۱۱۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

سخنرانی مصطفی ملکیان در رونمایی از کتاب سیاست شادکامی

مصطفی ملکیان: برای فهم درست کتاب “سیاست شادکامی” و مشخص شدن جایگاه این کتاب در میان رسائل، مقالات و دیگر کتب، نیازمند به یک تفکیک هستیم. حتی در زبان فارسی که تعداد کتاب ها بسیار بسیار کم است، بالغ بر دویست کتاب وجود دارند که فهم آن ها، متوقف بر دانستن این تفکیکی است که ارائه می شود. در واقع، آنچه ارائه می شود، موجبات فهم بسیاری از متون را فراهم می کند و فهم کتاب “سیاست شادکامی” را نیز میسر می کند.

ممکن است که اصطلاحات و الفاظ و ترجمه هایی که برای این مطلب استفاده شده است، مطلوب همگان واقع نشود، اما آنچه از اهمیت بیشتری برخوردار است، ارائه ی آن مفاهیمی است که در پشت این الفاظ هستند و سعی بر این است که این مفاهیم، به روشنی هرچه تمام تر تبیین شوند.

در ابتدا، به تعریف زندگی کامروایانه پرداخته می پردازیم. زندگی کامروایانه یا زندگی آرمانی یا زندگی کمال مطلوب، زندگی ای است که هر کسی واقعا در سِرِّ سویدای دل خویش، آرزوی آن را می کند و کسی که زندگی اش کامروایانه است را، انسان کامروا می نامیم. لذا انسانی که آرزوهای خود را محقق کرده است و خواسته های درونی خویش را برآورده کرده است را انسان کامروا می نامیم، یعنی انسانی که کام او برآورده شده است. در زبان انگلیسی برای مورد خطاب قرار دادن این انسان کامروا، از ریشه های Happy استفاده می شود. می گویند که او Happily زندگی می کند و زندگی او Happiness دارد.

کسانی که متونی را در مورد کامروایی و انسان کامروا می نویسند، سه تصور مختلف از این مفهوم می توانند داشته باشند. لذا برخی مواقع دو نویسنده در مورد happiness می نویسند و تصور خواننده این است که هر دو نویسنده، در مورد یک چیز صحبت می کنند، در صورتی که چنین نیست.

برای مثال فرض کنید که در زبان فارسی سه نفر در سه حوزه ی جانورشناسی و رژیم غذایی و  شیرآلات مورد استفاده در منزل مطلب بنویسند و یک خواننده مطالب هر سه نفر را بخواند و چنین بیاندیشد که هر سه نفر، در مورد یک چیز صحبت می کنند. البته خواننده باید خیلی مبتدی باشد که این سه را بخواهد با هم اشتباه کند!

نویسنده هایی که در زبان اروپایی و خصوصا در زبان انگلیسی می نویسند، در لفظ می گویند که زندگی ideal یا زندگی کمال مطلوب، یک زندگی Happy  است، اما سه معنای مختلف از Happy نزد آن ها وجود دارد که باید تشخیص دهیم که نویسنده از کدام معنای آن صحبت می کند تا بتوان در ادامه به نقد و بررسی اختلاف نظرها نیز پرداخت.

سه تفسیر برای زندگی کامروایانه وجود دارد:

۱) تفسیر تقدیرگرایانه

تفسیر تقدیرگرایانه می گوید که زندگی کامروایانه داشتن، به بخت و اقبال آدمی بستگی دارد. اگر انسانی کامرواست، به این خاطر است که خوش اقبال بوده است. متفکران فراوانی در یونان و خصوصاً روم باستان بوده اند که گفته اند بحث بر سر کامروا بودن یا نبودن، در واقع بحث بر سر خوش اقبالی و بداقبالی است. این متفکرین به انسان می گویند که ای انسان، خوش اقبالی و بداقبالی تو، به خود تو بستگی ندارد، بلکه وابسته به این است که هستی چه اوضاع و احوالی را برای تو پدید بیاورد. تقدیرگرایان می گویند که هستی برای هر انسانی یک بقچه-بسته ای در نظر گرفته است که برای برخی بسیار خوش آیند و مطلوب، و برای برخی دیگر بسیار متعفن و ناخوش آیند است. با تفسیر تقدیرگرایانه، کامروایی یا Happiness را باید به خوش بختی ترجمه کرد، چرا که تنها بخت و اقبال فرد است که کامروایی یا عدم کامروایی او را تعیین می کند.

بنابراین، در تفسیر تقدیرگرایانه، بهترین ترجمه برای کامروایی، خوشبختی است و بهترین تفسیر برای ناکامروایی، بدبختی است. این نظریه در میان یونیان و رومیان باستان، طرفداران بسیاری داشته است. در بین متفکرین عصر حاضر، رابرت سولومون (Robert C .Solomon ) که یک فیلسوف اگزیستانسیالیست بود از طرفداران تقدیرگرایی است. در آثار او، همه چیز را چندان نمی توان به خود شخص نسبت داد و چنین تلقی ای داشت که سرنوشت هر کسی در دستان خود اوست. او معتقد بود که اوضاع و احوال عالَم، زندگی افراد را برای آن ها پدید می آورد.

متفکر دیگری که از جمله ی تقدیرگرایان است، برنارد ویلیامز (Bernard Williams) است که او نیز بر نقش پر رنگ اقبال در کامروایی انسان ها تاکید داشت.

۲)تفسیر لذت جویانه

این تفسیر می گوید که میزان لذتی که عاید هر فرد می شود، عامل تعیین کننده ی کامروایی است و ناکامروایی نیز از میزان الم و رنجی است که نصیب انسان می شود. کامروا کسی است که بیشترین لذت ممکن را در زندگی برده باشد و ناکامروا کسی است که بیشترین الم ممکن را در زندگی برده باشد.

چرا این نظریه لذت جویانه است؟  بدین خاطر که قائلان به این نظریه معتقد اند که زندگی انسان، دائر مدار لذت و الم است و کامروایی و ناکامروایی را متوقف بر حجم و کمیت لذت و الم می دانند. مطابق این نظریه، بهترین ترجمه برای Happiness ،خوشی است.

در این تفسیر، شخص کامروا کسی است که در زندگی خود خوش است.

۳) تفسیر انسان گرایانه

این تفسیر می گوید که انسان کامروا، کسی است که زندگی ای درخور یک انسان داشته باشد. بنا به این تفسیر، اگر به گونه ای زندگی کنیم که سزاوار انسان است، کامروا خواهیم شد. برای کامروایی، آن چیزی را که تنها انسان مستحق آن است را باید وارد زندگی خود کنیم. به عبارت دیگر، اگر موهبت یا مواهبی هست که مختص انسان است، باید آن(ها)را وارد زندگی خود کنیم تا کامروا شویم.

جرمی بنتام، ۹ معیار برای اندازه گیری خوشی(لذت) تعیین کرده بود و آن ها را سنجه ای برای زندگی خوش معرفی کرده بود. جان استورات میل، با اینکه دیدگاه کلی بنتام را پذیرفته بود، اما یک نقد اساسی داشت که راه او را از استاد خود تا حدودی جدا کرد و آن جمله ی معروف را گفت:

“یک سقراط نا شاد، بهتر از یک خوک شاد است.”

اگر سخن بنتام درست باشد، مسلما یک خوک شاد، بر یک سقراط ناشاد ترجیح دارد. چرا که یک خوک شاد، زندگی ای سرشار از لذت دارد، اما یک سقراط نا شاد، زندگی ای خالی از لذت دارد. استورات میل می گوید که یک سقراط اگر نا شاد هم باشد واجد موهبت خاصِّ انسانی است ولی یک خوک، هر چقدر هم که شاد باشد، موهبت خاصِّ انسانی را ندارد، و چون موهبت خاصِّ انسانی به موهبت خاصِّ خوکی رجحان دارد، یک سقراط ناشاد، بهتر از یک خوک شاد است.

بنابراین اگر یک انسانی بتواند مثل سقراط زندگی کند، اما نا شاد باشد و زندگی او کمبود لذت داشته باشد، ترجیح دارد که مثل خوک زندگی کند، اما زندگی او سرتاسر پر از لذت باشد. جان استورات میل می گوید که مسئله ی آدمیان، فقط مسئله ی لذت و الم نیست، بلکه مسئله ی آن ها این است که چقدر انسان اند. البته که اگر بتوان آن انسانیت را با لذت هم همراه کرد که عالی است، اما اگر بین انسانیت و لذت تعارضی ایجاد شد، آدمی باید به دنبال آن انسانیت برود، نه لذت.

این تفسیر، تقدیر و لذت را در کامروایی، بی نقش می داند، بلکه انسانی زیستن را معیاری برای کامروایی می داند.

در این تفسیر، من  Happiness را به بِهروزی ترجمه می کنم.

در ادامه، به دو تفسیر خوشی(تفسیر لذت گرایانه) و بهروزی(تفسیر انسان گرایانه) پرداخته می شود.

کتاب “سیاست شادکامی”، توسط فیلسوفی نوشته شده است که دیدگاه او، دیدگاه لذت گرایانه(خوشی) است. در واقع نویسنده به سیاست خوشی می پردازد.

اولین تقابل بین خوشی و بهروزی این است که خوشی، به خشنودی ما از زندگی بستگی دارد، اما بهروزی به لیاقت انسان نامیدن ما بستگی دارد.

خوشی به خواسته های انسان توجه می کند، اما بهروزی، به نیازهای ما توجه می کند و خواسته ها و نیازها در بسیاری از موارد با یکدیگر انطباق ندارند. هرچقدر که انسان به بلوغ بیشتری می رسد، خواسته های او به نیازهای او نزدیک تر می شوند. به عبارت دیگر با افزایش بلوغ، فرد بیشتر از قبل آن چیزهایی را که نیاز دارد می خواهد و آنچه را نیاز ندارد نمی خواهد، و آنچه می خواهد چیزی است که به آن نیاز دارد و آنچه را نمی خواهد چیزی است که به آن نیاز ندارد. در اکثر انسان ها، این گونه نیست. در دوران طفولیت و کودکی خواسته ها و نیازها در دو جهت مخالف اند و خواسته ها بر نیازها انطباق ندارند. ولی با افزایش سن نیز، اکثریت انسان ها کماکان در دوران کودکی خود می مانند و خواسته ها و نیازهایشان اختلاف فاحشی با یکدیگر دارند.

به عبارتی کسانی که به دنبال خوشی اند، به دنبال خواسته های خود هستند. اما کسانی که به دنبال بهروزی اند، به دنبال نیازهای خود هستند.

نیاز، چیزی است که اگر یک ارگانیزم( گیاهی، جانوری یا انسانی) از آن محروم شود، بقای کمّی و کیفی آن ارگانیزم به خطر می افتد. برای مثال یک گیاه به آب، خاک مناسب، کود، نور خورشید، حرارت خورشید و اکسیژن نیاز دارد و این بدین معناست که اگر یکی از این ها به گیاه نرسد، گیاه رو به پژمردگی و مرگ و نابودی می رود.

برای انسان ها هم چیزهایی(نیازهایی) وجود دارند که اگر به او نرسند، در سرازیری قرار می گیرد و انتهای این سرازیری نیز، فناست.

یک کودک سرماخورده، واقعا نیاز به دارو دارد، اما اصلا زیر بار خوردن قرص و کپسول و شربت نمی رود، اما از طرفی خواهان بستنی است، که نه تنها نیاز او نیست، بلکه خلاف نیازهای او نیز هست.

چون در کودکان محرز است که میان خواسته ها و نیازها شکافی عمیق وجود دارد، در تمامی فرهنگ ها و تمدن ها به پدران و مادران و معلمان و مربیان اجازه داده اند که کودکان را ضبط و مهار کنند. یک کودک، مسلما حاضر است که یک قطعه طلا را بدهد و سه عدد شکلات در ازای آن بگیرد!

اما زمانی که انسان به سنین بالاتر می رسد، فرهنگ ها و تمدن ها می گویند که مثلا فرزندتان را به حال خود رها کنید و بگذارید خود تصمیم بگیرد. البته این رها کردنِ فرزند بدین جهت نیست که او دیگر نیازی به سرپرست برای تشخیص و تفکیک نیاز ها از خواسته ها ندارد، بلکه به جهت دیگری است.

پس نیاز چیزی است که اگر به موجود نرسد، بقای کمّی و کیفی او به خطر می افتد. اما خواسته چیزی است که اگر به موجود نرسد، او فقط لذت نمی برد یا الم می برد، و بقای کمّی و کیفی او به خطر نمی افتد.

* هر کسی اگر خواسته ای داشته باشد، از آن باخبر است، اما در مورد نیاز این گونه نیست و چه بسیار نیازهایی که از آن بی خبریم!

در فلسفه یک تقسیم بندی وجود دارد که موجودات را به دو دسته تقسیم می کند:

۱) موجوداتی که موجودیَّت آن ها، همان مدرَکیَّت آن ها است.

۲) موجوداتی که موجودیَّت آن ها، همان مدرکیَّت آن ها نیست.

موجوداتی هستند که به محض اینکه وجود پیدا کنند، ادراک می شوند و اگر ادراک نشدند، معنی اش این است که اصلا وجود ندارند. موجودیت این موجودات، همان مدرَکیَّت آن هاست، مثل درد دندان. اگر فردی درد دندان را حس نکند، بدین معناست که اصلا دندان دردی وجود ندارد.

دسته ی دیگر موجودات، می توانند وجود داشته باشند و ادراک نشوند، یا وجود نداشته باشند و ادراک شوند. بیماری دندان جزو این دسته است. ممکن است فردی دو سال بیماری دندان داشته باشد، ولی از آن بی خبر باشد. بیماری از جمله موجوداتی است که موجودیت آن، مدرَکیت آن نیست. یا مثالی دیگر، ممکن است که یک ماهی سال های سال در یکی از اقیانوس ها بوده باشد، اما ما اخیرا آن را کشف کرده باشیم. وجود این ماهی، متوقف بر ادراک آن نیست، چرا که سالیان سال این ماهی در اقیانوس ها وجود داشته است، اما ما از آن بی خبر بوده ایم و این بی خبری ما، تاثیری در وجود این ماهی ندارد. در واقع، موجودیت یک ماهی، همان مدرَکیَّت آن نیست. یا مثالی دیگر، خستگی از جمله موجوداتی است که موجودیت آن، همان مدرَکیت آن است. اگر احساس خستگی نکنیم، یعنی خسته نیستیم.

لذت و الم، از جمله موجوداتی هستند که موجودیت آن ها، همان مدرَکیَّت آن ها است. اگر لذت یا الم وجود داشته باشد، انسان احساس لذت یا الم می کند و اگر وجود نداشته باشد، احساس و ادراک آن هم وجود ندارد. اما نیاز این گونه نیست. ممکن است که فرد به چیزی نیاز داشته باشد، ولی از این نیاز بی خبر باشد. همچنین ممکن است که فرد به چیزی اصلا نیاز نداشته باشد، اما گمان می کند که نیاز دارد. برای مثال، فردی به پزشک مراجعه می کند و به او می گوید که گوش من درد می کند. اگر پزشک بگوید که نه! قوزک پای تو است که درد می کند. در این حالت، همه حق را به مراجعه کننده ی به پزشک می دهند. چرا که درد از جمله چیزهایی است که وجود آن است که مدرَکیَّت آن را می آورد. وقتی فرد دردی در قوزک پا ادراک نمی کند، یعنی دردی در قوزک پا ندارد.

در این مثال در تعیین اینکه کجای بدن بیمار درد می کند، حرف بیمار حجت است، اما در تعیین نوع بیماری و علت این درد، حرف پزشک است که حجت است.

بیماری و نیاز، از یک جنس هستند و برای تشخیص آن ها، نیاز به متخصص وجود دارد، اما درد ناشی از بیماری و خواسته، از جنسی دیگر اند و تشخیص آن ها، نیازمند یک متخصص نیست.

پس نکته ای که وجود دارد این است که در تشخیص نیاز، احتیاج به متخصص هست، اما در تشخیص خواسته، احتیاجی به وجود یک متخصص نیست. لذا Expertness یا تخصص برای تشخیص خواسته موضوعیت ندارد، و هرکسی خود بهتر از دیگران می داند که چه چیزی را می خواهد.

