکی هستند که در نتیجه خشم ایجاد شده اند.

 

این واکنش ها عبارتند از :

·      ترشح آدرنالین اضافی

·      افزایش سرعت ضربان قلب و بالارفتن فشار خون

·      افزایش سرعت تنفس

·      تغییر مسیر خون از معده، کبد و روده ها به قلب ،سیستم عصبی مرکزی و ماهیچه ها

·      افزایش تولید کورتیزول و ضعیف شدن سیستم ایمنی بدن

·      افزایش ترشح هورمون تستوسترون در مردان

·      ریخته شدن مواد شیمیایی طحال به داخل خون

 

این عوامل به احساسات درونی منتهی می شوند که عبارتند از:

·      احساس گرما و انرژی

·      تمایل به فریاد کشیدن و حرکت دادن سریع و با قدرت دست و پا

 

و آنچه دیگران هنگام عصبانیت در ما مشاهده می کنند:

·      نفس نفس زدن، باز شدن چشم ها و گشاد شدن مردمک چشم

·       تیره شدن رنگ چهره که البته ممکن است گاهی به رنگ پریدگی تبدیل شود

·      بلندن شدن صدا و تند شدن صحبت ها

·             سریع ترشدن حرکات و منقبض شدن عضلات (ازجمله درهم کشیده شدن چهره، گره کردن مشتها و خم شدن شانه ها)

     برانگیختگی شدید، فشار زیادی بر جسم وارد می سازد. این وضعیت صرفا به عنوان یک واکنش اضطراری کوتاه مدت مفید است و نه به عنوان یک ویژگی شخصی بلند مدت یا یک سبک زندگی.

 

 با مشکل در بیان یا کنترل کردن خشم، چه کار می توان کرد؟

     اگر پس از خواندن این متن، فکر می کنید که در کنترل خشم خود مشکل دارید، کارهای ذیل می توانند کمک کننده باشند.

·             یادتان باشد، هدف از مواجهه با منبع خشم، مقابله با احساس خشم است تا تغییری بوجود آید که بدون داشتن پیامدی مخرب برای ما یا دیگران، احساس خشم را کاهش دهد.

·             این کار به مفهوم کنترل واکنش های ناشی از خشم در شما واز بین بردن امکان تبدیل آنها به نیرویی مخرب است.

·             سرکوب ساختن احساسات ناشی از خشم و امتناع از پذیرفتن آنها، این احساسات را از بین نمی برد. ممکن است این احساسات قابل رویت نباشند اما در بلند مدت بر سلامت اثرمی گذارند. نمی توان جسم را فریب داد؛ شما هنوز به روشی نیاز دارید که با آن خشم خود رابه روشی مناسب و کارآمد ابراز نمائید.

·             اگر نسبت به خشم خود یا چیزهایی که به علت این خشم روی داده اند نگران هستید، می توانید با مشاور صحبت کنید.

·             اگر واکنش های ناشی از خشم آنقدر در شما تثبیت شده اند که نمی توانید بدون کمک دیگران آنها را کنترل کنید، "مرکز خدمات مشاوره" می تواند کمک کند تا با روش هایی که کمتر آزاردهنده اند، با این احساس مقابله و آن را کنترل کنید.

 

دو راه برای آغاز این روند بطور شخصی

ایجاد چارچوبی جدید

     این اصطلاحی است که برای  توصیف چگونگی  ایجاد یک چارچوب مرجع جدید پیرامون افکار ما به کار می رود. سعی کنید به جای داشتن افکار و سناریوهای منفی و مضر که خشم را درحد کنترل ناپذیری تشدید می کنند، در جستجوی توضیحات جایگزین و موجه  باشید. به عنوان مثال،

به جای اینکه بگویید: "دوستم خودرای و لجباز است و نگرانی من برایش مهم نیست" بگویید: " این نشان می دهد که دوست من قادر است از حق خود دفاع کند و به اجبار من یا دیگران کاری را انجام نمی دهد. این شاید به این معنی باشد که من باید با او بیشتر صحبت کنم و بتوانم به آنچه می گوید اعتماد کنم".

     یا به جای گفتن این جمله که: " دوستم معمولا دیر به سر قرارها می آید. اگر او مرا واقعا دوست داشت و برای من اهمیت قائل بود، مرا منتظر نمی گذاشت"، بگویید: " این بخشی از طبیعت راحت و آرام اوست که بسیار دوست دارم. او با همه اینگونه رفتار می کند و قصدش آزار رساندن به کسی نیست".

 

استفاده از الگوی  گ ـ م ـ آ ـ ه ـ برای تغییر موقعیت های نگران کننده به لحاظ عاطفی

·      گ . به آنچه دیگران می گویند با دقت گوش دهید. با نشان دادن درک خود از موقعیت، این فضا را برای دیگران فراهم سازید تا چارچوب مرجع شما را تایید یا اصلاح کنند.

·       م . از عباراتی استفاده کنید که با "من " شروع می شوند. به شخص مقابل فقط بگویید که چه چیزی شما را خشمگین می سازد، بدون آنکه او را مقصر بدانید یا اختلاف و درگیری را تشدید کنید. بعنوان مثال، به جای اینکه بگویید: "تو برای من احترام قائل نیستی، پس جای تعجب ندارد که تا این حد عصبانی شوم."، از این عبارت استفاده کنید: "عصبانی می شوم، وقتی که بدون هماهنگی با من ترتیب کارها را می دهی و از من انتظار داری با تو همراه شوم. احساس من از این کار تو این است که برای من احترام قائل نیستی"

·      آ . دیگران را آزاد بگذارید تا با مشکلاتشان آنگونه برخورد کنند که صلاح می بینند.   درست نیست به این دلیل که آنها نمی توانند متوجه عقلانیت رویکرد شما شوند، عصبانی شوید؛ این امر فقط اوضاع را وخیم تر می کند.

·      هـ . همه برنده هستند. به گفتگوها ادامه دهید، تازمانی که دو طرف احساس کنند، سخنان آنها شنیده شده است و چیزی از موقعیت بدست آورده اند. احساس قدرت یک جانبه یا ایجاد حس بازنده بودن در یک نفر، تنها به مشکلات آتی دامن می زند.

     استفاده از الگوی "گـ ـ م ـ آ ـ ه ـ" با ارایه یک چارچوب کاری کمک می کند تا بدون تبدیل یک موقعیت به اختلاف، آنچه را که در شما خشم ایجاد می کند، سریعا نشان دهید. "نگران بودن" نسبت به احساس خشم تان یا "فروخوردن" این احساس به منظور آنکه وانمود کنید موضوع چندان مهم نیست، می تواند در نهایت به افسردگی، احساس ناامیدی یا "بدخلقی" که ممکن است در موارد شدید با طغیان های پرخاشگرانه ارتباط یابد، تبدیل گردد. زمانی که شخص در یکی از این چرخه ها قرار می گیرد، ایجاد یک سبک زندگی متوازن و مسالمت آمیز برای اوسخت تر و سخت تر می شود.

 

خشم و افسردگی

     همانگونه که در بالا گفته شد، طغیان های پرخاشگرانه، تحریک پذیری و بدخلقی های کوتاه مدت     می توانند نشانه هایی از افسردگی پنهان باشند. گاهی اوقات که احساس افسردگی می کنیم، از اینکه مرتب اتفاقات بد رخ می دهند یا از اینکه به لحاظ عاطفی بسیار رنج می بریم یا حتی از وضعیت به ظاهر فلاکت بار خود، دچار احساس خشم می شویم. اغلب تصور می کنیم که خشم در مقایسه با گریستن یا درخواست مستقیم برای کمک، راهی قابل قبول تر برای بیان دردهای عاطفی است.

