• وقتی کودک از رحم مادر خارج میشود،این بزرگترین ضربه روانی در زندگی اوست. 

• حتی شدت ضربه مرگ هم به این بزرگی نیست.

• مرگ زمانی سر میرسد که شخص بیهوش است.
• اما کودک وقتی از رحم مادر میآید او بهوش است.
• و خواب طولانی و آرامش بخش نه ماهه اش بهم میخورد.
• و بعد بند نافی را که او را به مادر متصل می سازد، قطع میشود.

• لحظه ای که رشته اتصالش را با مادر قطع میکنی آشفتگی را به او هدیه می دهی.

• باید کودک را با آهستگی و نرمش بیشتری از مادر جدا کرد.
• لزومی ندارد چنین ضربه روحی سنگینی بر نوزاد وارد کرد.

• در اتاق زایمان نباید روشنایی خیره کننده ای وجود داشته باشد
• زیرا کودک نه ماه در تاریکی محض زندگی کرده است.
• و چشمان بسیار آسیب پذیزیری دارد
• که هر گز نور به حود ندیده است. 
• و در تمام بیمارستان ها نورهای خیره کننده و چراغ های مهتابی وجود دارد
• و نوزاد ناگهان با نور شدید تماس می یابد.

• به خاطر همین هم هست که اکثر مردم از ضعف بینایی رنج می برند.
• و بعد ها مجبورند عینک بزنند.
• هیج حیوانی احتیاج به عینک ندارد. 
• آیا حیوانی را عینک به چشم در حال مطالعه روزنامه دیده اید؟
• چشم های حیوانات در سراسر عمرشان -تالحظه مرگ- کاملا سالم اند.
• این گرفتاری فقط مخصوص انسان هاست… 
• و شروع ضعف بینایی چشم از همان ابتدااست. 
• نه ،کودک باید در تاریکی و یا در نوری بسیار ملایم- آن هم نور شمع -به دنیا بیاید.
• تاریکی از همه چیز بهتر است.

• خوب پزشکان چه کار میکنند؟
• آنها حتی کوچک ترین فرصتی به نوزاد نمی دهند تا خود را با واقعیت جدید وفق دهد.
• طرز خوش آمدگویی آنان به کودک بسیار زننده است . 
• آنها نوزاد رااز پا آویزان نگه داشته و چند کشیده جانانه نثار پشتش می کنند 
• و بهانه احمقانه شان این است که به نوزاد کمک کنند تا نفس بکشد.
• زیرا او در رحم مادر نفس نمی کشیده و همه کارها را مادر بجای او انجام میداده است .

• اینکه آدم هنگام آمدن به دنیای احمق ها با اویزان شدن ازپاها و در یافت ضربه ای کشیده 
به ماتحتش مورد استقبال قرار گیرد آغاز چندان خوشایندی نیست.
اما پزشک عجله دارد!

• وگرنه نوزاد خودش تنفس را شروع خواهد کرد،
• باید اورا روی شکم مادر – بر بالای شکم -قرار داد.
• پیش از قطع بند ناف، باید او را بر روی شکم مادر به حال خود گذاشت. 
• او قبلا همان زیر، داخل شکم بوده است .
• اکنون بیرون آمده است.
• این تغییر فاحشی نیست . 
• مادر آنجاست، 
• نوزادمیتواند اورا لمس کند، 
• میتواند اورا احساس کند،
• او ارتعاشات را می شناسد 
• کاملا میداند این خانه اوست. 
• بله از آنجا بیرون آمده ، 
• ولی این خانه اوست باید به او اجازه دهند مدت بیشتری را با مادر تنها بماند
• تا بیرون از رحم با مادر آشنا شود.
• او از درون مادرش را می شناسد ،
• اما از بیرون نه.

• وتا وقتی خودش شروع به نفس کشیدن نکرده است ، 
• نباید بند ناف راقطع کنند. 
• این همه شتاب برای چیست؟
• سه دقبقه چهار دقیقه دیر تر!
• نوزاد به بیشتر از ان احتیاجی ندارد 
• وقتی خودش شروع به نفس کشیدن کرد،
• مطمئن میشود که میتواند با اتکا بر خودش زندگی کند.

• سپس مهمترین چیز ان است که نباید او را در پتو پیچاند 
• او برای نه ماه لخت بدون پتو و بالش و ملحفه و تخت بوده است.
• او به وان کوچکی پراز محلولی گرم -محلولی مشابه درون رحم مادرش – نیاز دارد
• چیزی دقیقا مشابه آب اقیانوس: 
• با همان مقدار نمک، 
• با همان مقدار مواد شیمیایی،
• دقیقا به همان اندازه.

• این هم مهر تایید دیگری است بر اینکه برای نخستین بار زندگی می بایست 
در اقیانوس پدید آمده باشد و هنوز هم در آب اقیانوس مانندی پدید می آید.

• بهمین دلیل هم وقتی زن باردار است ، 
• شروع میکند به خوردن مواد نمکدار.
• چون رحم آن نمک را جذب میکند. 
• بنابریان محلول تقریبا مشابهی را باید تهیه کرد 
• و در وان کوچکی ریخت و نوزاذ را باید گذاشت در آن بیارامد.
• اینطوری خود را کاملا خوش آمد گفته احساس میکند.

• در ژاپن یک راهب بودایی به همین ترتیب به کودکان سه ماهه کمک میکند تا شنا یاد بگیرند.

• بنابراین به کودک شانسی مشابه رحم مادر باید داد. 
• و او اعتماد به نفس بیشتری پیدا خواهدکرد 
• و وقتی توانست بر خود متکی باشد، 
• دیگر کسی به این آسانی ها نمی تواند مشتی سخنان ناسنجیده 
• و خرافات در بیخ گوشش بخواند و او را استثمارکند.