البته باید توجه داشت که وقتی گفته می شود تشخیص نیازهای انسان، نیازمند یک متخصص است، بدین معنا نیست که همه ی متخصصان در تعیین نیاز ها وفاق دارند. ۶۰۰۰ سال از تاریخ مکتوب می گذرد و هنوز در میان متخصصین، برای تعیین نیازهای انسان، وفاقی ایجاد نشده است. البته که نظریه هایی وجود دارد و به برخی از آن ها خواهیم پرداخت.

کسانی که به دنبال خوشی اند(نه بهروزی) تصورشان این است که اگر خواسته های آن ها در زندگی برآورده شوند، کامروا خواهند شد. بنابراین همیشه زندگی در جامعه ای را می خواهند که خواسته های آن ها به  بهترین شکل ممکن برآورده شود.

خواسته ها از دو طریق برآورده می شوند.

کتاب “سیاست شادکامی” به یکی از دو طریق برآورده کردن خواسته ها می پردازد.

ممکن است فردی چیزی را بخواهد که در زندگی ندارد، یا چیزی را در زندگی داشته باشد که نخواهد آن را داشته باشد. در این حالت خواسته های فرد برآورده نشده است. چون یا چیزی را می خواهد که در زندگی ندارد و یا چیزی را که اصلا نمی خواهد اتفاقاً در زندگی خود دارد. در این حالت، فرد مطلوبی دارد که مفقود است و نامطلوبی دارد که موجود است. طبق تفسیر کامروایی به معنای خوش بودن، فرد در این وضعیت خوش نیست.

برای خروج از این وضعیت، دو راه وجود دارد:

۱) تغییر دنیای بیرون(برای انطباق با خواسته هایمان)

۲) تغییر خواسته ها (برای انطباق با دنیای بیرون)

یا به زبان قدما، وقتی امور بر وفق مراد نیست، یا امور را بر وفق مراد کنیم یا مراد را بر وفق امور کنیم.

برای مثال فرض کنید که کسی در اینجا نشسته است که حضور او برای من مطلوب نیست. طبق آنچه بیان شد دوراه وجود دارد:

یا به او می گویم که از اتاق بیرون برود(امور را بر وفق مراد کردن)، و یا اینکه به خودم بگویم که چرا من از حضور این فرد در اینجا رنج می برم؟ و در ادامه دخل و تصرف هایی در خود انجام بدهم که آن فرد از جای خود تکان نخورد و بیرون نرود، ولی من از حضور او لذت ببرم(مراد را بر وفق امور کردن).

راه دوم، راه پیشنهادی رواقیان است. آن ها می گفتند که وقتی امور بر وفق مرادتان نیست، مرادتان را بر وفق امور کنید. یعنی تغییراتی را در خود ایجاد کنید که نه تنها این وضع برای شما تحمل پذیر شود، بلکه راغب به این وضع هم باشید.

وقتی وضعیتی برای انسان مطلوب نیست، او در ابتدا آن وضعیت را تحمل می کند، بعد تسلیم آن می شود، در ادامه به آن رضایت می دهد و در نهایت نسبت به آن راغب می شود.

هر دو طریق، راه هایی برای کامروایی با تفسیر خوشی(برآورده کردن خواسته ها) است.

دِرِک باک(Derek Bok)، هم مشرب رواقیان نیست. او می گوید که باید بیرون خود را عوض کنیم تا کامروایی(خوشی) حاصل شود. فلذا او سیاست شادکامی یا سیاست خوشی را در پیش می گیرد. این تغییر بیرون، به دست گروه های مختلفی صورت می گیرد که یکی از این گروه ها، همان دولتمردان و رجال سیاسی و مجریان عالم سیاست است. البته فقط این دسته از افراد مسئول تغییر جهان بیرون برای خوش بودن نیستند، اما در این کتاب، فقط به این دسته افراد پرداخته شده است. برای مثال، بخشی از این تغییر جهان بیرون توسط معلمین و پدرها و مادرها صورت می گیرد.

در مورد مسئله ی نیازها، همان طور که بیان شد، نیازمند متخصصین هستیم. در کتاب “سیاست شادکامی”، درک باک به نیازها نمی پردازد.

اگر فردی این کتاب را بدون توجه به تفاسیر موجود از کامروایی بخواند، می گوید که این کتاب از هفت عامل برای شادکامی(کامروایی با تفسیر لذت جویانه) انسان نام برده است، اما اسمی از اخلاق به میان نیاورده است و این نتیجه ی غلط را می گیرد که برای کامروا بودن، نیازی به اخلاق نیست.

طبق نظریه ی سوم، کامروایی در گرو برآوردن نیازها است و اگر این نیازها برآورده نشوند فنا گریبانمان را خواهد گرفت. در تعیین این نیازها، در میان متخصصین وفاق وجود ندارد.

معروف ترین دیدگاه، دیدگاه افلاطونی است. در این باب، افلاطون بر اساس سه پیش فرض استنتاج می کند. بعد از او، متفکرین رایِ افلاطون را بررسی کردند و به این نتیجه رسیدند که اگر این سه پیش فرض غلط هم باشند، نتیجه ی او درست است.

سه پیش فرض افلاطون چنین بود:

پیش فرض اول:

هر فردی، متشکل از بدن و نفس است. او به نوعی قائل به یک دوالیسم(Dualism) بود. و ما را متشکل از بدن و روان یا جان می دانست. به عبارتی ماتریالیست نبود.

پیش فرض دوم:

افلاطون می گفت که چون هر فرد یک موجود بیشتر نیست و چون این موجود دو تکه است، یکی از این دو تکه خود ما، و دیگری دارایی ماست. یعنی یکی از این دو ساحت، با فعل “بودن” بر ما حمل می شود و دیگری با فعل “داشتن”. آیا انسان بدنی است و نفسی دارد یا نفسی است و بدنی دارد؟

افلاطون می گفت که نفس را با فعل بودن بر خود حمل کنید و بدن را با فعل داشتن. او می گفت که هر فرد، یک روان است که دارای تن است و هر گاه تعارضی بین بدن(داشته های ما) و نفس(خود ما) ایجاد شد، نفس(خود) را بر گیرید و تن(دارایی) را رها کنید.

پیش فرض سوم:

حال که نفس هر فردی، خود آن شخص است، این نفس چند قسمت دارد؟ او معتقد بود که این نفس متشکل از سه قسمت باورها، احساسات و عواطف و هیجانات، و اراده است.

افلاطون می گفت که بخش معرفتی وجود ما، حقیقت می خواهد. بخش احساسات و عواطف و هیجانات ما، فقط زیبایی می خواهد و افلاطون این زیبایی را فقط زیبایی بصری نمی دانست و برای مثال غذای خوشمزه را زیبا برای ذائقه ی ما و بوی خوش را زیبا برای بویایی ما می دانست. بخش سوم وجود ما، اراده است که عاشق خیر است و جز با اخلاقی زیستن، با هیچ چیز دیگری نمی توان اراده را راضی کرد.

افلاطون می گفت که انسان به حقیقت، جمال و خیر نیاز دارد. از زمان افلاطون تا به امروز، این سه پیش فرض افلاطون، مخالفان زیادی داشته است، اما مدعای افلاطون، مخالف پیدا نکرد. چرا که دیدگاه افلاطون که یک دیدگاه فلسفی بود، با روش های تجربی تایید شد. از اواسط قرن نوزده به بعد که روانشناسی علمی مستقل شد، روانشناسان آزمایشگاهی دیدند که آرامش انسان با حقیقت و جمال و خیر فراهم می شود. بنابراین دیدگاه سه تکه ای، دیدگاهی است که مورد قبول خیلی از عالمان قرار گرفت، اگرچه مخالفانی هم وجود دارند.

سخن افلاطون این بود که با در کنار هم قرار دادن راستی و زیبایی و خیر، نیازهای انسانی ما(دیدگاه انسان گرایانه) برطرف می شوند و هر فرد انسان به تمام معنا می شود و کامروایی، میوه ی در کنار هم قرار گرفتن این سه چیز است.

در تحقیقات سال های اخیر، یک فاکتور چهارمی هم اضافه شد که به نظر می رسد که افلاطون از آن غافل بوده است. فاکتور چهارم، دوستی و عشق است که البته ارسطو به عنوان شاگرد افلاطون، به این فاکتور توجه کرده بود، اما زیر سایه ی سنگین افلاطون، به این نظر ارسطو توجه چندانی نشد.

بنابراین، امروزه می گویند که راستی، زیبایی، خیر، و دوستی و عشق چهار نیازی هستند که باید برآورده شوند تا فرد از منظر کامروایی انسان گرایانه، بهروز(کامروا از دیدگاه انسان گرایانه) باشد. بنابراین نیاز به معشوق و دوست نیز در انسان هست.

حال مشخص می شود که برای بهروزی، ما نیازمند به اخلاق هم هستیم. انسان خوش، می تواند اخلاقی نباشد و خوش باشد، اما انسان بهروز، نمی تواند در عین اخلاقی نبودن، بهروز باشد.

در بحث در مورد خوشی، خود هر فرد خواسته های خود را می فهمید و به متخصص رجوع می کرد تا راه های برآورده کردن خواسته ها بشناسد. برای مثال برای برطرف کردن خواسته ها به پزشک( تن پزشک یا ذهن پزشک یا روان پزشک) یا مهندس یا مدیر یا …. مراجعه می شود.

در ناحیه ی نیازها، نه فقط برای برآوردن نیازها(همچون ناحیه ی خواسته ها)، بلکه برای شناختن نیازها هم به متخصص نیاز داریم.

در اینجا، عده ای سریعا حاضر می شوند و با تکیه بر نیاز ها در مقابل خوشی، می خواهند که مردم را به جایی ارجاع دهند که مردم آن ها را متخصص نمی دانیم و نمی خواهند به مرجع آن ها برای شناسایی نیازهایشان رجوع کنند. از این نظر، تکیه بر نیاز در برابر خوشی، به کار رژیم های ایدئولوژیک می آید. تا مردم بگویند که خواسته های ما برآورده نمی شود، آن ها در جواب می گویند که ما در حال برطرف کردن نیازهای شما هستیم! شما نیازهایتان را نمی فهمیدید، ما نیازهای شما را می فهمیم و در حال برطرف کردن نیازهای شما هستیم.

بنابراین رژیم های ایدئولوژیک خیلی خوب می توانند از این تقسیم بندی سواستفاده کنند، ولی این به این معنا نیست که این تقسیم بندی غلط است. استعداد سو استفاده از این تقسیم بندی زیاد است. اگر مردم بگویند که رفاه و امنیت و بهداشت و آزادی نداریم، رژیم های ایدئولوژیک در جواب می گویند که ما اصلا کاری به این خوشی های زودگذر شما نداریم! بلکه ما آمده ایم تا نیازهای انسانی شما را برطرف کنیم! باید مراقب بود تا رژیم های ایدئولوژیک از این تقسیم بندی سواستفاده نکنند. و باید توجه داشت که این رژیم های ایدئولوژیک، می توانند استالینیستی، دینی و یا حتی لیبرال باشند.

اسپینوزا سخن مشهوری دارد که:

“کدام جمله در عالم گفته شده است که مورد سواستفاده قرار نمی گیرد؟”

برای تشخیص نیازهایمان، ما به دنبال الهیدانان نمی رویم تا ببینیم که نیازهای ما چه هستند. اینکه نیاز ما از چه سنخی است، باید به دنبال صاحب نظران آن سنخ نیاز ها برویم تا بتوانیم نیازهایمان را بشناسیم و ما از حوزه های مختلف علوم( نه صرفا علوم تجربی) می توانیم استفاده می کنیم.

نکته ی بعدی در مورد انتظارات ما از نظام های سیاسی است. ما نباید از نظام های سیاسی، انتظار بهروزی داشته باشیم، چرا که بهروزی به خود فرد بستگی دارد. خود فرد است که باید دوستدار حقیقت، جمال، خیر و عشق و دوستی باشد. این امور چیزهایی نیستند که نظام های سیاسی بتوانند برای مردم تامین کنند. لذا کامروایی به معنای بهروزی را نباید از رژیم های سیاسی انتظار داشت.

اما کامروایی به معنای خوشی را می توانیم از رژیم های سیاسی انتظار داشته باشیم؟

پاسخ رواقیان به این پرسش منفی است. چرا که رسیدن به خوشی را با تغییر درونی خود فرد میسر می دانند. رژیم های سیاسی، نمی توانند دیدگاه های درونی افراد را تغییر دهند.

اما اگر دیدگاهمان رواقی نباشد و برای مثال از منظر فایده گرایی(Utilitarianism ) که بزرگانی چون جرمی بنتام، جیمز میل و جان استوارت میل و راسل را دارد به مسئله نگاه کنیم، از رژیم های سیاسی باید انتظار داشته باشیم که حداقل مقدمات لابُد منه زندگی خوش را برای ما فراهم کنند. به تعبیر لاروشفوکو، هیچ وضعیتی آنقدر خوب نیست که یک احمق نتواند آن را از بین ببرد. لذا اگر رژیم سیاسی تمام مقدمات لازم برای خوشی زندگی را فراهم کند، بازهم افراد می توانند حماقت بورزند و آن را به ضرر خود تمام کنند. بنابراین از منظر فایده گرایان، رژیم سیاسی باید مقدمات لابُد منه زندگی خوش را برای مردم فراهم کند، حال ممکن است مردم از این شرایط فراهم شده استفاده نکنند، که این دیگر به خود شهروندان بر می گردد.

نکته ی آخر اینکه به سود هر سه نوع کامروایی، می توان صحبت کرد. تفسیر تقدیرگرایانه از کامروایی غلط است، اما این بدان معنا نیست که بخت و اقبال هیچ تاثیری در کامروایی ما ندارند. انسان ها در تعیین پدر و مادر خویش هیچ دخل و تصرفی ندارند، اما بنا به اقبال، پدر و مادر هر فرد می توانند خوب و سالم، یا بد و ناسالم باشند.

اگر می گوییم که همه چیز به این نیست که انسان فقط لذت ببرد(رد تفسیر لذت گرایانه از کامروایی)، اما نباید فراموش کنیم که زندگی بدون لذت و تلخ کامانه، زندگی جالبی نیست. غزالی در احیا العلوم خود، با یک سلسله پیش فرض هایی، این نتیجه را می گیرد که ما فقط و فقط باید در حدی به بدن خود برسیم که خدا به ما امر کرده است و خدا گفته است که با این بدن، کاری نکنید که بمیرد. لذا باید آب بخوریم تا نمیریم. اما در ادامه می گوید که آب سرد و آب ولرم، هر دو رفع عطش می کنند، و ما فقط باید آب ولرم بخوریم تا لذت آب خنک را نبریم و مراقبت کنیم تا با این جهان انس نگیریم! یک عارف مسیحی می گفت که هر وقت غفلتاً شام خوشمزه ای می خورم، در خانه دست خود را روی شعله ی شمع می گیرم تا مثلا تعادل برقرار شود!

دیدگاه سوم، کامروایی را بر اساس حقیقت طلبی، جمال جویی، خیر خواهی و عشق و دوستی ای که هر فرد نثار دیگران می کند، تعریف می کند. این نظریه به نظر من درست است، اما باید توجه کنیم که در این نظریه هم، هر فردی باید وسع خود را در نظر بگیرد. درست است که انسان ها دوستدار این چهار چیز هستند، اما در مواردی مجبور هستیم که یکی از آن ها را نادیده بگیریم تا دیگری را در یابیم. بنابراین نباید برای خود تکلیف مالایطاق(خارج از حدِ توان) ایجاد کنیم و زندگی را به کام خود تلخ کنیم. در مواردی که مجبور هستیم یکی از این چهار چیز را نادیده بگیریم، نباید خود را به خاطر انتخابمان ملامت کنیم، چرا که وسعمان بیشتر از این نیست.