     مشکل آن است که گاهی عبارات خشونت آمیزمان افراد را از ما دور می سازند و آنها را از تلاش برای درک مشکلاتی که احتمالا با آنها روبرو هستیم، دلسرد می کنند. آنگاه با احساس تنهایی خود رها    می شویم که این امر می تواند احساس خشم را افزایش دهد و افسردگی مان را تشدید کند.

     اگر فکر می کنید که در چنین چرخه ای قرار گرفته اید، بدانید که خشمگین شدن راهبردی مفید برای غلبه بر افسردگی نیست. شما به کسی نیاز دارید که بتوانید با او صحبت کنید.

یادتان باشد: برخی شرایط فیزیکی (جسمی) آستانه خشم درحال شکل گیری را پائین می آورند. این شرایط عبارتند از:

·      خستگی مفرط

·      گرسنگی

·      ناکامی جنسی

·      تغییرات هورمونی ناشی از بلوغ جنسی، دوره پیش از قاعدگی در زنان، یائسگی و تولد نوزاد

·      عطش جسمی به مواد اعتیاد آور از قبیل مشروبات الکلی، نیکوتین، کافئین یا سایر مواد مخدر

·      مستی

·      بیماری جسمی

·      دردهای حاد و مزمن

·      زوال عقل

     افراد ممکن است عوامل یاد شده را در ناتوانی خود برای مدیریت و کنترل خشم مقصر بدانند اما این نکته را بگوییم که بسیاری از افراد در شرایط یاد شده نیز در کنترل خشم خود موفق هستند. هر شخص که از توانایی تمرکز ذهنی برخوردار است و انگیزه یادگیری دارد، می تواند تحت آموزش مدیریت خشم و احساسات پرخاشگرانه قرار گیرد.

    وقتی بر خشم خود کنترل ندارید، درواقع اختیار شما در دست خشم تان است. شما به نوع جدیدی از رابطه میان خود و احساساتتان نیاز دارید؛ رابطه ای که در آن هیجانات شما را کنترل نمی کنند بلکه شمایید که آنها را کنترل می کنید.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابولفضل حسینی

کارهای ناتمام را تمام کنید

روش‌هایی برای تمرکز بیشتر روی کارتان

صبح که چشم‌هایتان را باز می‌کنید، یادتان می‌آید که ده‌ها کار انجام‌نشده پیش رو دارید و تعداد زیاد کارهای ناتمام، آنقدر گیج و آشفته‌تان می‌کند که حتی از برداشتن اولین قدم هم می‌ترسید. برای شمایی که نمی‌توانید نیم‌ساعت مداوم روی صندلی کارتان بنشینید یا اینکه در ساعات انجام کارتان، آنقدر تمرکز ندارید که از پرش فکرتان به این‌سو و آن‌سو جلوگیری کنید، برداشتن چند هندوانه در یک روز آسان نیست. اما ما با کمک راه‌حل‌هایی که در ادامه معرفی می‌کنیم، این کار دشوار را برایتان ممکن می‌سازیم.
 اولویت را مشخص کنید
سرشلوغی یکی از دلایل اصلی نداشتن تمرکز است و اشتباه اغلب آدم‌هایی که از کمبود تمرکز شکایت می‌کنند، اولویت‌بندی نکردن کارهای متعددی است که در برنامه‌شان فهرست کرده‌اند. اگر همین حالا قلم و کاغذ را بردارید و کارهایتان را به ترتیب اهمیت یا زمانی که باید انجام شوند روی کاغذ بنویسید، فکرتان سروسامان می‌گیرد و تمرکز کردن برایتان آسان‌تر می‌شود. با نوشتن این لیست و زمان‌بندی کردن انجام کارها، می‌فهمید که در یک ساعت مشخص جز انجام یک کار خاص نباید دغدغه دیگری داشته باشید و می‌توانید به جای فکر کردن به ده‌ها کار روی هم‌ تلنبارشده، با خیال راحت یکی را تمام کنید.
 با رسانه‌ها قهر کنید
وسایل ارتباط جمعی و رسانه‌ها، گاهی آفت تمرکز هستند. وقتی تلویزیون اخبار پخش می‌کند و دوستتان در شبکه‌ اجتماعی حالتان را می‌پرسد و عکسی که در صفحه شخصی‌تان گذاشته‌اید لایک می‌گیرد، بعید است بتوانید با خیال راحت روی کارتان تمرکز کنید. برای خلاص شدن از پرش افکار، به خودتان قولب دهید که در ساعت مشخص‌شده برای انجام دادن کارها، اینترنت گوشی‌تان را قطع کنید، تلویزیون را خاموش کنید و حتی صدای تلفن همراهی که ممکن است زنگ بخورد یا پیامک دریافت کند را هم ببندید. اگر چند روز به این شیوه کار کنید، اضطراب جدایی از تکنولوژی‌تان درمان می‌شود و دیگر وقتی چند ساعت از رسانه‌ها و وسایل ارتباطی دور می‌مانید، مضطرب و آشفته نمی‌شوید. می‌توانید در زمان‌هایی که در برنامه روزانه‌تان برای استراحت مشخص کرده‌اید، این پیام‌ها را بخوانید و از اخبار مهم روز هم باخبر شوید.
 با منظم‌ها همنشین شوید
همراه شدن با آدم‌های منظم می‌تواند نظم‌پذیری شما را چند برابر کند. اگر با آدم‌هایی همنشین شوید که کارهایشان را درست و از روی برنامه انجام می‌دهند، رسیدگی کردن به کارها برایتان آسان‌تر می‌شود. دوست بی‌برنامه‌ای که برای پر کردن وقت خالی‌اش هرصبح یک ساعت با شما تلفنی صحبت می‌کند، اجازه محقق شدن برنامه‌ریزی‌هایتان را به شما نمی‌دهد. یا دوستان بی‌برنامه‌ای که فردا نباید زود سرکارشان حاضر شوند، با تا نیمه‌شب در خانه شما ماندن، نمی‌گذارند روز بعد در زمان مقرر و با ذهنی آماده کارهایتان را شروع کنید.
 سالم زندگی کنید
برای اینکه مغزتان تمام توانایی‌اش را به کار بگیرد و شما را از بی‌برنامگی نجات دهد، باید شیوه زندگی سالمی را در پیش بگیرید. خوردن غذای سالم و انتخاب رژیم غذایی متعادل می‌تواند شما را به این هدف نزدیک‌تر کند. اگر منظم ورزش کنید، سراغ سیگار نروید، به اندازه کافی بخوابید و خلاصه زندگی سالمی را در پیش بگیرید، اکسیژن بیشتری در خونتان جریان می‌یابد و حافظه، توانایی حل مسئله و به‌طور کلی قدرت مغزتان در حل بحران‌های تازه بیشتر می‌شود. اگر سالم زندگی کنید جسمتان هم کمتر بیمار می‌شود و به خاطر دردی که هرروز در گوشه‌ای از بدنتان خود را نشان می‌دهد، آزرده نمی‌شوید. محققان می‌گویند کسانی که سالم زندگی می‌کنند کمتر به افسردگی و دیگر بیماری‌های روانی دچار می‌شوند و به همین دلیل معتقدیم که اگر شما خوب زندگی کنید، توانتان برای انجام دادن کارهای متعدد در یک روز بیشتر می‌شود. یادتان نرود که خواب کافی، یکی از کلیدهای باز شدن قفل ذهن است و می‌تواند از شما در برابر بیماری‌های مختلف جسمی و روانی هم محافظت کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابولفضل حسینی

ملاک های مهم برای بچه دار شدن،

چه زمان و دوره ای از زندگی برای بچه دارشدن مناسب تر است چه وقت باید بچه دار شویم شرایط زندگی مان در چه صورتی برای فرزنددارشدن مناسب خواهد بود ملاک های مهم برای حضور فرد سوم در زندگی مشترک چیست از چه لحاظی باید زندگی مان را بسنجیم توصیه های مشاورین را در این زمینه مطالعه کنید.