توصیه می کنم که کتاب سیاست شادکامی را بخوانید. خود من، از این کتاب بسیار آموختم. این کتاب هم به تصمیم گیری های فردی ما کمک می کند و هم به ما کمک می کند تا متوجه شویم که در چه جامعه ای زندگی می کنیم و سیاستمداران ما در چه فضایی قرار دارند. اما آنچه که در خواندن این کتاب باید مدنظر قرار داد، این است که دِرِک بام، کامروایی را با تفسیر لذت جویانه استفاده می کند و برآوردن کامروایی را نیز با تغییر دنیای بیرون، طلب می کند و بخشی از آنچه که در بیرون باید تغییر کند را به درستی بر عهده ی سیاستمداران می گذارد که البته وظیفه ی سنگینی است.

غیر از وظیفه ای که دِرِک باک بر عهده ی سیاستمداران قرار می دهد، ظاهراً دو راه دیگر برای شادکامی وجود دارد. نقشی که معلمان و مربیان ایفا می کنند و نقشی که تاملات هر فرد دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابولفضل حسینی

شب ادراری در پسران نسبت به دختران بیشتر است

شب ادراری در پسران نسبت به دختران بیشتر است به طوری که در پسران ۱۵-۶ درصد و در دختران ۱۲-۳ درصد است.

فریبا عربگل در گفت وگو با خبرنگار بهداشت و درمان فارس اظهار داشت: عدم کنترل ادرار یا شب ادراری یک علامت روان تنی شایع است که هم به تنهایی و هم همراه با سایر اختلالات کودکان و نوجوانان تظاهر می کند و زمانی این اختلال مطرح است که کودکی که حداقل سن او ۵ سال شده، هنوز کنترل ادرار خود را به طور کامل به دست نیاورده و در رختخواب یا لباس خودش ادرار می کند.

وی با بیان اینکه این عدم کنترل ممکن است فقط در شب، فقط در روز یا در هر دو زمان باشد تصریح کرد: ممکن است این رفتار کودک عمدی یا غیرعمد باشد.

از بین این کودکان کسانی هستند که در مرحله ای از سن خود حداقل به مدت ۶ ماه تا یکسال کنترل ادرار خود را به دست آورده اند و پس از آن مجدد دچار مشکل شده اند.

ولی کودکانی نیز هستند که هیچگاه کنترل ادرار خود را به دست نمی آ ورند که شب ادراری اولیه نامیده می شود و شایع تر از نوع ثانویه است.

این فوق تخصص روانپزشکی کودک و نوجوان ادامه داد: شیوع این بیماری در پسران۱۵-۶ درصد و در دختران ۱۲-۳ درصد است که با افزایش سن شیوع آن کاهش می یابد و در سن ۱۴ سالگی شیوع آن بین نیم تا ۱،۵ درصد می شود.

وی با بیان اینکه شب ادراری در پسران شیوع بیشتری نسبت به دختران دارد اضافه کرد: در بزرگسالان شیوع شب ادراری به یک درصد می رسد. البته درصد بالایی از کودکانی که مبتلا به شب ادراری هستند در بستگان درجه یک خود افرادی را دارند که مبتلا به شب ادراری بوده اند و همچنین چنانچه یکی از والدین تارخچه مثبت شب ادراری داشته باشند، احتمال ابتلا فرزند آنها بیشتر از جمعیت عادی است و چنانچه هر دو والد سابقه مثبت داشته باشند احتمال ابتلاء کودک واضحاً افزایش می یابد.

عربگل گفت: حقیقتاً نمی توان علت واحدی را برای این اختلال مطرح کرد. در نوع اولیه شب ادراری ممکن است تأخیر تکاملی و رشدی مطرح باشد و بعد ژنتیک نیز به عنوان عامل قوی دیگر در نظر گرفته شود و در نوع ثانویه که معمولاً در سن ۵ تا ۷ سالگی شروع می شود می تواند تظاهری از وجود استرس کودک مانند تولد نوازد جدید، مهاجرت و نقل مکان، دعواهای خانوادگی، اختلاف، جدایی و طلاق والدین، تعویض مدرسه و ورود به مدرسه جدید باشد.

وی افزود: همچنین مواردی از همراهی شب ادراری با سایر اختلالات روانپزشکی مانند تاخیر تکاملی، اختلال بیش فعالی، کم توجهی و اختلالات رفتاری دیده می شود.

این روانپزشک گفت: گاهی دیده می شود که شب ادراری متعاقب مصرف برخی از داروهای روانپزشکی رخ می دهد در نتیجه بهتر است در این مورد نیز دقت کرد.

کودکانی نیز هستند که بنا به برخی دلایل روانشناختی، آب و مایعات زیادی مصرف می کنند که متعاقب آن دچار شب ادراری می شوند.

عربگل خاطرنشان کرد: شب ادراری به طور کلی یک بیماری خوش خیم و خود به خود محدود شونده است و بهبودی به خصوص در سن ۵ تا ۷ سالگی و پس از ۱۲ سالگی رخ می دهد. در صورتی که درمانی انجام نشود میزان بهبودی ۲۰-۱۰درصد در سال است.

وی افزود: معمولاً در مواردی که وقایع و حوادث استرس زایی چون اختلاف، جدایی و طلاق والدین، تولد فرزند جدید، مرگ، از دست دادن عضوی از خانواده و … مطرح است، توجه و مداخله مناسب برای حل آنها لازم است.

وی گفت: همچنین نباید تاثیر منفی بیماری را بر اعتماد به نفس کودک از نظر دور داشت و چنانچه اعتماد به نفس کودک آسیب دیده باشد یا کودک دچار افسردگی و اضطراب شده باشد باید به این جنبه ها که تاثیر ویژه ای در درمان شب ادراری دارند به عنوان راه های اولیه درمان توجه کرد.

این عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی یادآور شد: باید از تشویق و تنبیه مناسب در مورد کودک استفاده شود و به شب هایی که کودک خودش را خیس نکرده و خشک گذرانده است پاداشی مناسب داد که واقعاً کودک را خوشحال کند.

همچنین می توان جدولی برای کودک تشکیل داد که به ازای هر شب خشک، در صبح روز بعد یک ستاره یا صورتک خندان به جدول او چسبانده شود.

وی اضافه کرد: استفاده از زنگ و تشکچه یک انتخاب قابل قبول به عنوان خط اول درمان با توجه به شرایط سنی کودک است.

میزان موفقیت این روش ۷۵ درصد است که با ریزش اولین قطرات ادرار، صدای زنگ باعث می شود کودک از خواب برخیزد و ادرار خود را نگهدارد. در صورت وجود مشکلات روانپزشکی همراه با استرس و مشکلات خانوادگی میزان موفقیت این روش کاهش می یابد.

عربگل گفت: علاوه بر موارد فوق می توان از ساعت زنگ دار برای بیدار کردن کودک در طی شب و محدود کردن مصرف مایعات هنگام شب برای کودک استفاده کرد.

دبیر انجمن روانپزشکی کودکان و نوجوانان تصریح کرد: استفاده از دارو در رده های بعدی درمانی قرار می گیرد.

دارو باید با تجویز پزشک مصرف شود و قطع آن نیز باید تدریجی باشد تا چنانچه علایم کودک پس از قطع دارو برگردد بنا به نظر پزشک دارو مجدد به دوز قبلی برگردانده شود و دوره جدیدی از درمان شروع شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابولفضل حسینی

راه های جلوگیری از خودکشی افراد

بسیاری از افکار خودکشی قابل جلوگیری هستند به شرطی که علائم هشداردهنده تشخیص داده شوند و اقدام مناسب انجام گردد. گام های زیر برای کسی در نظر گرفته شده که با افکار خودکشی گریبان گیر بوده است. این بدان معناست که تابحال برای آسیب رساندن به خودشان راه-هایی- را مدّنظر داشته اند. چون می خواهند به احساس متفاوتی نسبت به آنچه آزارشان می دهد دست یابند.

گام ها

1- علائم هشدار دهنده و عوامل خطر را جستجو کنید:


عوامل خطر/خطری:
اخیراً عزیزی از دست داده (بر اثر مرگ یا متارکه)
نجات از اقدام به خودکشی قبلی
از دست دادن اعتبار (می تواند از دست دادن شغل یا تجارت باشد)
قربانی یک خشونت یا تحقیر
قلدری کردن
درگیری ها
طرد شدگی
بیماری حاد (درد مزمن و خستگی که چشمداشتی به پایان آن ندارد)
اتمام منابع مالی- می تواند واقعی یا توهّم باشد (پول یا حسابهای اعتباری بانکی)
سابقۀ خودکشی در خانواده
یکی از دوستان نزدیک اقدام به خودکشی نموده

علائم هشداردهندۀ رفتاری:
نوشتن یا صحبت کردن در مورد مرگ یا خودکشی
اتلاف اموال شخصی
تغییر رفتار و حالات
شکست خوردن و کاهش عملکرد
خاتمۀ روابط نزدیک، از جمله دوستی ها و روابط عاشقانه
گریه کردن مداوم
دادن اموال به دیگران
لبخند نزدن
عدم بیان احساس بطور معمول
ابراز احساسات منفی مغایر با حالت عادی
با خشونت و یا منفی صحبت کردن در مورد خود
عدم شرکت در فعالیتهای منظم
خرید اسلحه، دارو و غیره
مطالعۀ زیاد در مورد خودکشی

علائم هشداردهنده احساسی:
احساس شکست شخصی
انتظار غم قریب الوقوع
بی-علاقگی عمومی
احساس یأس و نومیدی
گناه
عزلت و انزوا
احساس سربار دیگران بودن

علائم هشداردهنده کلامی:
دیگه خیلی دیر شده
دیگه نمی تونم ادامه بدم
هیچ دلیلی برای زندگی ندارم
از زندگی خسته شده ام
هیشکی براش اهمیتی نداره که چه اتفاقی برام میفته
دیگه توزندگیم هیچ کاری ندارم بکنم
چه فایده!؟
مجبور نیستند با من کنار بیایند 
من دیگه به آخر خط رسیده ام
بدون من برای همه بهتره
هیشکی به من نمی رسه
شما [احساس] منو درک نمی کنید
Image
2 اگر علائم هشداردهندۀ زیادی در کسی می بینید، باید کمکش کنید. کار آسانی نیست، اما راه حل ها را به یاد داشته باشید:
با وی ارتباط برقرار کنید- فعالانه نشان دهید که آنچه را که گفته می شود می فهمید که درد او واقعی است.
 
به حرفهایش گوش دهید- مجبور نیستید که همۀ جوابها را داشته باشید – فقط کنارش باشید یا به او بفهمانید که به او اهمیت می دهید.
 
احساسش را درکَ کنید- به او نگویید چطور باید احساس کند یا چه کاری باید انجام دهد. تنها تمایل خود را برای کمک و حمایت از او بیان کنید و متوجه احساس او باشید. کلام او را به خودش بازگردانید. مثلاً می گوید: "همه چی رو امتحان کرده ام، هر چی پول داشتم خرج کرده ام، ولی دیگه نمی دونم چیکار کنم".  شما پاسخ می دهید: "این خیلی نومیدکننده ست وقتی خیلی کارها کردی ولی احساس می کنی هیچ چاره ای وجود نداره، مگه نه؟" ممکن است او بگوید: "و هیشکی هم اهمیت نمیده." شما جواب می دهید: "تو خیلی احساس تنهایی می کنی- درحالیکه تنها نیستی." گذشته از اینها، نترسید از اینکه با صدایی تقریباً غیرقابل صحبت بگویید: "من خیلی نگران تو هستم. آیا الان داری به این فکر می کنی که خودتو بکشی؟" برای جزئیات بیشتر گامهای بعدی را بخوانید.
 
توجهات تان را ابراز کنید- بگذارید شخص بداند که نگران هستید و می خواهید که کمک کنید.
 
در جستجوی کمک باشید- امنیت شخص در اولویت نخست است و ممکن است شما خود به تنهایی قادر به تأمین آن نباشید. با او دربارۀ جستجوی کمک صحبت کنید، (اگر متوجه قصد و نقشۀ خودکشی یا ابزار آن شدید) چه از طریق یک پزشک ترجیحاً یا یک روحانی. افکار خودکشی ممکن است به عنوان راز در دل وی نگه داشته شود [و بروز داده نشود].

3- رک و پوست کنده حرف بزنید.
بدترین چیز برای کسی که فکر خودکشی را در ذهن می پروراند اینست که احساس کند هیچ کس احساس او را درک نمی کند یا به او اهمیت نمی دهد. اینگونه افراد اغلب از صحبت با دوستان و خانواده بی نهایت ناامیدند فقط به خاطر این که آنان با جملاتی مثل "آخی، بزودی بهتر میشی- این هم می گذره." قصد تسکین دادن وی را داشته اند. کسانیکه دست به خودکشی می زنند دوست دارند مثلاً به دیگران بگویند که چقدر دردمندند، ولی هیچ کس این حرفشان را نمی شنود. کلید یاری به این افراد کمک کردن به این امرست که دیگر احساس نکنند دیده نمی شوند. با وجودی که بیان سؤالاتی مثلِ "الان داری به خودکشی فکر می کنی؟" یا "برای این کار نقشه کشیدی؟" برخلاف نادیده شدن به نظر میایند، به شنوندۀ آن نیز تسکین و آرامش فوق العاده ای می دهند. این افراد می توانند احساس کنند که حداقل کسی صدایشان را به وضوح شنیده است. باور این امر بسیار سخت است، اما حقیقت دارد.

4- قصد خودکشی را ارزیابی کنید.
اگر کسی که در حال صحبت کردن با شماست اعتراف می کند که در آن لحظه دربارۀ خودکشی فکر می کند، و همچنین می گوید که در ذهن خود نقشه ای برای انجام آن دارد، لازمست بدانید که چقدر بر این فکر جدی است و تا آنجا که می توانید تمامی اطلاعات را بگیرید بنابراین هر کمکی می توانید بفرستید بهترین کمک ممکن است:
بپرسید: "آیا اسلحه ای داری؟ همراهته؟"
اگر ابزارش داروست، از چه نوعی است؟ و الان کجاست؟
"آیا پیش تر از این هم دربارۀ این موضوع فکر کرده اید؟" ایده هایی که شخص در محدودۀ زمانی معین در مورد نابود کردن خود داشته به تهدیدی بسیار جدی اشاره دارد.

5 -از شخص بخواهید که حین صحبت با شما ابزاری که قصد استفاده از آنها را داشته در اتاقی دیگر بگذارد.
وی احتمالاً می گوید، "چرا؟ بازم می تونم برم بیارم."  شما می گویید، "خوب، چطور فقط میشه همین حالا ابزار دور از ما نباشند؟ هر وقت بخوای می تونی بری بیاریشون. همین حالا، احتیاج دارم پیشم بمونی و به مکالمه مون تمرکز کنی." شاید به نظر سخت یا غیرنافذ بیاید، اما در واقع بسیار کارا و مؤثرست.
نخست اینکه شخص را وادار به تمرکز بر روی کسی به غیر از خودش می کند.
دوم، این تقریباً یک دستور مستقیم است.
 
 چنانچه این شخص در همان اتاق باشد، یا در این حالت با شما تلفنی صحبت می کند، به شما به عنوان مسؤول جزئی نگاه می کند. از این اختیار استفاده کنید تا شخص را به اطاعت از خود وادارید، حتی اگر فقط برای یک لحظه باشد.

6- از دوستی کمک بطلبید.

داشتن ایده هایی (خصوصاً مواردی که چندیست وی را سرگرم می کند)، یک نقشه و ابزار خودکشی، خطری بسیار جدی و ناگهانی بدنبال دارد و شما می بایست فوراً با پلیس تماس بگیرید. اگر در حال مکالمۀ تلفنی هستید، بهترین کار این است که فرد متوجه نشود شما در حال انجام چه اقدامی هستید. در حالت ایده آل، حین صحبت شما با وی، این طرف دوستی دارید که می تواند بدون سروصدا برود و برای ارسال کمک به فرد درحال خودکشی تماس بگیرد؛ در حالیکه شما روی خط تلفن او را مشغول نگه داشته و سعی در تسلای وی دارید و یا در غیر این صورت حداقل شخص را معطل نمایید تا کمک برسد.