بچه دار شدن 
 هنگامی که یک دختر و یک پسر تصمیم به ازدواج با یکدیگر می گیرند، یکی از اهدافشان بچه دار شدن می باشد. اما برخی برای رسیدن به این هدف تلاش زود هنگام می کنند و برخی دیگر رسیدن به این هدفشان را به تاخیر می اندازند. در هر دو صورت ممکن است مشکلاتی برای همسران ایجاد شود. بهترین حالت، به موقع بچه دار شدن است.

برخی از زوجین تصمیم می گیرند که در همان ماه های اول زندگیشان صاحب فرزند بشوند. فرزند دار شدن و تولید نسل یکی از بهترین اعمال در نزد خداوند است. ولی بهتر است که این عمل پسندیده در شرایط مناسب خودش اتفاق بیافتد تا هم زوجین و هم فرزند تازه به دنیا آمده، بتوانند در آرامش بیشتر زندگی خود را سپری کنند.

اعداد و ارقام گذاشتن ممنوع
برخی از افراد می گویند 1 الی 2 سال بعد از ازدواج بهتر است صاحب فرزند بشوید و برخی دیگر می گویند 4 الی 5 سال و برخی دیگر اعداد دیگری را بیان می کنند. در واقع باید بگوییم که تمام این اعداد و ارقام نظرهای شخصی افراد می باشند و یک زوج اگر قصد فرزندار شدن را دارند باید با توجه به معیارها و ملاک های خودشان و با توجه به این نکته که تا چه اندازه توانسته اند ملاک های لازم برای والد شدن را به دست بیاورند، اقدام به بچه دار شدن کنند.

رسیدن به تفاهم کامل
یکی از نیازهای پایه ای و اساسی برای رشد مناسب فرزندان، نیازهای فیزیولوژیک مثل خوراک و پوشاک و مسکن است. طبیعی است که والدین حتما باید قبل از فرزند دار شدن از حداقل امکانات مالی برخوردار باشند.

یکی از مسایلی که قبل از تولد فرزند باید در زوجین حل شده باشد، این است که زوجین بتوانند مشکلات و مسایل خود را بدون ایجاد بحث و مشاجره و قهر کردن های طولانی حل کنند. اگر فرزندی به دنیا بیاد و دائما شاهد این مساله باشد که والدینش با یکدیگر مشاجره و بحث می کنند، بر سر یکدیگر فریاد می زنند و یا با هم قهر هستند، نا امنی و عدم امنیت در آن فرزند شکل می گیرد.
 
یکی از مهم ترین نیازهای هر فرزندی این است که متوجه بشود که دنیای اطرافش امن و او دور از خطر است و در واقع یکی از مسایلی که این امنیت را خدشه دار می کند، اختلافات شدید و بارز والدینش است. پس برای قدم اول برای بچه دار شدن، والدین باید مهارت های حل مساله و تعارض و به صورت کلی مهارتهای هم زیستی، یعنی با یکدیگر زندگی کردن را یاد بگیرند.

وضعیت مالی در حد متوسط
فرزندی که به دنیا می آید قطعا با خود روزی اش را هم می آورد. والدینی که کمال گرا هستند و می گویند باید از امکانات مالی بسیار بالایی برخوردار باشیم تا بتوانیم از فرزندی نگه داری کنیم، سخت در اشتباه هستند. این نکته را فراموش نکنید، یکی از نیازهای پایه ای و اساسی برای رشد مناسب فرزندان، نیازهای فیزیولوژیک مثل خوراک و پوشاک و مسکن است. طبیعی است که والدین حتما باید قبل از فرزند دار شدن از حداقل امکانات مالی برخوردار باشند. زیرا اگر توان تهیه غذا و لباس کودک را به هیچ عنوان ندارند نمی توانند فرزندان همراه با آرامشی را تربیت کنند. ولی این جمله هم به این معنا نیست که حتما باید امکانات مالی بسیار بسیار عالی وجود داشته باشد تا بشود فرزندی را راحت بزرگ کرد.

وقت کافی
والدینی که هر دو تمام وقت کار می کنند بهتر است فعلا تا رسیدن به تعادل در کارشان بچه دار نشوند. زیرا کودک نیاز دارد با والدینش وقت بگذراند و بازی کند و یک سری فعالیت های لذت بخش را انجام بدهند. حال اگر والدین نتواند این کار را کند، نیاز به تعلق پذیری و محبت را در کودکش خدشه دار کرده است. به این معنا که کودک با خودش فکر می کند که والدینم قطعا مرا دوست ندارند که هیچ گاه در کنار من نیستند. هیچ کس دیگری هم مثل مربیان مهد کودک، بستگان و فامیل و یا حتی پرستار شخصی نمی توانند جایگزین والدین بشوند. پس برای فرزندار شدن باید از کار طولانی خود کم کرد.

سن ازدواج
فرزند دار شدن و تولید نسل یکی از بهترین اعمال در نزد خداوند است. ولی بهتر است که این عمل پسندیده در شرایط مناسب خودش اتفاق بیافتد.

برای فرزندار شدن باید به سن تان زمان ازدواج توجه کنید. اگر در سنین بالا ازدواج کرده اید باید تلاش خود را دو چندان کنید تا زودتر به شرایط فرزنددار شدن برسید. زیرا بارداری ها در سنین بالا، ممکن است خطراتی را برای جنین و مادرش ایجاد کند.

فرزندپروری
والدین قبل از اقدام به بچه دار شد باید به یادگیری مهارت های فرزندپروری بپردازند تا بتوانند در زمان تولد فرزندشان با او بهترین و صحیح ترین نوع رفتار را داشته باشند.

برنامه ریزی کنید
در زمانی که تصمیم به فرزندار شدن می کنید ببینید آیا تمام شرایط را در حد طبیعی دارا هستید؟ آیا می توانید مشکلات بین خودتان را به راحتی و بدون تعارض های شدید حل کنید؟
نکته آخر اینکه، آیا می دانید بعد از بچه دار شدن، نقش های زندگی مشترک شما چه تغییراتی می کند و چه کاری را چه کسی انجام بدهد بهتر است؟ حتما برای داشتن اوقات فراغت با یکدیگر نیز راهکارهایی را بیاندیشید که با ورود عضو جدید به خانواده تان، از همسرتان فاصله عاطفی نگیرید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابولفضل حسینی

روان شناسی تک فرزندی


تحت تاثیر وضعیت فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی جامعه، فرهنگ تک فرزندی، روند تدریجی تبدیل شدن به فرهنگ غالب در تشکیل بنیان خانواده را طی می کند به گونه ای که تعداد والدین تک فرزند، روز به روز در حال افزایش است، اما نباید از یاد برد که داشتن یک فرزند، بهتر یا بدتر از داشتن چند فرزند نیست و تک فرزندی نیز چون چند فرزندی، مزایا و معایبی دارد.

کودکان با باطنی آسمانی و چهره ای پاک و معصوم با ویژگی های منحصربفرد و تقدیر خاص خود، پا به این دنیا می گذارند و والدین به عنوان مسببین ورود کودکان به این دنیا، ملزم به انجام وظایف ذاتی و انسانی خود در قبال فرزندان، در زمینه های تامین نیازهای فیزیولوژیکی و اجتماعی آنها هستند. بنابراین والدین لازم است که آگاهی های لازم را در خصوص شناسایی نواقص و معضلات تاثیر گذار در سلامت و تربیت فرزندان فراگیرند و درعین حال آموزش های لازم جهت رشد و شکوفایی استعدادهای بالقوه و محافظت از آنان در برابر ناهنجاریهای اجتماعی را کسب نمایند.

آگاه باشیم که بچه ها، پاک و مستعد به دنیا آمده اند و ما مسئول هستیم که با تربیت شایسته و صحیح، این خوبی و پاکی را برایشان حفظ کنیم. کلید اصلی شیوه تربیتی مناسب، درک شخصیت و خلق و خوی کودک است تا در کنار آن بتوان استعدادها و تمایلات او را بهتر شناسایی و آنها را در مسیر توانایی های ویژه و خاص خودشان پرورش داد. بنابراین جهت آگاهی والدین از آسیبها و چالشهای پیش روی کودکان در ابعاد اجتماعی و فیزیولوژیکی، و همچنین شیوه های برخورد صحیح و علمی با آنها، پایگاه آموزشی نگارستان در راستای رسالت آموزشی خود، تحلیلی دارد بر روانشناسی تک فرزندی در کودکان، باشد که زمینه ساز موفقیت، شکوفایی و سلامت جسمی و روحی آنان در فردای زندگیشان گردد، چیزی که کمترین رسالت ماست.

خانواده های تک فرزندی بر مسائلی خاص تأکید دارند که ممکن است در خانواده های چند فرزندی وجود نداشته باشد. تک فرزندها نمی توانند ناامیدی ها و فشارهای روحی را تحمل کنند. چنانچه توهینی به آنها شود، بی آن که قصد و غرضی در کار باشد این توهین را رفتاری عمدی و به پشتوانه نیتی خاص تفسیر می کنند. چنانچه از مسئله ای رنجیده خاطر شوند این حالت را تا مدت های مدید در درون خود زنده نگاه می دارند. آنها فقط به برقراری روابطی علاقه مندند که دربرگیرنده منافع آنان باشد و احساساتشان را نیز جریحه دار نکند. آنها ممکن است ناراحتی های خود را برای دیگران بیان نکنند و فردی درون گرا شوند.

 تک فرزندها اجتماعی تر هستند 

پرورش کودک از دو عامل تأثیر می گیرند، عواملی که حضور دارند و عواملی که غایب هستند. کودک تک فرزند در خانواده ای رشد می کند که افراد بالغ در آن حضور دارند و کودک دیگری نیست که بتواند با او ارتباط برقرار کند. هر دوی این عوامل، نقشی مهم در پرورش کودکان تک فرزند دارند. کودک تک فرزند به طور کامل مورد توجه و علاقه والدین است. این عامل سبب می شود که کودک احساس کند، شخصی مهم است. مزایای بزرگ شدن در خانواده های تک فرزند چنان است که کودک می گوید من دوست دارم تنها فرزند خانواده باشم، هیچ رقیبی نداشته باشم و کسی حسادت مرا تحریک نکند. نیاز نباشد با کسی دعوا کنم تا بتوانم وسیله ای را که دوست دارم، تصاحب کنم.

کودکانی که در خانواده تک فرزند زندگی می کنند احساس امنیت و اعتماد به نفس زیادی دارند

عامل دیگری که در زندگی کودک مؤثر است، حضور در خانواده ای است که فقط شامل افراد بالغ است. این کودکان پیش از زمان معمول سخن گفتن را آغاز می کنند و روحیه اجتماعی نیرومندتری دارند. آنان از والدین خود تقلید و همچون بزرگسالان رفتار می کنند، به گونه ای که تحسین و تعجب دیگران را برمی انگیزند. کودکان خانواده های تک فرزند معمولاً بلوغ زودرس دارند. بلوغ اجتماعی این کودکان نیز ممکن است به حال آنان مفید باشد. آنها زودتر از دیگر کودکان با مسائلی مواجه می شوند که برخورد با آنها در سنین بالاتر ناگزیر است. مسائل و دیدگاه های خود را به راحتی بیان می کنند و قادرند به والدین خود کمک کنند. آنها زودتر از دیگر کودکان به فعالیت اقتصادی مشغول می شوند و از کار کردن خجالت نمی کشند. این کودکان با آمادگی و تجربه زیاد به سن بلوغ پا می گذارند.

معایب تک فرزندی

یکی از معایب تک فرزند بودن، تأثیر آن بر مراحل رشد کودک است. این کودکان کسی را ندارند تا با او رقابت یا بازی و دعوا کنند. آنها دوست و همدمی در منزل ندارند، بنابراین برخی از احساسات را تجربه نمی کنند و فرصتی برای کنترل و مدیریت آنها نخواهند داشت.

بلوغ روحی و روانی، پدیده ای کاملاً ارثی نیست بلکه اکتسابی است

این بلوغ مواردی همچون شناخت خود، میزان واقع بینی و انتخاب مؤثر را شامل می شود و به راحتی به دست نمی آید، بلکه به تجربه هایی سخت و طاقت فرسا نیاز دارد. کودکی که تک فرزند خانواده است کمتر با مشکلات مواجه می شود و در معرض تجربه کردن شکست، ناکامی، رانده شدن و... قرار نمی گیرد و شرایطی را که لازمه بلوغ روحی، روانی است، تجربه نمی کند. اگر والدین، مراقبتی افراطی از تک فرزند خود به عمل آورند و او را به فردی ضعیف و کم تحمل تبدیل کنند، فرزندشان از دیگران نیز انتظار خواهد داشت با او چنین رفتاری داشته باشند که این موضوع ناتوانی او را شدت خواهد بخشید. اگر والدین اجازه ندهند فرزندشان با احساسات سخت و ناراحت کننده رو به رو شوند یا امکان آشکار کردن این نوع احساسات را برای او فراهم نکنند، تحمل وی را برابر این نوع احساسات ضعیف خواهند کرد.

تمایل والدین به حمایت از تنها فرزندشان، مانع از آن می شود که فرزندشان عواقب اشتباهات خود را بیازماید و مسئولیت عمل خود را بپذیرد. آنها هیچ گاه در مقام انتقاد از فرزندشان بر نمی آیند، با او مخالفت نمی کنند و همواره تسلیم خواسته های او می شوند تا از این طریق مانع ناراحت شدن او شوند. این والدین می گویند: فرزندمان هم مثل ما دوست ندارد ناراحت شود؛ بنابراین با هم معامله می کنیم تا هیچ یک از ما آزار نبیند.

حمایت بیش از حد این والدین، فرزند را با روحیه حساس و ضعیف تربیت می کند

هرچه حمایت آنها از تنها فرزندشان بیشتر شود، قدرت و تحمل وی در رویارویی با مشکلات کاهش می یابد و از این رو بسیار شکننده و آسیب پذیر می شوند. در چنین روابط حساس و پر اضطرابی است که تک فرزند از آزمودن احساساتی که در روابط بین خواهر و برادر شکل می گیرد، محروم می ماند: مسابقه برای چیرگی یافتن بر دیگران، رقابت با خواهر یا برادر در جلب رضایت والدین، مسخره کردن دیگران برای تحقیر آنها، توهین به دیگران برای اثبات برتری خود، درگیری برای کسب حق تقدم و بهره مندی بیشتر از مزایا، درددل کردن با خواهر یا برادر، مشاجره درباره اختلاف و تبعیضی که بین او و خواهر یا برادرش وجود دارد، درگیری با خواهر یا برادر برای تسکین فشارهای روحی، دفاع از منافع شخصی در ارتباط با دیگران. در خانواده های تک فرزند، والدین و فرزندان هر دو احساس می کنند نیاز شدیدی به یکدیگر دارند. پس ناگزیر به مراعات یکدیگر هستند، ولی خانواده های چند فرزندی چنین نیستند، دعواهای مکرر، جریحه دار شدن احساسات و عصبانیت در خانواده های چند فرزندی رایج است و کودکان معمولاً برای کنترل این احساسات راهی مناسب می یابند و بار دیگر با هم بازی می کنند.