 

اگر تنها هستید، سعی کنید از گوشی همراه دیگری استفاده کنید و در صورت امکان، پیامی بفرستید و کمک بطلبید. اگر در کنار شخص خودکشی کننده حضور دارید، کار شما کمی آسانتر است، چرا که خودکشی با حضور فردی دیگر به ندرت اتفاق می افتد. در برخی موارد ماندن در کنار شخص تا زمانی که به خواب برود یا آرام گیرد توصیه می شود. سعی نکنید آنها را متقاعد نمایید که زندگی شان خوب است. زیرا این مطلب بیشتر آزارشان خواهد داد. به این دسته از افراد بگویید که بخاطرشان آنجا حضور دارید بدین صورت به شما روی خواهند آورد و آنچه در ذهن خود می پرورانند به شما بازگو خواهند کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابولفضل حسینی

زودرنجی شدید را چگونه درمان کنیم؟

بعضی افراد با کوچک ترین اتفاقی اعصاب شان بهم می ریزد. در واکنش های این افراد، احساسات حرف اول را می زند و از تفکر و منطق خبری نیست. در جامعه ما، به چنین افرادی زود رنج یا اصطلاحا نازک نارنجی می گویند. زندگی این آدم ها مانند یک فیلم ملودرام احساساتی است و گاهی در برابر بعضی اتفاقات واکنش های پیش بینی نشده ای بروز می دهند که باعث قطع رابطه با یکی از نزدیکان شان می شود.با دلگرم همراه باشید تا با راهکار های مناسب برای درمان زودرنجی آشنا شوید.


یکی از معیارهای تضمین کننده سلامت روان انسان ها، داشتن روابط سالم بین فردی است. انسان یک موجود اجتماعی است که رشد شخصیتش با روابط اجتماعی امکان پذیر می شود. زود رنج یا همان نازک نارنجی بودن یکی از مسائلی است که این تعامل های بین فردی را به چالش می کشد و گاهی باعث بهم خوردن این روابط می شود.

زودرنجی شدید و حسایات های رفتاری بالا منجر به کمبود اعتماد به نفس و به نوعی خود آزاری احساسی می شود. کودکان و حتی بزرگترهایی که از این مشکل رنج می برند خیلی راحت نمی‌شود با آنها صحبت کرد؛ چون یا در همان لحظه اول از حرف‌ها و نحوه گفتارتان ناراحت می‌شود یا پس از ساعت‌ها فکر کردن به تک تک کلمات و جملات مکالمه کوتاهی که فقط چند دقیقه‌ ادامه داشته است.

کسانی که اینقدر حساسیت دارند و زود ناراحت می‌شوند، معمولا تمام حرف‌ها و رفتارهای دیگران را هم به خود نسبت می‌دهند و با نگرشی منفی درباره مسائل صحبت می‌کنند. برای همین، معمولا ترجیح می‌دهند در جمع حضور پیدا نکنند و تنهایی را بیشتر می‌پسندند. غافل از این‌که تنها ماندن و گوشه‌گیری، حساسیت‌شان را تشدید و احساسات منفی‌‌شان را بیشتر می‌کند. روان‌شناسان و متخصصان به این افراد توصیه می‌کنندبا نگاهی مثبت خود را در موقعیت‌های جدید قرار دهند و از واقعیت فرار نکنند.

می‌گویند کسانی که کودکی خیلی مورد توجه پدر و مادرشان بوده‌اند، در بزرگسالی ممکن است اینقدر حساس و زودرنج شوند. بعضی‌ها هم درست برعکس فکر می‌کنند و باور دارند کمبود محبت و بی‌توجهی پدر و مادر باعث حساسیت و زودرنجی بچه‌ها می‌شود. علاوه بر اینها، تعداد فرزندان درخانواده، ترتیب و اختلاف سنی آنها، نحوه برخورد و تربیت والدین، محیط اجتماعی‌ که کودک در آن قرار می‌گیرد و رشد می‌کند و ده‌ها عامل دیگر می‌تواند در ایجاد این حساسیت موثر باشد.

اما باید بدانید که حساسیت زیاد و بیش از حد نسبت به موضوعات و مسائل مختلف از ویژگی‌هایی است که در اختلال‌های شخصیت مختلف و طی بیماری‌های روحی مشاهده خواهد شد، اما ممکن است با نداشتن این اختلالات و بیماری‌ها هم فردی از حساسیت رنج ببرد و بسیار زود رنج باشد. از طرفی باید به این نکته هم توجه داشته باشیم که حساسیت بیش از حد بخصوص در افراد وسواسی بیشتر از دیگران به چشم می‌آید و معمولا در افراد وسواسی شاهد حساسیت بیش از حد، نسبت به مسائل مختلف زندگی هستیم.

این افراد معمولا با نگاهی وسواسی به موضوعات مختلف زندگی نگاه کرده و آنها را براساس نظرات خودشان ارزیابی می‌کنند. بر همین اساس هم می‌گویند حساسیت بیش از حد یکی از نشانه‌های وسواس است و وسواس فکری یا رفتاری می‌تواند به این شکل خود را نشان دهد.

در کنار این افراد، خیلی‌ها هم هستند که مشکل‌شان به هیچ یک از این موارد ارتباط ندارد، اما حساسند و از این خصوصیت رنج می‌برند که به گفته این متخصص، شیوه تربیتی پدر و مادر، ترتیب و تعداد فرزندان، توجه بیش از حد خانواده یا کم‌توجهی و نادیده گرفتن کودک در محیط خانه از عواملی است که می‌تواند چنین احساسی را در وجود افراد ایجاد کند.

زودرنج ها تحمل سختی ندارند

رومیانی در گفت و گو با خراسان افزود : اصطلاح عامیانه «نازک نارنجی» به افرادی گفته می شود که تحمل هیچ گونه سختی اعم از جسمانی و روحی و روانی را ندارند. چنین افرادی در مواجهه با کوچک ترین مشکل یا برخوردی، احساس ناراحتی و رنجش می کنند و معمولا در این باره طرف مقابل شان را مقصر می دانند. این افراد هیچ گاه توجه نمی کنند که شاید خودشان هم در بعضی برخوردها اشتباه کرده باشند. افراد زودرنج اگر به چند نکته - که در ادامه گفته می شود - توجه و تلاش کنند تا در زندگی شان این موارد را عملی کنند، به احتمال زیاد مشکلات شان کمتر خواهد شد. زود رنج ها قبل از هر تلاشی برای اصلاح این رفتارشان باید کاملا به خود مطمئن باشند که مى توانند روحیه شان را تغییر دهند ولى نباید براى نتیجه گیرى عجول باشند و اگر چنین کنند حتما پس از مدتی، دگرگون خواهند شد.

از ذهن خوانی پرهیز کنید

ذهن خوانی کردن یعنی بدون بررسی کافی روابط بین خودتان و طرف مقابل، تصمیم گیری یا قضاوت کنید. افراد زودرنج باید به این نکته توجه کنند که هیچ گاه بر اساس آن چیزی که احساس می کنند، تصمیم نگیرند و با طرف مقابل شان برخورد نکنند. گاهی آن چیزی که احساس انسان ها می گوید با حقیقت متفاوت است. نازک نارنجی ها اگر نسبت به طرف مقابل شان ذهنیت منفی داشته باشند، این ذهنیت باعث می شود از هر حرف و حرکت آن ها برداشت اشتباه کنند که طبیعتا با برخورد نامناسبی هم به آن رفتارها پاسخ خواهند داد.

احساسی استدلال نکنید

افرادی که بیشتر استدلال های شان بر مبنای احساس شان است، فکر می کنند احساسات منفی آن ها منعکس کننده واقعیت های منفی طرف مقابل شان است. در واقع این افراد، زمانی که حس می کنند از یک نفر بدشان می آید، فکر می کنند که به دلیل بد بودن طرف مقابل، این احساس منفی در آن ها به وجود آمده است. در صورتی که ممکن است در حقیقت این گونه نباشد و او به خاطر تجربه های ناموفق در روابطش با آن فرد خاص، به این احساس رسیده باشد.

اختلاف نظر اجتناب ناپذیر است

این انتظار که نتیجه روابط بین فردی، حتما باید همان طور که ما می خواهیم و دلخواه ماست، پیش برود انتظار اشتباهی است. وجود اختلاف نظر در بیشتر روابط بین فردی اجتناب ناپذیر است؛ بنابراین این که روابط ما همیشه باید خوب باشد، بایدی است که باید کنار گذاشته شود.

از فیلتر ذهنی استفاده کنید

از یک رابطه بین فردی فقط جنبه هایی را که در آن اختلاف سلیقه وجود دارد، نبینید. گاهی در گفت و گو با طرف مقابل، شما ده ها نکته مثبت و فقط یک نکته منفی جزئی می بینید و فقط همان به چشم تان می آید و مانع دیدن خوبی های آن رابطه بین فردی در شما می شود. گاهی همین نکته منفی همه رابطه شما را تحت تاثیر قرار می دهد و باعث رنجش خاطر شما و طرف مقابل می شود. پس با استفاده از فیلتر ذهنی می توانید به نقاط مثبت توجه بیشتری کنید.

شتاب زده تصمیم نگیرید

در واکنش به رفتار و گفتار افراد دیگر، نباید خیلی سریع تصمیم بگیرید. معمولا چنین نتیجه گیری هایی بدون منطق و با عجله است یعنی پشتوانه منطقی نخواهد داشت. بعضی افراد در برابر کوچک ترین صحبت یا رفتاری که با سلیقه شان تناسب نداشته باشد، واکنش سریع و غیرمنطقی نشان می دهند. گاهی این واکنش های عجولانه، باعث قطع رابطه با یکی از دوستان یا فامیل خواهد شد.در صورتی که هیچ کدام از موارد مذکور مشکل شما را حل نکرد، مراجعه به یک مشاور خوب و شرکت در کلاس های ارتقای مهارت های روابط بین فردی می تواند به شما برای حل این مشکل کمک زیادی کند.

اعتماد به نفس پایین و حساسیت بیش از حد

افرادی که اعتماد به نفس خوبی دارند، معمولا زندگی بهتری را هم تجربه می‌کنند و در زندگی شرایط مناسب‌تری خواهند داشت. این شرایط تا جایی پیش می‌رود که به گفته دکتر ناظمی کمبود اعتماد به نفس حتی می‌تواند موجب ایجاد حساسیت و زود رنجی هم بشود.

پایین بودن میزان اعتماد به نفس، یکی از مهم‌ترین دلایلی است که می‌تواند فرد را حساس و زود رنج کند. نباید فراموش کنیم حساسیت بیش از حد افراد، به اعتماد به نفس آنها بستگی دارد. به این معنی که این افراد چون نسبت به نوع زندگی و شرایطی که دارند، حساس هستند و خودشان را پایین‌تر از دیگران می‌دانند، نمی‌توانند حرف‌ها و نظرات دیگران را تحمل کنند و چنین رفتارهایی را از خود نشان می‌دهند.

حساس‌ها مراقب باشند

دوست ندارد این‌طور باشد، اما کاری هم از دستش برنمی‌آید. حساس است و خیلی زود از حرف‌های دیگران ناراحت می‌شود. تصمیم می‌گیرد رفت و آمدهایش را کم کند، روابط اجتماعی‌اش را حذف می‌کند و در خانه می‌ماند تا نه از حرفی ناراحت شود و نه کسی را ناراحت کند. غافل از این‌که این کناره ‌گیری‌ کردن فقط شرایطش را بدتر می‌کند و موجب تشدید حساسیت‌هایش می‌شود. البته خیلی وقت‌ها هم دست به کار می‌شود و سعی می‌کند رفتارهای اشتباهش را تغییر دهد ولی چون این کار برایش سخت است.

در همان ابتدای کار، پشیمان می‌شود و دوباره به همان روال قبل برمی‌گردد؛ یعنی حساسیت و ناراحت شدن، بعد تنهایی و فرار از موقعیت برای کم شدن این همه ناراحتی و پس از آن هم تشدید مشکل و بدتر شدن شرایط.آن‌طور که این روان‌شناس توصیه می‌کند این افراد در اولین قدم باید اعتماد به نفس‌شان را تقویت کنند و هر کاری از دست‌شان برمی‌آید ـ مانند خود گویی‌های مثبت ـ برای تقویت اعتماد به نفس انجام دهند. همچنین خوب است برای تقویت اعتماد به نفس، به خود آگاهی رسیده و شناخت دقیقی از نقاط ضعف و قوت‌شان پیدا کنند.

از جمع فرار نکنید

کسانی که حساس هستند، معمولا خیلی دوست ندارند در جمع حاضر شوند و ترجیح می‌دهند تنها بمانند. گروهی از این افراد هم هستند که همیشه از دیگران ناراحتند و برای همین هنگامی که در جمع هستند، احساس خیلی بدی را تجربه خواهند کرد. در نتیجه طبیعی است این افراد کم‌کم از جمع دور ‌شوند و تنهایی را ترجیح دهند، اما وقتی آنها از دیگران فاصله می‌گیرند، طرز فکر و نگرش منفی‌‌ که نسبت به جمع و دیگران دارند نیز تقویت می‌شود و در نتیجه نمی‌توانند با شرایط و موقعیت‌های جدید هماهنگ شوند.بنابراین گاهی افراد حساس تصمیم می‌گیرند به جای حل مساله و ایجاد توانایی برای برطرف کردن این مشکل، از جمع فرار کنند و همین دوری از گروه باعث تشدید مشکلات‌شان می‌شود.

اولین و یکی از بهترین کارهایی که می‌توان برای این گروه از افراد انجام داد، مواجه شدن با موقعیت است. به این معنی که قرار نیست زمانی که احساس می‌کنید از قرار گرفتن در جمع ناراحت می‌شوید یا از حرف‌ها و نظرات دیگران احساس خوبی ندارید، رفت و آمدهایتان را قطع کنید. بلکه توصیه می‌شود روابط اجتماعی بیشتری داشته باشید، اما قبل از این مرحله، خودتان را بهتر بشناسید و اعتماد به نفس‌تان را تقویت کنید و پس از آن مهارت‌های ارتباطی را بیاموزید و بدانید در هر رابطه‌ای چطور باید برخورد کرد.

وی ادامه می‌دهد: افرادی که حساسیت بیش از حد دارند، معمولا از کمبود قدرت ابراز وجود هم رنج می‌برند و نمی‌توانند حرف‌ها و نظرات‌شان را بدرستی مطرح کنند. برای همین هم احساسات‌ منفی‌شان بیشتر می‌شود و همین می‌تواند شرایط آنها را بدتر کند. همچنین به این موضوع هم توجه داشته باشید که تمام رفتارها و حرف‌های دیگران را به خودتان نسبت ندهید و بدانید خیلی از حرف‌ها و رفتارها به شما ارتباطی پیدا نمی‌کند.

دیگران هم باید به آنها کمک کنید

کسانی که با فردی حساس و زودرنج زندگی می‌کنند، معمولا نمی‌دانند چطور باید با او برخورد کرد؛ اگر خیلی سخت بگیرند، او را ناراحت کرده‌اند و اگر خیلی کاری به کارش نداشته باشند، این خصوصیت اخلاقی را تشدید کرده‌اند. پس چه کاری بهترین است و برای کمک به این افراد چه کار باید کرد؟

لحن و نوع کلام و همین‌طور زبان بدن ما باید متناسب با نیازها و شخصیت فرد باشد، اما با همین حرف‌ها باید به او کمک کنید رفتارش را تغییر دهد و در موقعیت مناسب قرار بگیرد.

اگر می‌خواهید به فردی که حساس است کمک کنید رفتارش را تغییر دهد، او را در موقعیت قرار دهید و پس از آن کمکش کنید موقعیتی را که در آن قرار گرفته، بخوبی درک کند و پذیرش بیشتری داشته باشد. همچنین باید این فرصت را در اختیار آنها بگذارید تا اعتماد به نفس‌شان را تقویت کنند و وضع بهتری داشته باشند.

بچه‌ها را درست تربیت کنیم

همان‌طور که گفته شد شیوه تربیتی پدر و مادر هم در ایجاد این حساسیت‌ها موثر است و می‌تواند آن را تقویت کرده یا برای حل مشکل کمک کند. دکتر ناظمی هم در این زمینه به والدین توصیه می‌کند فرزندان‌شان را طوری تربیت کنند که آمادگی رویارویی با فراز و نشیب‌های زندگی را داشته و واقع‌نگر باشند. به این معنی که بچه‌ها باید در شرایط اجتماعی طبیعی و عادی قرار بگیرند و این‌طور نیست که در محیطی بسته آنها را پرورش دهیم و انتظار داشته باشیم در آینده هم زندگی اجتماعی موفقی داشته باشند.

چند نکته کوتاه و کاربردی برای خداحافظی با زودرنجی

* در هر مسئله‌اى، ابتدا از دیگران انتظار بدترین برخورد را داشته باشید و خود را براى تحمل آن آماده کنید. این کار باعث مى‌شود تا برخوردهاى بهتر در شما ایجاد خشنودى کند. اما اگر شما همیشه انتظار برخورد خوب داشته باشید، ممکن است به نتیجه دلخواه نرسید.

* با خود شرط کنید که هیچ گاه و در هیچ شرایطى بعد از یک گفت و گویی که به جر و بحث کشیده می شود، دیگر به آن فکر نکنید.

* سعی کنید بیشتر با افراد خوش خلق، غیر عصبى و کسانی که آن ها را دوست دارید، معاشرت کنید و کم کم ارتباط تان را با دیگران گسترش دهید.

* با این که رفتارتان را کنترل می کنید اما با بیان ساده و صمیمانه دیگران را از وضعیت روانی خود مطلع کنید. مثلا به طرف مقابل تان بگویید که این رفتار یا حرفش، شما را ناراحت کرده است.

* برای نتیجه گیری درباره یک رابطه یا برخورد دیگران و ارزیابی یک برخورد و یا حرف، تا حد امکان با افراد عاقل و باتجربه مشورت کنید.

 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابولفضل حسینی

ترس چیست؟ ترسو کیست؟

گفتگو با دکتر علی بابایی زاد

 

گفت وگوی تفصیلی شفقنا با دکترعلی بابایی زاد:ترسها نوعی شرطی شدگی در برابر محرک های ناخوشایند و دردناک است


– گاهی از پدیده ای می ترسیم و هراس آن مانع از زندگی طبیعی ما می شود؛ گاهی از بچگی از مساله ای هراس داشته ایم و نتوانستیم موضوع را در خود حل کنیم. شاید ترس ها در زمانی به عنوان یک بیماری در فرد بررسی شوند و گاهی با مشاوره هایی کوتاه مدت و یا شناخت خود بتوان موضوع را حل کرد.البته در این مورد هم مانند موضوعات روانشناسی دیگر افراد به راحتی اظهار نظر می کنند و یاراهکارهایی را به غلط به اطرافیان خود پیشنهاد می دهند اما تمامی موضوعات روانشناسی از نگاه تحلیل رفتار متقابل به نوعی دیگر و از پایه و بنیان بررسی می گردد.
دکترعلی بابایی زاد معتقد است ترسها یا عینی هستند و یا ذهنی . ترسهای ذهنی  ترسهایی است که در پس آنها باور منطقی وجود دارد که باعث بقای ما می شود، بنابراین ما آنها را می شناسیم و کنترل می کنیم یا ترس ها غیرمنطقی است و در سطح ناخوداگاه سرکوب شده و ریشه اصلی اش را نمی بینیم مانند ترس از مرگ ،ترس از آینده ، ترس از مساله ای غیرقابل پیش بینی و غیره.

 
سوال: ترس از دیدگاه تحلیل رفتارر متقابل چه معنای دارد؟
بابایی زاد: ترس یک احساس است که به واسطه تهدید بر فردیت ما و بر داشته های ما حاصل می شود. وقتی کسی از چیزی می ترسد گویا آن چیز موقعیت ، انسان ، شی و یا حتی مفهوم ذهنی قرار است تهدیدی بر وجود آن به حساب آید به طور طبیعی، ما ممکن است از گرگ درنده در بیابان بترسیم چون ممکن است ما را بدرد ولی بعضی از ترسها ابژه بیرونی واضحی ندارند اما ممکن است کل زندگی ما را در بربگیرند مثل ترس از مرگ، ترس از ارواح خبیث، ترس از تنها ماندن، ترس از مورد قضاوت واقع شدن، ترس از رها شدن در یک رابطه همه اینها ترسهای رایجی هستند که در انسان ها وجود دارند و می توانند وجود داشته باشند ولی لزوما در این ترس ها یک ابژه بیرونی که ما را تهدید کند وجود ندارد.
ترس احساسی است حاصل از تفکری مبتنی بر تهدیدشدگی و در نتیجه ترس باعث رفتار در ما می شود برای مثال ممکن است وقتی بچه ای از سگی بترسد پشت مادرش پنهان شود، از چهره ای بترسد پشت مادرش به آن چهره پشت کند. وقتی ما می ترسیم که سرکار مان موفق نباشیم ممکن است بهانه هایی بیاوریم و سرکار نرویم و شغلمان را کنار بگذاریم؛ وقتی که می ترسیم در رابطه ای رها شویم ممکن است که رابطه را پیشاپیش قطع کنیم وقتی که می ترسیم که کسی را که دوستش داریم بمیرد و از دستش بدهیم ممکن است که پیشاپیش رابطه مان را با آن فرد کم کرده باشیم که وقتی از دستش دادیم دچار آسیب نشویم. بنابراین اهمیت شناخت ترسها و کنترل آن واینکه چه ریشه ای می تواند داشته باشد از این جهت مهم است که ترسها در ما رفتار ایجاد می کنند رفتارها باعث می شوند که ما در وضعیت شخصیتمان روی دیگران تاثیر بگذاریم از دیگران واکنش بگیریم.
ترس را هم می توانیم در زمان بررسی کنیم ترس می تواند مربوط به زمان آینده باشد یعنی تهدید؛ تهدیدی که در جریان است نگرانی از اینکه ممکن است فلان اتفاق بیفتد مثل ترس از در رابطه کنار گذاشته شدن، ترس می تواند مربوط به زمان حال باشد مثل اینکه ماشینی در پشت سر ما ترمز می کند و بوق می زند و ما می ترسیم و کنار می رویم؛ ترس می تواند به مربوط به گذشته باشد. اتفاقی برای ما افتاده تهدیدی بر روانیت وجودی، عاطفی، روانی ، جسمی و جنسی به ما وارد شده ولی همچنان از آن می ترسید مثل کسی که از زمان گذشته  مورد دزدی واقع شده و به او آسیبی زده اند و از این به بعد از اینکه در خیابان به تنهایی راه برود ترسان مسیر را طی می کند.
 
سوال: در بررسی های روانشناسی در رابطه با ترس به چه مولفه هایی توجه می شود؟
بابایی زاد: وقتی می خواهیم ترس را بررسی کنیم در شماره یک لازم است که بشناسیم تهدید مورد نظر چیست یعنی چه ماهیتی دارد . شماره دو زمان تهدید مشخص شود یعنی این تهدید مال گذشته است که در حال ممتد می شود و یا متعلق به حال است یا ترس از انتظاری از وقوع اتفاقی خاص که قرار است در آینده رخ دهد.
برای اینکه بتوانیم از ترس به عنوان یک احساس استفاده کنیم نیاز داریم بدانیم که این تهدید چقدر ریشه در باور منطقی و یا غیرمنطقی ما دارد. ترسهایی که ریشه در باورهای منطقی ما دارند درواقع مناسب هستند چون ترس یک مکانیزم حاصل از فرگشت دارد و باعث بقای ما می شود و ما می توانیم از انرژی ترس استفاده کنیم و به کنترل موقعیت نامطلوب یا فرار از آن یا چگونگی مهارت غلبه مندی آن موقعیت بر خودمان فائق بیاییم . نمی توان گفت ترسیدن احساس نامطلوبی است منتها به شرطی که فکری منطقی متناسب با اتفاقی رایج باشد.
برای مثال اگر کسی درسش را نمی خواند و می ترسد که آخر ترم درس را قبول نشود اگر دچار ترس نشود تمام امتحاناتش را خراب می کند ولی همین ترس از رد شدن در امتحان است که باعث می شود که حداقل با انگیزش اجتناب از اینکه در رشته تحصیلی اش اخراج شود درس بخواند.
 
سوال: واکنش نسبت به ترس چگونه دسته بندی می شود؟
بابایی زاد: ما در مقابل ترسها ممکن است واکنش جنگ یا فرار را انتخاب کنیم یعنی اینکه وقتی یک عامل ترسناک بر ما حادث می شود یا می مانیم و می جنگیم و یا پا به فرار می گذاریم و یا اینکه منجمد می شویم و نگاه می کنیم که دو تای اول به بقای ما کمک می کند.
وقتی ترس را بررسی می کنیم می بایست روند شناختی آن ترس را مورد تحلیل قرار دهیم اینکه اگر می ترسم که آسیبی بر داشته من وارد شود، از چه منطقی نشات گرفته است و نتیجه نشان می دهد که این ترس مناسب است و به من کمک می کند که بتوانم بر واقعیت نامطلوب غلبه کنم؟ یا از آن اجتناب کنم چرا که غیر منطقی است؟ در این شرایط نیاز به وجود روانشناس و یا رواندرمان است.
از نگاه رفتار درمانی آن طور که واتسن به عنوان رفتاردرمانگر توضیح می دهد ترس نوعی از شرطی شدگی در برابر محرک ناخوشایند و دردناک است. در این رابطه آزمایشی انجام شد و طی آن یک بچه کوچک را در مقابل یک خرگوش گذاشتند که بچه با خرگوش بازی می کرد. بعدها وقتی خرگوش را جلوی بچه می گذاشتند که به آن دست بزند با یک ضربه محکم به ظرف فلزی بزرگ صدای مهیب ایجاد می کردند و بچه از آن صدا دچار شوک می شد و گریه می کرد بعد از چندین بار شرطی شدگی در این کودک ایجاد شد هر بار که خرگوش را کنار بچه می گذاشتند بدون اینکه صدایی ایجاد شود بچه دچار ترس می شد و گریه می کرد.بنابراین بچه در برابر با خرگوش و تکرار محرک غیرشرطی صدای بلند نسبت به خرگوش شرطی شده بود و با دیدن خرگوش دچار ترس می شد.
خیلی از ترسهای ما همین گونه است یعنی ریشه اش محرک دیگری است که ما نسبت به آن عامل ترسناک شرطی شدیم و واکنش نشان می دهیم بعدها در ادامه آزمایش برای همان بچه ریشی از خرگوش درست کردند و آزمایش کنندگان آن را به صورت صورتش زد و به سمت بچه رفت با آنکه خرگوش نبود ولی چون از جنس ریش پوشت خرگوشی بود باعث شد که بچه وحشت زده شود و گریه کند.
بنابراین از نظر نگاه رفتاردرمانی ترسها نوعی شرطی شدگی در برابر محرک ناخوشایند و دردناک است که همان تهدید در برابر ما است. انسان ها ممکن است از یک حیوانی بترسند مانند بسیاری از افراد که از سوسک می ترسند در حالیکه سوسک یک حشره است و هیچ آسیبی به ما نمیزند شاید دلیلش این بوده که اولین باری که سوسک را مشاهده کرده با محرک غیرشرطی یعنی صدای جیغ مادر و اضطراب مادر رو به رو شده است که باعث شده ذهن بچه دچار شرطی زدگی شود که سوسک مساوی است با اضطراب و ترسیدن. در حالیکه در موقعیت دیگر یا فرهنگ دیگری مادری از سوسک نترسیده، بچه هم از سوسک نمی ترسد چون شرطی شدگی در این زمینه وجود ندارد.بنابراین شرطی شدگی نوعی آموختگی هم خواهد بود. در یادگیری مشاهده ای گاهی اوقات ما ترسها را در طول مشاهده در طول زمان کودکی با مشاهده از پدر و مادر یاد می گیریم.
از نگاه روانکاوی که نگاه همیشه دقیق تری است ترسها به نوعی ناخوداگاه، یادآور احساس تهدیدشدگی دردوران کودکی هستند. بنابراین ازمنظر روانکاوی، ترس ناخوداگاه ما را به سمت احساس تهدیدشدگی در زمان کودکی را در ما تکرار می کند.
 
سوال: اولین تهدیداتی که هر فردی تجربه می کند چیست؟
اولین تهدیدهایی که هر آدمی تجربه می کند در رابطه با والدینش است در واقع زمانی که فکر می کند کنار گذاشته شده یا وقتی که توجهی می خواهد ولی از او دریغ می شود یا آن نیازی را که دارد درست نمی تواند برطرف کند و این ناکامی که با خشم توام است وقتی به فکر یا احساس تبدیل شود حتی در دوران نوزادی که کلام وجود ندارد وجود او تهدید می کند و نهایتا ترس بوجود می آید. بنابراین ترس بعدی بر روی ترس های اولیه ما از زمان نوزادی و بعد کودکی سوار می شوند.
 
سوال: آیا والدین با پنهان کردن ترس های خود می توانند مانع از ایجاد آن ترس در کودک خود شوند؟
بابایی زاد: مسلما اگر خودمان را کنترل کنیم بهتر عمل می کند. اگرچه 8 درصد ارتباط موثر کلام است و 92 درصد زبان بدن و لحن صداست و از این 92 درصد 57 درصد صرفا زبان بدن و میمیک صورت است. بنابراین بچه ممکن است حس کند علی الخصوص که در کودکی قبل از اینکه معنی کلمات را یاد بگیریم و کلام خوان باشیم صورت خوان بودیم و از روی صورت مادر می فهمیدیم که دنیا چه خبر است و به بچه حس خفیف تری را وارد می کند ولی در نهایت قطعا وضعیت بهتر از زمانی است که مادر قیل و قال کند، ترسش را بیان کند و یا اینکه از  بچه هم بخواهد از موضوع ترسناک دوری کند ولی ممکن است از زبان بدن مادر حالتی را دریافت کند.
باز هم تاکید می کنم اولین تهدیدشدگی های ما مربوط به بزرگسالی نیست بلکه مربوط به همان دوران نوزادی است همان زمانی که شیر کودک دیر شده و گرسنه است و یا دل درد دارد و مادر هر کاری می کند خوب نمی شود بنابراین وقتی این ناکامی ممتد شود نوزاد دچار ترس می شود منتها ترس نه در غالب مفهوم که ما امروز به کارمی بریم نه در غالب تهدید که کلام برایش به کار می بریم بلکه در غالب حس، حس ناکامی ممتد بعد که جلوتر می رویم ترس ممکن است به بچه آموخته شود یا به طور شرطی شدگی هم یادگرفته شود.
وقتی که به دنیا می آییم به صورت ذاتی همه انسان ها از دو مساله ترس دارند یکی ترس از صدای بلند و ناگهانی و یا ترس از افتادن به معنای اینکه ناگهان زیر پایمان خالی شود؛ در آینده این ترس ها تبدیل به ترسهای دیگر می شود.
از نظر تحلیل رفتارمتقابل در روان ما سه وجه والد، بالغ و کودک وجود دارد. ترسهای کودک درون ما حاصل برداشت های اولیه ما در زمان کودکی است آن هم با مغز هیجانی وقتی بچه ای مدام توسط مادرش مورد تهدید واقع می شود ( مثلا می روم که تنها بمانی) ممکن است ترس از کنار گذاشته شدن، دوست نداشتنی بودن و عدم توانایی در نزدیکی به دیگران در حفظ یک رابطه امن به حدی در بچه ریشه دار شود که این تجربه دوران کودکی باعث شود وقتی با هر کسی وارد رابطه می شود از طریق کودک درون خود دچار ترس شدید شود و نهایتا از آن کناره گیری کند چون او این را تجربه کرده است. تجارب دوران کودکی ما باعث می شود که ترس در کودک ما در رابطه با تجربه مستقیم ما بوجود بیاید.
ولی ترس از نگاه تحلیل رفتار متقابل( TA )می تواند ریشه در والد ما هم داشته باشد مثل باید و نبایدهای ترسناکی که والدینمان می گویند و ما آنرا درون اندازی می کنیم و در والد خودمان نگه می داریم. ممکن است پدر و مادری مدام به فرزند خود بگویند مردم دزدند و می خواهند به تو آسیب بزنند، به هیچ کس نمی توان اعتماد کرد و این جملات را مدام به عنوان پیام های والد تکرار کنند و حالا به عنوان یک آدم بزرگسال وقتی می خواهد به کسی اعتماد کند والد درونش فعال می شود و به کودک درونش می گوید بترس آدمها غیرقابل اعتماد و دروغگو هستند و بعدا تا حدی زیاد به شکل پارانویا، شک یا سوظن پیش می آید.
پس می بینیم ترس کودک که ناشی از برداشتهای دائم کودک است می تواند درست نباشد ولی ما در بزرگسالی ادامه می دهیم و ترسهایی که از طریق والد ما می آید حاصل پیام هایی است که والدین به ما گفتند حتی غلط که ممکن است اختلالی را بعدها در ما عملکرد ایجاد کند بعضی ممکن است درست باشد اما بعضی دیگر ناب ه جا؛ مانند مادری که مدام می گوید هوا که تاریک شد خیابان ها ترسناک است و این رفتار باعث ایجاد ترس در ذهن فرزندش خواهد شد.
از نگاه تحلیل رفتارمتقابل ترس بالغ کاملا متناسب با واقعیت اکنون و اینجاست یعنی واقعیتی عینی که ما را تهدید می کند تهدیدی که قرار است رخ دهد و برای این موضوع است که ما ترس های بالغ را برای پاسخ به واقعیت مناسب می دانیم مثل همینکه امتحان دارم و اگر درس نخوانم درس را پاس نمی کنم این ترسی است بالغانه.
 