ویژگـــــــــی های تک فــــــــــرزندان

تک فرزندها نمی توانند ناامیدی ها و فشارهای روحی را تحمل کنند. چنانچه توهینی به آنها شود، بی آن که قصد و غرضی در کار باشد این توهین را رفتاری عمدی و به پشتوانه نیتی خاص تفسیر می کنند. چنانچه از مسئله ای رنجیده خاطر شوند این حالت را تا مدت های مدید در درون خود زنده نگاه می دارند. آنها فقط به برقراری روابطی علاقه مندند که دربرگیرنده منافع آنان باشد و احساساتشان را نیز جریحه دار نکند. آنها ممکن است ناراحتی های خود را برای دیگران بیان نکنند و فردی درون گرا شوند. ممکن است تبحر لازم را نداشته باشند تا بتوانند دعواهای خود را با دیگران به گونه ای مدیریت کنند که در نهایت هر دو طرف راضی شوند.

این نوع احساسات ناپخته معمولاً با تجربه هایی که فرد در زندگی خود کسب می کند، درمان می شود؛ فردی که تنها فرزند خانواده اش بود می گوید: سال ها طول کشید تا دریافتم رفتار والدینم با من مناسب نبوده است. آنها به شدت از من حمایت کردند. تمام خواسته هایم را تأمین می کردند. به همین دلیل نتوانستم میزان تحملم را در دست نیافتن به خواسته هایم تقویت کنم. اکنون دریافته ام که ناراحت و ناامید شدن بخشی از مشکلات دوران رشد کودک است و کودک نیاز دارد چنین احساساتی را تجربه کند. اگرچه کودکان تک فرزند اجتماعی تر از دیگر کودکان به نظر می رسند و اعتماد به نفس بیشتری در برقراری ارتباط با بزرگسالان دارند، اما به دلیل احساسات ناپخته خود ممکن است از همبازی های خود خجالت بکشند و ترجیح دهند با کودکان بزرگتر از خود دوست شوند.

جلوگیــــری از انــــزوای تک فــــرزندان

والدین باید به فرزند خود کمک کنند تا او بتواند با کودکان هم سن و سالش بازی کند. مدرسه یکی از مکان هایی است که چنین فرصتی را در اختیار کودکان قرار می دهد، ولی کافی نیست و باید فرصت های دیگری را نیز مهیا کرد تا کودک بتواند با دوستان همسن و سالش ارتباط برقرار و به بلوغ و عاقلانه شدن احساسات خود کمک کند. مهدکودک و آمادگی، مکانی است که در آن کودک می تواند احساسات نابهنجار را در بازی با کودکان هم سن و سال خود تجربه کند. دعوت دوستان به منزل و رفتن به منزل دوستان یا داشتن همبازی هایی در همسایگی، از دیگر فرصت های مناسب است. کودکان در سنین مهدکودک دوست دارند بیشتر اوقات را با والدین خود سپری کنند، به همین دلیل گاه مهدکودک برای آنان ناراحت کننده است؛ اما آنها نیاز دارند در اصطکاک و صمیمیت با کودکان هم سن و سال خود تجربه کسب و احساسات خود را عاقلانه کنند.

هنگامی که کودکان مشغول بازی با دوستان هم سن خود هستند، ممکن است به رفتارهایی چون مشارکت و مصالحه نکردن، ناتوانی در صحبت یا بحث کردن با دیگران برای دفاع از حقوق خود و... تمایل داشته باشند، پس والدین باید در این باره با تک فرزند خود صحبت کنند. یکی از مسئولیت های والدین این است که دنیای پیرامون را برای فرزند خود شرح دهند. داشتن روابط مطلوب با دیگران کار مشکلی است. اگر هر یک از شما کمی کوتاه بیایید می توانید با هم بازی کنید. بهتر است علایق و حساسیت های خودت را برای دیگران روشن کنی. در غیر این صورت آنها متوجه نمی شوند که تو از چه چیزهایی ناراحت می شوی.

والدین در محیط خانواده می توانند فرزند خود را تشویق کنند تا احساسات خود را به آنها بگویند. والدین باید خود نمونه این رفتار باشند. آنها همچنین باید به فرزند خود بیاموزند که از درگیری نگریزد و با صراحت و اطمینان با مشکلات و اختلافات روبه رو شود. اگر والدین، مراقبتی افراطی از تک فرزند خود به عمل آورند و او را به فردی ضعیف و کم تحمل تبدیل کنند، فرزندشان از دیگران نیز انتظار خواهد داشت با او چنین رفتاری داشته باشند که این موضوع ناتوانی او را شدت خواهد بخشید. اگر والدین اجازه ندهند فرزندشان با احساسات سخت و ناراحت کننده رو به رو شوند یا امکان آشکار کردن این نوع احساسات را برای او فراهم نکنند، تحمل وی را برابر این نوع احساسات ضعیف خواهند کرد. تربیت فرزند یک روند آماده سازی و حمایت کردن نوعی اقدام پیشگیری کننده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابولفضل حسینی

شخصیت انسان

شخصیت به انگلیسیPersonality) را می‌توان آن الگوهای معین و مشخصی از تفکر، هیجان و رفتار تعریف کرد که سبک شخصی فرد را در تعامل با محیط اجتماعی و مادی‌اش رقم می‌زنند.به عبارت دیگر شخصیت شامل ویژگی‌های نسبتاً با ثبات و پایدار است که در توصیف آن‌ها از صفاتی همچون زودرنج، مضطرب، پر حرف، درونگرا و برون‌گرا و غیره استفاده می‌شود

تعریف شخصیت

شخصیت یعنی «مجموعه‌ای از رفتار و شیوه‌های تفکر شخص در زندگی روزمره که با ویژگی‌های بی‌همتا بودن، ثبات (پایداری) و قابلیت پیش بینی» مشخص می‌شود. به نظر می‌رسد گوردن آلپورت، بهترین تعریف در مورد شخصیت ارائه داده است. او اشاره می‌کند، شخصیت، سازمان بندی پویایی در درون فرد است و شامل آن دسته از نظام‌های روانی - فیزیکی که رفتار و تفکر او را تعیین می‌کند. از این تعریف چندین نکته قابل استنباط است.

بر پایه تعاریف بالا نکاتی درباره اصطلاح شخصیت روشن می‌شود:

بی همتایی و تفاوتشخصیت یک فرد بی‌همتاست و در عین بعضی مشابهت‌ها، هیچ دو شخصیت یکسان و همسان وجود ندارد.
ثبات داشتن (پایداری): اگر چه افراد در شرایط و محیط‌های گوناگون در ظاهر رفتار متضاد و مختلفی دارند، ولی در طول زمان (مثلاً چندین دهه) رفتار و واکنش و همچنین شیوه تفکر آن‌ها دارای یک در ثبات نسبی دائمی است.
قابلیت پیش بینی: با توجه کردن و مطالعه رفتار و نوع تفکر اشخاص می‌توان سبک رفتاری و تفکری افراد را با احتمال زیاد پیش‌بینی کرد. قابلیت پیش‌بینی رفتار با «ثبات در رفتار» رابطه متقابل دارد.مانند مانیا پریش می‌توان ایثار گر و فداکار باشیم.

از تعریف گوردن آلپورت می‌توان دریافت: - شخصیت مجموعه‌ای از عناصر است و به عنوان یک نظام با یکدیگر در رابطه هستند. - شخصیت مفهومی روانی در قالب یک کلیت فیزیکی دارد. - علت تعامل انسان با جهان شخصیت است. - تعامل فرد نتیجه ویژگی‌های شخصیتی و موقعیتی است. -تجلی شخصیت به دو روش رفتار و تفکر است.

شخصیت می‌تواند سازگار یا ناسازگارانه باشد. «ناسازگاری» زمانی مطرح می‌شود که افراد قادر نباشند تفکر و رفتار خود را با محیط و تغییرات آن تطبیق دهند. سازگاری یا عدم سازگاری ارتباط نزدیکی با «انعطاف‌پذیری» دارد. یک شخصیت سالم با وجود ثبات و پایداری به میزانی از انعطاف‌پذیری بهره می‌برد. اما افراد ناسازگار در برخورد با موقعیت‌هایی که واکنش به آن‌ها مستلزم تغییرات و تصمیمات جدید است، تفکر و رفتار انعطاف‌ناپذیری از خود بروز می‌دهند؛ بنابراین، اختلال شخصیت یعنی « ناسازگاری شخصیت در برخورد با محیط و موقعیت‌ها».

 

عوامل به وجود آورنده شخصیت

شخصیت ساخته وراثت و محیط است. انسان با ویژگی‌ها ی ژنتیکی خاصی به دنیا می‌آید، و از آن پس سر و کار او با محیط اطراف خود خواهد بود. محیط نقش مهمی در شکل دهی شخصیت دارد. نمونه‌های روشن برای تاًثیر محیط بر شخصیت، کودکانی هستند که به تصادف در جنگل‌ها یا در انزوا رشد کرده‌اند. برای مثال یک کشیش هندی به نام سینگ در جنگل‌های هندوستان دو دختر را یافت و آن‌ها را با خود به خانه برد. بر اساس گزارشِ سینگ این دو کودک در هنگام یافته شدن هیچگونه از رفتارهای انسانی را نداشتند. چهار دست و پا راه می‌رفتند، زوزه می‌کشیدند، از اجتماع گریزان بودند، تحریک‌پذیری آن‌ها زیاد بود و روی هم رفته رفتار آن‌ها مانند محیط شان بود. آنچه در دنیای امروز تأکید بیشتری بر روی آن می‌گردد این است که تأثیرپذیری انسان‌ها از محیط بسیار قوی تر از تأثیر ژنتیکی است


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابولفضل حسینی

نگرانی‌های فرزند اول

فرزند اول خانواده به عنوان اولین تجربه یک زوج، شایط متفاوتی را نسبت به فرزند دوم خانواده تجربه میکند و علیرغم داشتن محدودیت های بیشتر در دوران کودکی و همچنین انتظارات بیشتر پدرو مادر از آنان در دوران بزرگسالی، اما امتیازات قابل تاملی هم خواهند داشت.

فرزند اول خانواده به عنوان اولین تجربه یک زوج، شرایط متفاوتی را نسبت به فرزند دوم خانواده تجربه میکند و علیرغم داشتن محدودیت های بیشتر در دوران کودکی و همچنین انتظارات بیشتر پدرو مادر از آنان در دوران بزرگسالی، اما امتیازات قابل تاملی هم خواهند داشت.

کودکان با باطنی آسمانی و چهره ای پاک و معصوم با ویژگی های منحصربفرد و تقدیر خاص خود، پا به این دنیا می گذارند و ما مسئول هستیم که با تربیت شایسته و صحیح، این خوبی و پاکی را برایشان حفظ کنیم. کلید اصلی تربیت، درک شخصیت و خُلق و خوی کودک است تا در کنار آن بتوان استعدادها و تمایلات او را شناسایی و آنها را در مسیر توانایی های ویژه و خاص خودشان پرورش داد. لذا پایگاه آموزشی نگارستان، تحلیلی دارد بر نگرانی‌های فرزند اول خانواده، باشد که زمینه ساز موفقیت، شکوفایی و سلامت جسمی و روحی آنان در فردای زندگیشان گردیم، چیزی که کمترین رسالت ماست.

نگرانی‌های فرزند اول

شما چند فرزند دارید؟ فرزند دوم شما با فرزند اول چقدر تفاوت دارد؟ آیا روش تربیتی این دو یکسان بوده است؟ آیا تجربه‌هایی که درباره فرزند اول داشته‌اید درباره فرزند دوم هم به کار برده‌اید؟ یا نه آن را اصلاح کرده‌اید و یا اصلا تغییر داده‌اید؟ در تربیت کدامیک موفق‌تر بوده‌اید؟ فرزند اول یا دوم؟ اصلا تربیت کدامیک برای شما سخت‌تر بوده است و کدامیک راحت‌تر؟

آنچه مسلم است رفتار والدین با اولین فرزند خود با رفتاری که با فرزندان بعدی دارند متفاوت است. نگرش‌ها، انتظارات و مهارت‌های فرزندپروری و نیز نگرانی‌های آنان در نتیجه تجربه‌ای که با فرزند اول به دست می‌آورند تغییر می‌کند، به طور کلی والدین به اولین فرزند خود توجه بیشتری می‌کنند و با او بیشتر حرف می‌زنند در مقابل از او توقع و انتظارات بیشتری نیز دارند.

از این‌روست که برخی روان‌شناسان معتقدند که فرزندان اول در مقایسه با فرزندان بعدی بسیار جویای موفقیت هستند، برونگراترند، به حمایت دیگران نیاز بیشتری دارند، بیشتر به اطاعت از مراجع قدرت و جلب نظر و تایید بزرگسالان راغبند، وجدان اخـلاقـی نـیـز در آنان بیشتر است، بیشتر مستعد گناه‌اند، همکاری و احساس مسوولیت بیشتری دارند و کمتر پرخاشگرند.

براساس یک کار تحقیقاتی، انگیزه پیشرفت در فرزندان اول بیش از بچه‌های دیگر است و آن هم به این دلیل است که بچه‌های اول به حرف پدر و مادرشان درباره خوب درس خواندن و دیگر موارد گوش می‌دهند.

نکته جالب این که به ترتیب تولد از اول به آخر از میزان انگیزه پیشرفت به طرز منفی کاسته می‌شود که شاید علت این امر این باشد که والدین برای فرزندان بعدی وقت کمتری را صرف می‌کنند و بیشتر وقت و حوصله خود را برای تربیت و توجه به فرزند اول اختصاص می‌دهند.

مـایـکـل گـروس یـک کـارشـنـاس امـور تـربـیـتی استرالیایی در کتاب خود با عنوان این که چرا فرزندان اول خانواده بر دنیا حکومت می‌کنند و فرزندان آخر مـی‌تـوانـنـد دنـیـا را عوض کنند، می‌نویسد: تمام فضانوردان آمریکایی اولاد اول خانواده بوده‌اند. بیش از نیمی از تمام روسای جمهوری آمریکا و بـیـشـتـر برندگان جوایز نوبل فرزند اول خانواده بوده‌اند. به گفته وی تنها تک‌فرزندان، ویژگی‌های شبیه اولاد اول را دارند. تحقیقات نشان می‌دهد تک فرزندان اعتماد به نفس و قدرت بیان بیشتری نسبت به سایر کودکان دارند. از قوه تخیل خود بیشتر اسـتـفــاده مــی‌کـنـنـد و از عـزت نـفـس سـالـم‌تـری برخوردارند. او معتقد است که والدین باید بسته به ایـن که کودک فرزند چندم خانواده است رفتار متفاوتی با او داشته باشند.

چرا رفتارهای متقاوت

اولین فرزندان در هر خانواده از یک موقعیت برتری برخوردارند. این موقعیت تا زمان تولد دومین فرزند ادامه می‌یابد ولی با تولد فرزند دوم ناگهان محبت و توجه والدین و دیگر اطرافیان نسبت به آنان کمتر می‌شود. از آنجایی که والدین و اطرافیان الگوی رفتاری خاصی برای نحوه برخورد خود با فرزند اول در مقابل این تنزل ندارند و اغلب با رفتارهای ناشیانه خـود فـرزنـد اول را نسبت به فرزند دوم نه‌تنها بی‌علاقه می‌کنند، بلکه حسادت را در وجود او تحریک می‌کنند.

بررسی‌ها نشان داده است که رفتارهای روانی ناهنجار در فرزندان اول بیشتر است که دلیل آن تنزل مرتبه فرزند اول پس از کودک دوم است.