سوال: آیا بین ترس و اضطراب تفاوتی وجود دارد؟
بابایی زاد: بله، باید بین ترس و اضطراب تمایز قائل شویم وقتی از اضطراب صحبت می کنیم یعنی ترس ناشناخته؛ ترسی که در ناخوداگاه ما سرکوب شده و علت را نمی دانیم نهایتا تنها احساس ناخوشایندش را در سطح خوداگاه به صورت روانی و عاطفی و جسمی تجربه می کنیم. پس اضطراب ترس ناشناخته است و ترسی که ریشه اصلی آن به فکر وابسته است و در سطح ناخوداگاه سرکوب شده و فقط احساس حاصل از آن سرکوبی را ما در سطح خودآگاه در سطح جسمی مانند دل درد، سستی زانو ، سندرم روده تحریک پذیر تجربه می کنیم. علایم عاطفی آن مانند ترس و لرز حاصل از اضطراب بدون اینکه بدانیم چیست؛ حالت های روانی بدون اینکه بدانیم ریشه اش از چیست مثل کناره گیری یا تهاجم از دیگر نشانه های آن است.
وقتی از اضطراب صحبت می کنیم نیاز است که به صورت عمیق به آن توجه کنیم . مثلا فردی در بحران میانسالی بدون اینکه بفهمد صبح که از خواب بیدار می شود مدام عرق می کند و شب با حالت افسردگی به خواب می رود باید بداند مربوط به بحران میانسالی است و به دلایلی مانند ترس از پیرشدنش به خاطر ترس از دست دادن والدینش، ترس از مرگ،ترس از کارهای انجام نداده و یا ناامیدی برای اینده مربوط است. اما وقتی فرد مفاهیم را در غالب کلام در اتاق مشاوره با خود در سطح خوداگاه بیان کند و بشناسد دیگر آن اضطراب نیست؛ بنابراین اضطراب مرموز اذیت کننده درسطح خودآگاه تبدیل به ترسهایی می شود که ریشه اش به سطح خودآگاه آمده که قابل بررسی است و غالبا می توان برایش کاری انجام داد. بنابراین اضطراب ها از ترسهای سرکوب شده نشات می گیرند و باید بدانیم که اضطراب ها ریشه زیستی هم دارند.
 
سوال: چطور فرگشت باعث می شود که ما بترسیم؟
بابایی زاد: از منظر فرگشتی ترسها به این دلیل ایجاد شدند تا ما بتوانیم پاسخ رفتاری مناسب جهت اجتناب از تهدید و تضمین بقا را داشته باشیم برای مثال وقتی آهویی در گله اش است و وقتی شیر یا یوزپلنگی را می بیند که از آن دور می آید؛ می ترسد و واکنش رفتاری نشان می دهد بویی را تشرح می کند که کل گله فرار می کنند که این واکنش عالی است. چون اگر نترسد کل گله از بین می روند و این ترس باعث بقا می شود در مورد انسان هم همین است بعضی از ترسهای ما ریشه های زیستی و فرگشتی دارند و یعنی در طول زمان در مغز ما سخت افزاری بوجود آمده اند. برای مثال در آزمایشی کودک بین یک ماده زرد لزج کپک زده با یک میوه های که تکه شده قرار می گیرد وبدون اینکه بوی هیچکدام را بفهمد به طور زیستی بچه کمتر به سمت آن ماده کپک زده لزج می رود. چون در مغزش در طول فرگشت این طراحی شده که آن باعث بیماری تو می شود. بنابراین ما ترسهایی داریم که ریشه فرگشتی دارد و برای بقای ما لازم است. ترس از صدای بلند و ترس از دست دادن تکیه گاه هم همین طور است و اینها ریشه های عمیق زیستی دارد بنابراین ترسها قرار است باعث بقای زیستی ما شوند.
اما ترس های دیگی هم وجود دارد که منطقی نیستند مانند هراس دکمه هراسی که فرد از دکمه لباس به حدی دچار هراس می شود که حالت تهوع به او دست می دهد و هیچ لباس دکمه داری را نمی پوشد و وقتی دکمه را جلوی او می گذاریم مثل اینکه از دیدن سوسک وحشت دارد حالت دل درد، اجتناب و فرار و از لحاظ جسمی و روانی واکنش نشان می دهد که ریشه زیستی دارد. ریشه اش این است که بشر بدوی در مغزش طراحی شده که از جایی که مثل نیش مار و زنبور است اجتناب کند چون حاصل درد است و با اجتناب به طور زیستی در مغز بعضی از افراد فعال تر است.بعضی از ترسهای ما ریشه زیستی یا حداقل برداشتهای زیستی ما در دوران کودکی را دارد که بخشی از آن فرگشتی است که در طول دهه ها و صدها سال ایجاد شده و بخشی هم حاصل ارتباطات زیستی ما با مادر در زمان بچگی است.
 
سوال: معنای کلمه فرگشت چیست؟
فرگشت به معنای این است که ما در طول زمان برای بقا جوری تغییر پیدا کردیم که بتوانیم در محیطمان زنده بمانیم. انسان متکامل نشده بلکه در خیلی از قسمت ها ضعیف تر هم شده مثلا حاصل فرگشت این است که موهای انسان در حال از بین رفتن است بشر بدوی که در آفتاب شدید بود نیاز به مو داشت ولی درحال حاضر موهای بدن در حال کم شدن است. دندان عقل در حال از بین رفتن است چون ما قرارنیست گوشت خام بخوریم یا اینکه پلک سوم در انسان از بین رفته، آپاندیس هم به تدریج در حال از بین رفتن است، گوش قبلا کشیده تر بوده الان کوچکتر شده یا حجم عضلات کمتر می شود و قد بلند تر می شود که این فرگشت ها در طول زمان نه یک نسل بلکه صدها نسل تغییر پیدا کرده است.
 
سوال: مبنای تمام ترس های ما در چیست؟
بابایی زاد: زیر تمام ترسهای ما ترس از مرگ وجود دارد. هراس از مرگ به طور زیستی در انسان هست و نیرویی است که به بقای ما ختم می شود البته این هراس بیشتر در ناخوداگاه ما وجود دارد یعنی ما خیلی به مرگ آگاه نیستیم گرچه آگاهی به مرگ باعث کامل تر زندگی کردن انسان می شود. کمتر انسانی را می بینیم که به مرگ اگاه باشد بنابراین هراس از مرگ در انسان باعث می شود که تلاش می کنیم تا تا زنده بمانیم. بنابراین ترس از شیء، ترس از موقعیت، ترس از کنار گذاشته شدن رابطه، ترس از دشمن همه اینها آخرش مردن است؛ بنابراین در وجود همه ترسها هراس از مرگ وجود دارد. بنابراین خود ترس ناشی از مرگ چندوجهی است:1- ترس وابسته به مرگ خودمان باشد یعنی می ترسم که بمیرم2- ترس از مرگ دیگران باشد مرگ دوره ها مثلا در دوره ای پدر دارید و الان ندارید3- ترس از ناشناخته های پس از مرگ باشد یعنی بعد از مرگ چه اتفاقی ممکن است بیفتد4- ترس از نابودی کامل پس از مرگ یعنی هرآنچه که کردید تمام خواهد شد و 5- ترس از چگونه مردن مثل مرگ آهسته یا مرگ با زجر؛ که همه اینها زیرمجموعه ترس از مرگ است که اگر نشناسیم و به مرگ آگاه نباشیم بعدها فرمهای دیگری پیدا می کند. مثلا بچه دار شدن یک راه طبیعی برای هراس از مرگ است ما وقتی بچه دار می شویم چون ژنمان را ممتد می کنیم ترس از مرگمان به مقداری کمتر می شود.
ترس از ناشناخته ها پس از ترس از مرگ مطرح می شود یعنی چی قرار است رخ دهد ممکن است تهدیدی باشد مثل ترس از عاقبت یک رابطه، عاقبت این اتفاق چه می شود، ترس از سالهای پیشه رو مثلا نکند که در آینده اتفاقی رخ دهد، ترس از فردا، ترس از انتخاب، کسی را انتخاب نمی کنیم چون نمی دانیم بعدا چه اتفاقی می افتد.
بنابراین ترس از ناشناخته باعث می شود که انتخاب نکنیم. ترس از غیره و ترس از عدم قطعیت، ترس از غیرقابل پیش بینی ها و غیرقطعی ها، ترس از عدم قطعیت با ناشناخته این تفاوت را دارد که حداقل بخشی از آن را می شناسیم منتها قطعی نیست.
 
سوال: آیا ترسها زمینه ژنتیکی دارند؟
بابایی زاد: اینکه نوع خاصی از ترس ریشه ژنتیکی داشته باشد وجود ندارد ولی واقعیت این است که عارضه اضطراب فراگیر می تواند زمینه ژنتیکی و زیستی هم داشته باشد یعنی شما می بینید که در خانواده ای برای مثال مادر دچار اضطراب است، از خاله ها به واسطه افسردگی یکی خودکشی کرده و دیگری وسواس شدید دارد، مادر بزرگ دچار پریشانی بوده و همیشه پریشان حال است و اصلا در خط ژنتیکی شان اضطراب وجود دارد بنابراین از نظر علمی شلیک اپی نفرین در مغزشان خیلی بیشتر است و در برخورد با اتفاق سطح ادرنالین خونشان در مغزشان بالاتر می رود. کسی که سطح اضطراب پایه اش بالاتر است آن آدم ترسهایش شدید تر است چون اضطراب باعث می شود که ما تهدید را بزرگتر درک می کنیم. شرایطی وجود دارد که ما در آن شرایط بیشتر می ترسیم اگر کسی استعداد بیماری اضطرابی مثل وسواس، افسردگی، حملات استرسی پس ضربه ای را به طور ژنتیکی داشته باشد موجود ترسیده تر و برانگیخته تری است تا فرد دیگر.
به طور نمونه وقتی مادری در دوران حاملگی خیلی استرس داشته باشد کورتیزول که از غده فوق کلیوی مادر ترشح می شود از حدی بالا تر می رود که جفت دیگر نمی تواند آن را فیلتر کند و میزان اضافه اش وارد مغز جنین می شود و ما نوزاد یک روزه ملتهب و مضطرب را داریم. آدمها یکسان و یک شکل نیستند؛ زمینه ژنتیکی بیماری روانی د رافراد وجود دارد. به طو رکلی تمام اختلالات شخصیت ریشه زیستی هم دارد بنابراین که چه کسی چقدر می تواند خوشبخت یا بدبخت باشد بسته به این دارد که چه ژنی دارد و چه پدر و مادری با چه ژنتیکی لقاح کردند و نتیجه پیش زمینه بعدی او می شود که چه موجودی حاصل شود.
بنابراین برای ترس ها می توانیم منشا زیستی درنظر بگیریم و در شرایطی که آن ادم از منظر ژنتیکی استعداد عوارض اضطرابی را داشته باشد باعث می شود که ما تهدید شدگیمان و برانگیختگی مان بالاتر باشد، کنترلمان کمتر شود بنابراین ترسیده تر باشیم.اگر ترس ها متعلق به دوران رحمی باشد؛ در آن دوران رحم با توجه به هرمونهایی که تشرح شده مغز فرد برانگیخته تر شده در اینصورت افرادی که مغز برانگیخته تری دارند بیشتر می ترسند که این برانگیختگی مربوط به دوران کودکی، جنینی و ژنتیکی یا حتی بزرگسالی است برای مثال ممکن است خانمی در دوره سندرم پیش قاعدگی با تغییرات هرمونی در دوره هایی بیشتر بترسد یا اینکه ممکن است کسی قهوه زیاد بخورد و مسمومیت با کافئین پیدا کند که علائم مسمومیت آن مانند اضطراب ، نگرانی است.
گاهی ترسها حالت جا به جایی پیدا می کنند مثلا ممکن است مادری مدام نسبت به پدر ترس در بچه ایجاد کند مثلا بگوید مردها بد هستند، مردها آسیب می زنند، مردها غیرقابل اعتمادند این مفاهیم وارد والد درون فرزندش شده و کودک درونش هم آن را پذیرفته بعدها که بزرگ می شود و ازدواج می کند نه اینکه از مردها بترسد بلکه تمام تلاشش را می کند که مانند مادرش نباشد چون می داند مادرش اشتباه می کرده ولی ممکن است بی جهت از یک سری از اشیا بترسد که در انتهای ناخوداگاهش نماینده همان مردانگی است مثلا ممکن است از گربه بترسد یا هراس از گربه داشته باشد و در بررسی ها معلوم می شود که گربه برایش نماینده مرد است چون مانند پدرش که ناگهان عصبانی می شده از گربه همانقدر میترسد بنابراین در سطح خوداگاه می خواهد بگوید که مادرش اشتباه می کند و مردها آنقدر هم ترسناک نیستند ولی ترس از مرد تبدیل به هراس از گربه شده. بنابراین ترسها از نسلی به نسل دیگر منتقل می شوند نه لزوما به واسطه ژن یا زیست بلکه بواسطه یادگیری، پیام های شرطی شدگی ها، تجربیات کودک درون، ولی گاهی اوقات تغییر شکل پیدا می کنند مثلا در مادر ترس مستقیم از مرد است در دختر ترس هراس آمیز از گربه.
 
سوال: ممکن است فردی از ترس خود را نزدیک به موضوع ترس کند؟ مثلا فردی از وارد ارتباط شدن می ترسد اما مدام خود را در روابط مختلف قرار می دهد؟
بابایی زاد: بله اما کاملا غلط است و نوعی واکنش وارونه است مثل کسی که می ترسد کنارگذاشته شود مدام ارتباط ایجاد می کند و زیر آن ترس از کنارگذاشته شدن را دارد و چون آگاه نیست به صورت معکوس شده رفتار می کند و در هر دو صورت در انتهای طیف قرار می گیرد.
البته فرد بسیار ترسیده هیچ کاری نمی کند و وقتی که می ترسد وارد رابطه می شود و خرابکاری هم می کند؛
در واقع وقتی از هراس صحبت می کنیم که از عوارض اضطرابی است و گفتیم که اضطراب شامل خوداضطراب، وسواس، هراس و فوبیا، عارضه استرسی پس ضربه ای و وحشت زدگی و غیره است. هراس ترسی است پایدار از شی یا موقعیتی که در آن فرد در تلاش برای اجتناب از آن شی و موقعیت است در حالیکه خود آن شی یا موقعیت خطرناک نیست. در ویژگی هراس یک پایداری را داریم مثلا کسی که گربه هراس است همیشه از گربه می ترسد. دوم اینکه اجتناب وجود دارد یعنی مدام اجتناب می کند یعنی گربه از یک طرف خیابان رد می شود او به طرف دیگر خیابان می رود. خود گربه به خودی خود ترسناک نیست ولی آن اضطراب درونیش که نمی داند و درسطح ناخودآگاهش است را جا به جا می کند مثل هراس از گربه، ترس از دکمه یا موقعیت مثل جامعه هراسی و خودش را کنار می کشد.
حال اینکه فردی که دچار هراس است ترس از وضعیتش وخیم تر است چون هراس، ترس عظیم، پایدار و اجتنابی است که ریشه هایش در ناخودآگاه است.
 
سوال: عده ای برای درمان ترس از مواجه شدن دفعه ای شخص با موضوع ترس را انتخاب می کنند. آیا این روش مناسبی است؟
بابایی زاد: مواجه شدن یک دفعه ای مناسب نیست روشی داریم به نام حساسیت زدایی تدریجی؛ که در این حساسیت زدایی تدریجی باید یک پلنی درست کنیم که اگر اوج ترس در مثال رایج مان بغل کردن یک گربه باشد که نمره 100 به آن می دهیم؛ از نمره صفر تا 100را برنامه ریزی کنیم مثلا نمره ده مال کسی باشد که عکس گربه را روی بکگراند موبایل قرار دهد و در مرحله بعد نمره 20 خریدن عروسک گربه است و اینکه شبها این عروسک را درکنار خود بخواباند تا به همین ترتیب به نمره 100 برسد و با یک برنامه زمانی مدون و دقیق با خاص آن فرد قراردادی تعیین می شود که به تدریج حساسیت زدایی کند و با ترسش رو به رو شود.
 
سوال: آیا الزاما فرد باید تلاش کند ترسش را کنار بگذارد ؟ چه لزومی دارد که فرد این ترس را کنار گذاشته شود؟
بابایی زاد: اجباری در کار نیست و فرد باید به خواست خود این کار را انجام دهد اما اگر هراس در ما رفتار ایجاد کند مثلا دررستوران نشستیم یک گربه رد می شود و شما فرار می کنید و اگر این رفتار را دوست نداشته باشید، بهتر است که بر ترس خود غلبه کنید و یادمان باشد که هراس از حیوان لزوما هراس از آن حیوان نیست بلکه ترس ما از چیز دیگری در سطح ناخوداگاه است. آنچه که در ناخوداگاه سرکوب می شود هرگز از بین نمی رود؛ بلکه در طول زمان وزن پیدا می کند، گره می شود و ریشه پیدا می کند و روی بقیه وجودمان هم تاثیر می گذارد و آن فقط یک نشانه ساده است که ما از آنچه که هراس داریم می توانیم به ناخوداگاهمان و اصلیت ماجرا پی ببریم.
برای درمان از ترس و هراس،حساسیت زدایی تدریجی بهترین راه است البته هیپنوتیزم و القائاتی که طی درمان هیپنوتیزم انجام می شود کمک کننده است و بعلاوه در ترسهای زیاد که با اضطراب توام است دارودرمانی هم مهم هست که اضطراب را کنترل کنیم.
 
سوال: چه پس زمینه هایی می تواند باعث شود فردی به اصطلاح ترسو شود و ازهمه چیز بترسد؟
بابایی زاد: این ها همه ناشی از اضطراب است یعنی اینکه این فرد سطح اضطراب پایه اش بالاست و شاید آن موقعیت، صدا و شی نیست که او را می ترساند بلکه یک چیز عمیق تری است که سطح اضطراب بالای او را ایجاد کرده. باید دقت کنیم که آن چیزی که در ذهن ما است مربوط به مسائل زمان کودکی است گاهی اوقات زیست ماست کسی که ژنتیکی سطح اضطرابش بالاست و از روز اول برانگیخته و مضطرب بوده تا آخر عمرش هم همینگونه است بنابراین شاید نیاز به دارودرمانی مادام العمر یا بلند مدت داشته باشد و تکنیکهایی مثل مدیتیشن، عبادت، تن آرامی، ورزشهایی که آرامش کند مثل یوگا و غیره که بتواند بر مسئله اش غلبه کند و همچنین می تواند بر مسئله ژنتیکش هم کنترل کند که در این راستا داروهای خوب و تکنولوژی به ما کمک می کند.  
البته کسی که ریشه های زیستی اضطراب را دارد نیاز است که دارو درمانی کند و در کنار آن با کارهایی که او را آرام می کند مثل ورزشهای جسمی، روانکاوی و روان تحلیل گری حالش را بهتر کند و تلاش زیاد می کند تا شبیه آدمی شود که این مسئله را ندارند.
در نهایت تاکید می کنم زمانی که ترسها باعث شوند که عملکرد ما مختل شود نیاز است که برایش اقدامی کنیم و در علائم جسمی هم باید از روانپزشک کمک بگیریم.
 
منبع :شفقنا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابولفضل حسینی

نگاهی به پیامدهای دوستی های دختران و پسران

متاسفانه دوستی های خیابانی و روابط دختران و پسران امروزه در جامعه امری همه گیر شده است که بدون توجه به پیامدها و مشکلات اینگونه روابط ،جوانان و نوجوانان دانسته یا ندانسته پا به این عرصه می گذارند.

بدبینی، رابطه عجولانه، اجبار به ازدواج و وابستگی عاطفی از جمله مشکلات شایعی است که در رابطه دوستی بین دختران و پسران به وجود می‌آید. ولی طرح این هشدارها به معنی نفی هر نوع رابطه نیست.
 دکتر مریم اسماعیلی‌نسب در  نوشت: شناخت از خود و آشنایی با روحیات جنس مخالف برای زندگی اجتماعی و زندگی خانوادگی افراد در آینده، یک نیاز به شمار می‌رود. ولی آنچه مسلم است این رابطه چالش‌های خاص خود را به همراه دارد. جناب آقای دکتر گلزاری در شماره‌های قبل به تفصیل و از زوایای مختلف به این موضوع پرداخته‌اند. در این مجال، به واسطه چند سال تجربه در کار با دانش‌آموزان و دانشجویان که بخش عمده‌ای از مشکلات آنها را این موضوع تشکیل می‌دهد، به بیان چند نکته و مشکلات شایعی که در این روابط مشاهده نموده‌ام، اشاره خواهیم کرد.
بدبینی
«ظاهراً برای مشاوره ازدواج آمده بودند اما اینقدر تنش داشتند که کاملاً می‌شد تردید و تعارض را در آنها مشاهده کرد. پسر گفت: من همین الان هم، تحمل رفتارها و بدبینی‌های او را ندارم. مدام من را چک می‌کند. آبروی من را پیش همکلاسی‌ها و دوستانم برده است. هر روز تا جلو در دانشگاه می‌آید تا با من برگردد. یک‌بار با همکلاسی‌هایم در محوطه دانشگاه ایستاده بودیم. به اسم اینکه تو با همکلاسی‌های دختر کلاستان می‌خندی و زیادی صمیمی هستی،‌ جار و جنجالی راه انداخت که جلو همه بچه‌های دانشگاه تابلو شده‌ام؛ اگر 1 ساعت از من خبر نداشته باشد به همه دوستانم زنگ می‌زند…»
دختری می‌گفت: «ما 3 سال است که با هم دوست شده‌ایم. اوایل رابطه‌مان خوب بود ولی کم‌کم اینقدر شکاک شده است که من حتی حق ندارم با پسرهای فامیل سلام و احوالپرسی کنم. هر روز باید از لحظه بیدار شدن از خواب تا لحظه آخر روز را با SMS به او گزارش دهم و اگر یک مورد را فراموش کنم،هزار جور تهمت ناروا به من نسبت می‌دهد.»
پسری می‌گفت: «درست است که من به خاطر دوستی با دخترها وجهه بدی در خانواده و فامیل پیدا کرده‌ام و افت شدیدی در درس‌ها داشته‌ام، ولی از همه اینها بدتر، ‌احساس بدبینی است که در من به وجود آمده. من فکر می‌کنم به هیچ دختری نمی‌شود اعتماد کرد چون در این مدت خیانت‌های زیادی از آنها دیده‌ام و البته خودم هم این کار را کرده‌ام.»
اینها چند مورد از صدها نمونه‌ای است که نشان می‌دهد یکی از پیامدهای احتمالی دوستی‌های زودگذر و حساب نشده، بدبینی است.
بویژه وقتی افراد در سنین پایین‌تری با این موارد مواجه شوند اثرات منفی شدید‌تری در ذهنیت آنها درباره جنس مخالف می‌گذارد.
به کرات این جمله را از زبان دانش‌آموزان پسر و دختر مراجع خود شنیده‌ام که وقتی با مشکلاتی در این زمینه مواجه بوده‌اند می‌گویند: «همه دخترها همین‌جوری‌‌اند یا همه پسرها، همین‌جوری‌اند.»
در حالی که منطقاً، خودشان هم چندان به این مسئله باور ندارند ولی زندگی آنها تحت‌تأثیر چنین دیدگاهی قرار خواهد گرفت.
بسیاری اوقات این بدبینی محدود به این روابط دوستی نمی‌شود بلکه بر روش زندگی فرد در زندگی خانوادگی‌اش در آینده، هم اثر می‌گذارد.
انگیزه‌های متفاوت در دوستی
امیر و مینا در یک سفر کوهنوردی با هم آشنا شده بودند. مینا پس از مدتی از امیر می‌خواهد که تکلیف رابطه را مشخص کند. امیر ابتدا می‌پذیرد که همراه خانواده به خواستگاری بیاید ولی بعد برای مدتی ناپدید می‌شود و بعد از چندی دوباره از مینا می‌خواهد که به رابطه‌شان به‌صورت دوستی ادامه دهند و به ازدواج فکر نکنند چون مادرش با چنین ازدواجی مخالف است. اما برای مینا که به برنامه‌ریزی برای آینده‌اش می‌اندیشید و این نوع دوستی‌ها را نوعی تلف کردن وقت می‌دانست، هم ادامه این رابطه به‌صورت دوستی غیرقابل قبول بود و هم توان فکر نکردن به او را نداشت.
همین مسئله سبب شده بود تا جنبه‌های مختلف زندگی‌اش تحت تأثیر قرار گرفته و به ویژه دچار افت تحصیلی شدید شود. و از همه بدتر صحبت‌های ضد و نقیض امیر که هرچند گاهی به شدت ابراز علاقه می‌کرد و از سوی دیگر از آینده نامعلومش صحبت می‌کرد، سبب شده بود، تا مینا نتواند موقعیت‌های دیگری که برایش پیش می‌آید را جدی بگیرد.
بسیاری معتقدند که هدف پسرها و دخترها از دوستی متفاوت است. دخترها این روابط را مقدمه یک ماجرای جدی در آینده می‌پندارند ولی پسرها بیشتر به قصد کنجکاوی، محک زدن توان اجتماعی خود در برقراری رابطه با جنس مخالف و گاهی نیز گذران وقت وارد رابطه می‌شوند.
به هر حال، وقتی انگیزه و هدف افراد از ایجاد رابطه متفاوت باشد، برای هر دو طرف مشکل ایجاد خواهد شد.
به همین دلیل است که توصیه می‌شود هرگز با ابهام وارد یک رابطه نشوید. بدانید هدف خودتان چیست و حتماً از هدف طرف مقابل در همان ابتدا اطمینان حاصل نمایید.
وابستگی عاطفی
در روابط دوستی، به‌خصوص در آغاز به دلیل آنکه بحث تعهد و مسئولیت و چالش‌های یک زندگی جدی وجود ندارد، افراد بی‌محابا تمام عواطف خود را چنان نثار هم می‌کنند که بعد از مدتی این تصور در آنها ایجاد می‌شود که مبادا در آینده با فردی جز این فرد ازدواج کنند که به این اندازه آنها را دوست نداشته باشد. حال آنکه گاهی این ارتباط عاطفی تنها یک سوء تفاهم است یا یک نوع وابستگی که به طور طبیعی شکل می‌گیرد. به‌همین دلیل است که در بسیاری آموزش‌های پیش از ازدواج ضمن تأکید بر لزوم وجود دوره آشنایی، تأکید می‌شود که نباید زمان بیش از 4 یا 5 ماه طول بکشد چون طولانی شدن زمان به‌خودی خود سبب ایجاد وابستگی عاطفی می‌گردد و تصمیم‌گیری را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
دختر و پسری که از نظر مذهبی و فرهنگی با هم تفاوت زیادی داشتند و هرچند وقت یک بار این مسئله به مشاجرات زیادی بین آنها تبدیل می‌شد و ضمناً‌ خانواده‌های آنها با ازدواجشان مخالف بودند، قادر به جدایی از هم نبودند چون از این واهمه داشتند که هرگز فرد دیگری آنها را به این اندازه دوست نخواهد داشت.
اجبار به ازدواج
روابط دختران و پسران در همه فرهنگ‌ها چالش‌های خاص خود را دارد. در فرهنگ ما نیز با وجود آنکه دیگر شکل سنتی گذشته را ندارد، چنین روابطی اغلب همراه با پنهان‌کاری است. در حقیقت هنوز در اکثر خانواده‌ها، نگاه مثبتی به چنین روابطی به‌ویژه اگر نیت ازدواج در آن نباشد، وجود ندارد. بسیاری اوقات آشکار شدن رابطه یا ایجاد شرایطی در آن که مغایر با ارزش‌های شخصی یا خانوادگی افراد باشد،‌ سبب می‌شود تا هر دو طرف به‌ویژه دختران ماجرا را به سمت وصلت‌هایی سوق دهند که ممکن است هیچ تناسبی در آن نباشد و چون معمولاً ‌در سنین پایین اتفاق می‌افتد، مشکلات بسیار زیادی به دنبال دارد.
روابط عجولانه
پسر دانشجویی می‌گفت: «برای من که تا قبل از دانشگاه با هیچ دختری ارتباط نداشتم، خیلی نگران‌کننده بود که چطور با دخترها برخورد کنم؟! همه چیز در این مورد برایم مبهم بود. برای همین، همه تلاشم را صرف این کردم تا با آنها صحبت کنم و گروه‌هایی تشکیل بدهیم که دخترها و پسرها هر دو در آن باشند. ولی اگر می‌دانستم که این کار به سرعت باعث دوستی‌های زیادی صمیمانه و جدی می‌شود هرگز این کار را نمی‌کردم. من هدفم روابط اجتماعی گسترده بود ولی خیلی زود به یک سری وابستگی عاطفی تبدیل شد که نمی‌دانم با آن چه کنم؟ اول فکر می‌کردم که رابطه با جنس مخالف یک چیز عجیب و غریب است اما بعد فهمیدم که کاملاً عادی است و فقط خودم را به دردسر انداختم.»
این یکی از نگرانی‌های عمده دانشجویان در هنگام ورود به دانشگاه است که چگونه با فضایی که دختران و پسران احتمالاً برای نخستین بار در یک مکان مشترک به تحصیل مشغولند کنار بیایند؟ آیا توان ایجاد رابطه با آنها و کسب پذیرش اجتماعی را خواهند داشت؟!
البته این نگرانی طبیعی است ولی شاید راه‌حل مناسب آن نباشد که خود را با عجله درگیر چنین تجربه‌ای کرد. به ویژه آنکه معمولاً در آغاز هر فعالیت جدید وموقعیت جدید از جمله ورود به دانشگاه نگرانی‌ها و بحران‌های مختلفی در مقابل فرد قرار می‌گیرد که فرد باید با تک‌تک آنها کنار بیاید. کمی تأمل و صبر باعث می‌شود که فرد با درایت بیشتری با مسائل مواجه شود. بسیاری از این افراد از ترس اینکه مبادا تنها بمانند، با عجله دوستانی برای خود انتخاب می‌کنند که چون با دقت و حوصله نبوده است برای آنها مشکل‌زا می‌شود.
سعی در تغییر دیگری
آنچه معمولاً به عنوان پیامد وابستگی عاطفی و اجبار به ازدواج اتفاق می‌افتد آن است که یا افراد سعی در توجیه تفاوت‌ها می‌کنند یا سعی در تغییر دیگری.
لیلا می‌گفت، رضا حتماً بعد از ازدواج، اعتیادش را ترک می‌کند الان به خاطر سختی‌های زندگی‌اش به این کار ادامه می‌دهد.
آیدین می‌گفت، «بدخلقی‌های نگار به خاطر خانواده‌اش است. اگر او از این خانواده بیرون بیاید، درست می‌شود.»
اینها چیزی جز توجیه ادامه مبهم رابطه نیست. گاهی نیز همان‌طور که گفتیم دو طرف سعی در تغییر دیگری می‌کنند.
فردی که سال‌های سال با شیوه خاصی از پوشش و رفتار و نگرش زیسته است به‌راحتی قادر به تغییر آن نیست و تازه این تغییر نگرش و رفتار باید به خواست او صورت گیرد. افراد ترجیح می‌دهند همان‌‌گونه که هستند مورد پذیرش قرار گیرند و نه پذیرش مشروط. به همین دلیل است که تلاش در تغییر دیگری در جهت دلخواه خود در بسیاری موارد با ناکامی مواجه می‌شود و اگر هم طرف مقابل به اجبار به آن تن در دهد، با دلخوری،‌ انتظار متقابل و کاهش اعتماد به ‌نفس همراه خواهد بود.
بحث پایانی
بدبینی، رابطه عجولانه، اجبار به ازدواج و وابستگی عاطفی از جمله مشکلات شایعی است که در رابطه دوستی بین دختران و پسران به وجود می‌آید. ولی طرح این هشدارها به معنی نفی هر نوع رابطه نیست بلکه تذکر در مورد رابطه‌ای است که:
ـ طرفین یا یکی از آنها از پختگی روانی اجتماعی برخوردار نیستند.
ـ هدف رابطه مبهم است.
ـ در آن پنهان‌کاری وجود دارد.
ـ بین افراد تناسب وجود ندارد.
در غیر این صورت، از دل یک رابطه اجتماعی هدفمند و بدون نیاز به پنهان‌کاری و بهره‌گیری از نظر مشورتی متخصصان، می‌توان تجربیات ارزشمند بسیاری بیرون کشید.