خـصـوصـا زمـانـی کـه مـادر و پدر به جنسیت فرزندشان توجه داشته باشند و فرزند دوم جنس مورد علاقه‌شان باشد.

الـبـتـه هـمه پدر و مادرها چنین نیستند. برای بعضی‌ها فرزند ارشد، علی‌رغم تولدهای بعدی فرزند مورد احترام است و از چنان اعتبار و حیثیتی برخوردار است که فرزندان دیگر دارای آن احترام نیستند.

آنچه مسلم است تربیت فرزند اول بیش از تربیت سایر فرزندان مستلزم دقت و کاردانی است، به طوری که در تربیت فرزند ارشد باید خیلی دقت شود، چون شیوع اختلالات رفتاری و روانی فرزندان اول ناشی از رفتار نادرست والدین است. باید روشی به کار برد که گمان نکنند سزاوار احترام و امتیاز خاصی هستند و از سوی دیگر فکر نکنند که حقوق آنان نسبت به دیگران کمتر رعایت شده و حقی از آنان ضایع شده است.

کارشناسان می‌گویند که فرزند ارشد این تمایل را دارد که گمان کند از یک طرف والدین خصوصا مادر او را ترک کرده و به حال خود گذاشته‌اند و از سوی دیگر برادر و یا خواهر کوچکتر او را از حق خود محروم کرده‌اند.

بـنـابراین رفتارهای تربیتی در فرزند اول بایدبه‌گونه‌ای باشد که فرزند فکر نکند که مادر فقط منحصر به اوست و ازطرفی فکر نکند که با آمدن فرزند دیگر فراموش شده است. والدین نیز باید فرزند ارشد را راهنمایی کنند که نسبت به برادران و خواهران کوچکتر همانند پدر و مادر رفتار حمایتگر داشته باشد، حتی می‌توانند او را در مراقبت‌های بچه نوزاد شرکت دهند. هرگز نباید فرزند ارشد را در مقایسه با کوچکتر خود تحقیر کرد، هرچند که افراط در توجه نسبت به فرزند ارشد سبب بروز نخوت و غرور زیاد او می‌شود. والدین باید با تدبیر و مهارت فرزند ارشد را وادار کنند که کاردانی و فداکاری و محبت خود را به سود کوچکترها به کار ببرد و از به کار بردن نیروی تعرضی علیه آنها خودداری کند. نتیجه این که فرزند ارشد با دو خطر روبه‌روست او را کمتر یا بیشتر از ارزش واقعیش گرفتن که هر دو مـوجـب اختلال رشد اجتماعی او شده و گاهی هـماهنگی و تعادل میان گروه برادران را به هم می‌زند.

تقریبا همه فرزندان اول مانند تک فرزند هستند بهره‌مندی از توجه تمام و کمال والدین هم موهبت و هم مصیبت برای آنان است. از سویی اعتماد به نفس و قاطعیت در تنها فرزند پرورش می‌یابد و از سویی تنها مرکز توجه بوده و می‌تواند به توقعات زیاد غیرواقع‌بینانه‌ای منجر شود. تک‌فرزندها معمولا در کنار بزرگ‌ترها احساس راحتی می‌کنند اما آنها به واقع به دوستی و نزدیکی با بچه‌ها نیاز دارند به همین خاطر قرارهایی برای بازی با همسالان فرزند خود تـنـظـیـم کـنـیم تا بدترین وسیله مهارت‌هایی مثل مشارکت دوستی و حل مشکلات را تعریف کنید.

مقصر کیست، شما یا کودکتان؟

قبل از آن که کودکتان به دنیا بیاید حتما شما و همسرتان به روشی که مایل هستید او را بزرگ کنید می‌اندیشید. این مشغولیت فکری امری طبیعی است چرا که دانستن شیوه برخورد با کودک در مراحل مختلف رشد امری ضروری است لذا سعی دارید قبل از تولد یکایک شیوه‌های تربیتی روحی و جسمی نوزاد را مورد بررسی قرار دهید تا در ادامه راه دچار اشتباه نشوید.

امروزه شیوه تعلیم و تربیت وارد مرحله جدیدی شده است. پیشتر پدر و مادر بودن یک امر ساده بود. هر کس چندین بچه داشت و آنها را برحسب شعور و قوه ادراکش و براساس آداب و رسوم قدیمی بزرگ می‌کرد و بچه‌های بد تربیت بچه‌هایی بودند که نتوانسته بودند از آموزش خوبی که به آنها داده شده بود به خوبی بهره بگیرند چنانچه اگر کودکی دچار خطایی می‌شد همه کاملا معتقد بودند که این فقط تقصیر خودش است و نه هیچ‌کس دیگر. مقررات تربیتی سخت و خشن بود. اما کودک در سال‌‌های اول زندگیش موظف به رعایت آنها نبود. نوزاد موجود کوچکی بود که احتیاج به خوردن و شستشو داشت و هیچ آموزشی برایش لازم نبود.مادران هم هر وقت که نوزاد تقاضای شیر می‌کرد به او شیر می‌دادند اگر گریه می‌کرد او را در آغوش می‌‌گرفتند و او را برای این که به خواب رود تکان می‌دادند اما با تـغـییر اصول تعلیم و تربیت مادران دریافتند که کودکشان فقط به غذا و شستشو نیاز ندارد باید تعلیم و تربیت را از گهواره آغاز کرد دیگر هر کس آزاد نیست بر طبق آنچه که درک می‌کند بچه‌اش را بزرگ کند. برای این که آینده کودک به خطر نیفتد باید از همان آغاز تولد والدین روش منظمی را به کار گیرند. تکان دادن بچه وقتی که خوابش نمی‌آید، در آغوش گرفتنش به محض این که گریه کرد و دادن شیر به او هر وقت که خواست منع گردید. حال باید به ساعت نگاه کرد نه به کودک.

با آمدن علم روانشناسی تحولی در روش تعلیم و تربیت به وجود آمد. فروید کشف کرد که انسان در ضـمـیــر نـاخـودآگـاهـش، خـاطـرات بـد، تـمـایـلات غیرمنطقی، نگرانی‌ها، اضطرابهایش را پنهان می‌کند که بازتاب آن در ضمیر آگاه به صورت اختلالات روانی، بیماری عصبی، وسواس و عقده خواهد بود. از نظر فروید همه اختلالات روانی افراد از تمایلات سرکوب شده دوران کودکی سرچشمه می‌گیرند. به نـظر برخی از روانکاوان اضطراب بشر ناشی از نخستین ضربه لحظه تولد است.

روش تربیتی روانکاوان اثرات خوب فراوان و نامطلوب اندکی برجای گذاشت. یکی از اثرات خوب این بود که این واقعیت را آشکار ساخت دیگر نوزاد یک حیوان کوچک نیست و از همان روز تولد نه تنها قادر است رفتارهای انعکاسی داشته باشد بلکه رفتارهای عاطفی نیز از او سر می‌زند. در واقع نوزاد از همان لحظه که اندام‌های بدنش به وجود می‌آید روانش نیز تشکیل می‌گردد. براساس روش تربیتی روانکاوان برای این که روان کودک دچار اختلال نشود و عقده‌‌ای به وجود نیاید سعی می‌شد هر خواسته کودک فورا ارضا گردد بخصوص در سنین اولیه کودکی، یعنی به کودکتان هر وقت که خواست غذا بدهید. بگذارید کودک برای این که تمایل به پرخاشگریش را ارضاء کند اسباب‌بازی‌هایش را بـشـکند در غیر این صورت آن تمایل در ضمیر ناخودآگاه کودک پنهان می‌شود. اگر چیزی را از او دریغ کنید او دچار احساس حقارت خواهد شد با این روش تربیتی کودک اگر مرتکب خطایی می‌شد کسی او را سرزنش نمی‌کرد بلکه خانواده را مورد سرزنش قرار می‌دادند که نتوانسته بود فرزند خود را به خوبی درک کندبدین طریق روانکاوی وارد زندگی مردم شد و همه والدین و مربیان بدون این که متوجه باشند آن را به کار می‌برند.

هرگز فراموش نکنید

کودکان وقتی با سرزنش و انتقاد زندگی می کنند، می آموزند بی اعتماد به خود باشند. وقتی با خشونت زندگی می کنند، می آموزند که جنگجو باشند. وقتی با ترس زندگی می کنند، می آموزند که بُزدل باشند. وقتی با ترحم زندگی می کنند، می آموزند که به خود احساس ترحم داشته باشند. وقتی با تمسخر زندگی می کنند می آموزند که خجالتی باشند. وقتی با حسادت زندگی می کنند می آموزند که در خود احساس گناه داشته باشند. اما اگر با شکیبایی زندگی کنند، بردباری را می آموزند. اگر با تشویق زندگی کنند، اعتماد و اطمینان را می آموزند. اگر با پاداش زندگی کنند، با استعداد بودن و پذیرندگی را می آموزند. اگر با تصدیق شدن زندگی کنند، عشق را می آموزند. اگر با توافق زندگی کنند، دوست داشتن خود را می آموزند. اگر با تایید زندگی کنند، با هدف زندگی کردن را می آموزند. اگر با صداقت زندگی کنند، حقیقت را می آموزند. اگر با انصاف زندگی کنند، دفاع از حقوق را می آموزند. اگر با اطمینان زندگی کنند، اعتماد به خود و اعتماد به دیگران را می آموزند. اگر با دوستی و محبت زندگی کنند، زندگی در دنیای امن را می آموزند.

 

 منبع :نگارستان


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابولفضل حسینی

۱۰ ترفند روانشناختی برای آسان تر کردن زندگی تان را بخوانید

۱. وقتی پاسخی گرفتید که از آن ناراضی هستید به چشمان طرف نگاه کنید

بعضی وقت‌ها از پاسخی که دریافت می‌کنیم رضایت نداریم و بعضی وقت‌ها از آن سر در نمی‌آوریم. به جای تکرار کردن سوال یا پرسیدن سوالی دیگر، به چشمان طرف نگاه کنید. این باعث می‌شود آن شخص احساس فشار یا در تنگنا بودن کند، و مجبور خواهد شد جزئیات بیشتری در مورد افکار خود ارائه بدهد.

۲. وقتی کسی صدایش را روی شما بلند کرد، آرامش خود را حفظ کنید

برای حفظ آرامش خود مجدانه تلاش کنید‌. وقتی از یک آدم پر حرف رفتار نامتعارفی سر می‌زند، معمولا عصبانی است، و گاهی رفتار ما ناخواسته می‌تواند به این عصبانیت دامن بزند. احساس عصبانیت معمولا خیلی سریع فروکش می‌کند و بعد از آن احساس گناه به وجود می‌آید و معمولا چنین شخصی اولین کسی است که تقاضای بخشش می‌کند.

۳. نزدیک شخص پرخاشگر بنشینید تا از حمله‌ی احتمالی او جلوگیری کنید

اگر راهی جلسه هستید و می‌دانید که در اتاق کنار یک شخص پرخاشگر قرار خواهید گرفت، می‌دانید که ممکن است بحث بالا بگیرد، یا ممکن است مورد انتقادات مخرب او قرار بگیرید، سعی کنید کنار آن شخص بنشینید. ممکن است احساس معذب بودن کنید، اما شما در این حس تنها نیستید. آن طور که معلوم شده است نزدیکی به دیگران آدم‌ها را معذب می‌کند و این حس سطح پرخاشگری بالقوه‌ی شخص را کاهش می‌دهد.

۴. اگر می‌خواهید محبوب باشید اسامی همه را به خاطر بسپارید

اگر می‌خواهید در بین دوستان و همکاران‌تان محبوب باشید، هنگام صحبت با آدم‌ها صدا کردن نام کوچک‌شان را به عادت خود تبدیل کنید. وقتی کسی را با نام کوچکش صدا می‌کنید بلافاصله احساس خاصی به او دست می‌دهد.

۵. وقتی احساس استرس یا اضطراب می‌کنید افکارتان را یادداشت کنید

همه‌ی ما گاهی اوقات سطحی از استرس یا اضطراب روانی را احساس می‌کنیم. افکارتان را در یک دفتر وقایع روزانه یادداشت کنید و سپس آن را ببندید. باور کنید یا نه، قادر خواهید بود راحت‌تر به کارتان فکر کنید چون حالا افکارتان را با کسی به اشتراک گذاشته‌اید. وقتی این افکار را به اشتراک می‌گذارید، آن وقت احساس خواهید کرد باری که روی ذهن‌تان بوده است کاهش پیدا می‌کند.

۶. وقتی نمی‌توانید تصمیم بگیرید، انتخاب‌های کمتری پیش روی خود بگذارید

بعضی آدم‌ها معتقدند که بهتر است انتخاب‌ها و اطلاعات بیشتری داشته باشند و در واقع، ترجیح می‌دهند بیشتر داشته باشند. با وجود این، در واقع داشتن بیش از اندازه هم دست و پا گیر می‌شودشواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد چهار انتخاب در یک زمان بیشترین تعدادی است که می‌توانیم به آن‌ها فکر کنیم و دست به انتخاب بزنیم. برای این که یک تصمیم گیرنده‌ی کارآمد باشید، باید در یک زمان فقط چند انتخاب پیش روی خود بگذارید. این کار به شما زمان لازم برای بررسی هر یک از آن‌ها را خواهد داد در حالی که در این بین به شما فضای کافی می‌دهد تا به مجموعه‌ی جدیدی از انتخاب‌ها فکر کنید.

۷. حالت درست می‌تواند اعتماد به نفس را تقویت کند

این ترفند روانشناختی هم در مورد کار و هم در مورد سرگرمی صدق می‌کند. این کار می‌تواند روابط اجتماعی زندگی‌تان را بهبود ببخشد و کمک کند در عرصه‌ی کاری پله‌های ترقی را طی کنید. می‌پرسید چطور می‌توانید معتمد به نفس باشید؟ بهترین راه برای انجام این کار از طریق حالت بدن‌تان است. اگر به بدنتان اجازه بدهید فضای بیشتری را اشغال کند، احساس اطمینان بیشتری خواهید کرد. به این زبان قدرت می‌گویند.

۸. راه قطعی برای برنده شدن در “سنگ، کاغذ، قیچی

این ترفند روانشناختی برای آسان تر کردن زندگی تان قطعا جذاب است. وقتی در شرف انجام این بازی معروف هستید، درست قبل از آن از حریف‌تان یک سوال تصادفی بپرسید. این کار عموما حریف گیج شده‌ی شما را منحرف خواهد کرد و او معمولا “قیچی” را نشان خواهد داد.

۹. وقتی درخواست کمک دارید کاری کنید آدم‌ها احساس کنند به آن‌ها نیاز دارید

اگر به کمک کسی نیاز داشتید با این عبارت شروع کنید، من به کمک شما احتیاج دارمآدم‌ها دوست دارند احساس کنند دیگران به وجودشان نیاز دارند ‌و از احساس گناه بیزار هستند. اگر مکالمه‌تان را با این عبارت شروع کنید به احتمال بسیار زیاد کمکی را که نیاز دارید دریافت خواهید کرد.

۱۰. پیش از دست دادن با دیگران دستان‌تان را گرم کنید

آیا می‌دانستید دستان سرد با بی‌اعتمادی مرتبط است؟ وقتی قرار است کسی را لمس کنید یا با او دست بدهید، اطمینان حاصل کنید که دستان‌تان گرم هستند. دستان گرم جوّی صمیمی به وجود می‌آورد.

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابولفضل حسینی