مجله سپیده دانایی
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابولفضل حسینی

الفبای تربیت جنسی کودک و نوجوان

جاذبه شنیدن و فهمیدن درباره مسائل جنسی باعث می شود کودک کنجکاو به سمت گویندگان اطلاعات کشیده شود و از آنها الگو بگیرد. رابطه ای که غنی از عواطف باشد، باعث می شود فرزند به طرف والدین خود جذب شود و برای پیدا کردن پاسخ کنجکاوی هایش سراغ همسالان ناآگاه نرود. هرچه خلقیات والدین بهتر و پرکشش تر از همسالان باشد کودک به جای تقلید از همسالان، جذب پدر و مادر خود می شود و موفق تر و فرمانبردارتر خواهدشد.


البته آنچه گفته شد، وقتی میسر می شود که والدین این رابطه را از دوران خردسالی و حتی نوپایی 5-3 سالگی با کودک خود ایجاد کرده باشند. والدین باید در تفریحات سالم مثل یک دوست صمیمی همراه کودکان باشند؛ آنها را به کوه، سینما و گردش ببرند و اجازه صحبت تلفنی با دوستانشان را بدهند و اجازه دهند در جشن تولدهای غیرآسیب زا با دوستانشان خوش بگذرانند. آنچه در این مطلب خواهید خواند، اصول و پایه های ایجاد صمیمیت سالم با فرزندان و آموزش درست و علمی به آنها است.

1- توجه به تربیت همه جانبه فرزند

والدینی که به تربیت جنسی کودک بها ندهند با او در نوجوانی مشکل خواهند داشت. تربیت جنسی عبارت است از تمامی اطلاعاتی که از دوران اولیه زندگی افراد رشد متعادل و مناسب غریزه در جهت جنسی به آنها داده می شود. اگر مربی یا والدین نوجوان به نیازهای آموزشی او توجه نکنند، این پدیده خود به خود در مسیر زندگی هر شخص به طور اتفاقی و بدون انتخاب مناسب صورت خواهد گرفت. عمده تحولات شخصیتی، در دوره کودکی و اوایل نوجوانی رخ می دهد.

اگر والدین توانسته باشند اهداف، افکار، ایده ها و خط مشی کودک و نوجوان را در رابطه با مسائل جنسی به طور مطلوب بازسازی و نوسازی کنند و مدرسه نیز در راستای خانواده در این امر موفق عمل کند می توان در انتظار یک نسل سالم و پویا بود.

صلاح و فساد جامعه براساس صلاح و فساد افراد و روابط آنها با یکدیگر، شکل می گیرد. یکی از مسائلی که مردم در ارتباط با هم با آن روبرو هستند، مساله غریزه جنسی است که به صورت یک نیاز در انسان وجود دارد و به طور حتم باید آن را به گونه صحیحی ارضا کرد. در غیر این صورت، انسان برای ارضای این نیاز به راه هایی کشیده خواهدشد که هم خود و هم جامعه را به تباهی و فساد خواهدکشاند.

2- آگاهی بخشی متناسب با سن کودک

آگاهی از خطرها و امراضی که جوانان را تهدید می کند، می تواند از بروز بسیاری از نابسامانی ها برای آنها جلوگیری کند. پدر و مادر باید شرایطی را در خانه ایجاد کنند که فرزندان انگیزه سوال کردن در مورد مسائل پیرامون رفتارهای جنسی شان را پیدا کنند. نوجوانان و جوانان باید از خیال پردازی و رویا در مورد جنس مخالف اجتناب و خونسردی خود را هنگام برخورد با جنس مخالف حفظ کنند و برخوردی متنی بر احترام با حفظ و مراعات حدود شرعی و انسانی داشته باشند. 

آنها باید نحوه جلوگیری از بروزی بیماری های جنسی و مشکلات متعددی را که بر اثر رعایت نکردن بهداشت اندام های جنسی به وجود می آید، بدانند. هدف تربیت جنسی باید این باشد که فرزندانمان را به نحوی تربیت کنیم که در پرتو عشق بتوانند از زندگی جنسی لذت ببرند و لذت عشق خود را با تشکیل خانواده تحقق بخشند.

غزالی در تمثیلی نتیجه توجه نکردن به ایجاد عادت درست در دوران کودکی را چنین بیان می دارد: «مثل تو چون کسی است که می گویند درختی را از بیخ برکن، گوید؛ این درخت قوی است و من ضعیفم، صبر کن تا سال دیگر، اما نمی داند که درخت سال دیگر قوی تر می شود و تو ضعیف تر، درخت شهوت نیز هر روز قوی تر و تو هر روز از مخالفت عاجزتر.» این تمثیل حاکی از این است که اگر عادت مناسب در کودکی شکل نگیرد، ایجاد آن در بزرگسالی بسیار دشوار خواهدبود.

پرکردن اوقات فراغت نوجوان

در دوره نوجوانی تاثیرات نیرومند احساسات مربوط به تمایلات جنسی، جای بسیاری از تصورات و مفاهیم ذهنی را می گیرد، به همین دلیل است که نبود امکانات و اقداماتی مانند ورزش، کار، گردش و تفریح مناسب، نوجوان را عصبانی و پرخاشگر می کند.

نوجوانان به 5 دلیل نسبت به امور جنسی حساس می شوند:

1-    احساس توانایی برای عمل جنسی
2-    تشدید انگیزه های جنسی
3-    کنجکاوی در مورد مسائل جنسی
4-    تلاش برای تعیین نقش جنسی
5-    ترس شدید از نتایج فعالیت جنسی

اگر طریقه مشروع و قانونی برای کنترل امیال جنسی مقدور نباشد، امکان انحراف جوان می رود و این انحراف اغلب به صورت کامجویی های بدلی (خودارضایی، همجنس بازی و...) تجلی می کند.
والدین باید با اصلاح روابط خانوادگی، جلوگیری از سرزنش بیجا، ایجاد اسوه و الگوی مناسب برای جوانان، پرکردن اوقات فراغت، انتخاب دوستان مناسب، اصلاح اجتماعی  و ایجاد زمینه مساعد تربیتی در پیشگیری از مشکلات راهگشا باشند.

سین جیم اول

کوچولوی 5 ساله شما با همبازی خود مشغول بازی است. مطابق عادت خوبی که دارید سری به بچه ها می زنید و متوجه می شوید از کمر به پایین برهنه شده اند. چه برخوردی با آنها خواهید داشت؟

اکثر والدین در چنین موقعیتی احساس تنش می کنند، داد و فریاد راه می اندازند یا به شدت هل می شوند. اما قدم اول حفظ آرامش ظاهری تان است. سرزنش و داد زدن اصلا برخورد خوبی نیست. با آرامش به بچه ها بگویید: «هر دوی شما لباس تان را بپوشید. بدنتان خصوصی است. نباید لباستان را در حضور دیگران در آورید. عجله کنید تا من یک بازی یا سرگرمی دیگر برایتان پیدا کنم.»

نباید درباره حد و مرز مورد قبول جنسی فرزندتان اهمان کاری کنید. بدون هیچ توضیح اضافه و گیج کننده یا دادن حس گناه به کودک یا انجام رفتار سرزنش آمیز که حس اعتماد بچه به شما را کم کند، به او تاکید کنید بدنش خصوصی است و نباید آن را به کسی نشان دهد. سوالات آنها را کوتاه، بی درنگ و در حد چند کلمه پاسخ بدهید. می توانید برای پاسخ به سوالات از کتاب های موجود کمک بگیرید.

سین جیم دوم

کودک نوپای شما هنگام حمام کردن به آلت تناسلی خود دست می زند. رفتار و عکس العمل شما چه خواهد بود؟

توصیه روان شناسان و روان پزشکان کودک و نوجوان، این است که به جای اینکه اخم کنید و واکنش تندی نشان دهید، از این فرصت ایجاد شده استفاده و نام اندام های مختلف بدن را با او مرور کنید. از اندام های غیرجنسی شروع کنید و نام اندام جنسی را هم همان طور که پراکنده صحبت می کنید با لفظ درست آناتومیک بیان کنید. بعد هم با نمایش و نقش بازی کردن به فرزندتان یاد بدهید بدن هر کسی خصوصی است. 

به کودک بیاموزی که برای پسرها، آلت تناسلی، بیضه ها و باسن و برای دخترها پستان ها، آلت تناسلی و باسن جزو قسمت های خصوصی بدن است. بفهمانید کسی اجازه ندارد به آنها دست بزند. می توانید در حمام هنگام شستشوی این قسمت ها، بدن خود را از او پنهان کنید و بخواهید او هم این بازی را انجام دهد و لباس زیرش را در آورد و آلت خود را بشوید و سپس با حوله آن را بپوشاند. تاکید کنید فقط پدر و مادر یا در مواقع ضروری پزشک می تواند این قسمت ها را ببیند و بقیه غریبه محسوب می شوند.
منبع:http://www.moshaverfa.com
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابولفضل حسینی

۵ جمله‌ای که نباید به دختران مجرد بگویید از این قرارند:



نگران نباش، پیدایش می‌کنی
دوست مجرد شما ۳۰ سالگی را رد ‌کرده و هنوز مردی به زندگی‌اش نیامده؟ در چنین شرایطی او را با خودتان که ازدواج کرده‌اید مقایسه نکنید و از تلاش برای امیدوار‌کردنش دست بردارید. شاید او فعلا از این‌که تنهاست لذت می‌برد و شاید خودش این سبک زندگی را انتخاب کرده. پس هر‌بار که او را می‌بینید، نگویید نگران نباش، همسر رویاهای تو همین اطراف است و خیلی زود پیدایش می‌کنی.

غصه نخور، خیلی وقت‌داری
دختری‌که همه دوستانش به خانه بخت رفته‌اند، در صورتی‌که خیال ازدواج کردن داشته باشد، می‌داند که با بالا رفتن سن خیلی از امتیازهایی که در ‌ذهن دیگران دارد را از دست می‌دهد. احتمالا مردانی‌که به او پیشنهاد ازدواج می‌دهند، وارد چهارمین و پنجمین دهه زندگی‌شان شده‌اند و احتمالا زمانی‌که از کسی خوشش می‌آید، رقیب‌های جوان‌تری وجود دارند که رسیدن به وصال را برایش سخت کنند، پس دلیلی ندارد با دلداری دادن‌های بیهوده، او را آزار دهیـد. اگر بخواهید با کلمات به دوست‌تان ثابت کنید که هنوز زمان زیادی برای خوشبخت شدن دارد، درواقع به او می‌گویید: «زود باش؛ همه فرصت‌های خوب را داری از دست می‌دهی!»

سخت نگیر
همه آدم‌ها برای خودشان معیارها و ایده‌آل‌هایی دارند. این‌که معیارهای دوست‌تان با ایده‌آل‌های شما برای ازدواج فرق می‌کند، دلیل خوبی برای قضاوت‌کردن در مورد او نیست. قرار نیست همه آدم‌ها به یک سبک زندگی کنند، پس مدام به او نگویید ما هم در آغاز با این شرایط شروع کردیم. «همسر من هم همه ایده‌آل‌‌های مورد نظرم را نداشت یا من هم با خانواده‌اش فلان مشکل را داشتم». شما در مقامی نیستید که به او درس زندگی دهید و اگر دوست‌تان از شما تقاضای مشاوره ‌نکرده، دلیلی‌‌ ندارد ملاقات‌های‌تان را به جلسات روانشناسی تبدیل کنید.

ممکن است دیر شود
اگر دوست‌تان در بهترین زمانی‌که یک زن برای بارداری دارد، هنوز مجرد است، با انتقال نگرانی‌های‌تان به او آزارش ندهید. مطمئنا او می‌داند که در ‌چه سن و چه شرایطی قرار دارد و اگر امکان به سرانجام رساندن یک ازدواج را داشت، مسلما این فرصت را از خود دریغ نمی‌کرد. شاید او هنوز مرد ایده‌آلی را پیدا نکرده و شاید به‌خاطر شرایط خانوادگی و اقتصادی‌اش چنین تصمیمی نگرفته است. باور کنید که او بهتر از هر‌کسی می‌داند کجای‌کار است و نیازی ندارد این موضوع را به او یادآوری کنید.

اول نظر خودش را بپرسید
ممکن است او از شما برای انتخاب همسر مناسب کمک گرفته باشد و از این‌که هر ازگاهی کسانی را برای خواستگاری به ‌او معرفی کنید، استقبال کند اما بهتر است قبل از قرار گذاشتن برای او، در این مورد نظرش را بپرسید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابولفضل حسینی

چه کسی مناسب ازدواج با شماست؟


ایمان و دینداری: پایبندی به ارزش‌های دینی بدون شک یکی از عوامل خوشبختی و تعهد در زندگی است که قبل از وارد شدن به زندگی زناشویی بخصوص در دوران نامزدی، باید به طرز تفکرات و عقاید دینی طرف مقابل پرداخت. تحقیقات نشان می‌دهد اعتقادات و نگرش‌های زن و مرد پس از ازدواج ادامه می‌یابد و اگر زن و شوهر از یک مذهب ولی دارای اعتقادات و دید فلسفی متفاوت نسبت به اصول و موازین مذهبی باشند، به اختلافات بسیاری منجر شده و می‌تواند دیگر مسائل زندگی را تحت الشعاع قرار دهد.
 
اصالت خانوادگی و تشابه طبقاتی: شناخت خصوصیات و وضع تربیتی ـ فرهنگی خانواده همسر آینده در ایجاد تفاهم بین دختر و پسر موثر بوده و باعث سازگاری می‌شود. در یک ازدواج مطلوب، همیشه باید تا آنجا که امکان دارد تشابه طبقاتی وجود داشته باشد. هرچه زن و شوهر از نظر طبقاتی شباهت داشته باشند، امکان رضایت، خوشبختی و سعادت بیشتر است.
 
سن: تناسب سنی بین زن و مرد، تشابه نیازها و علایق و توقعات و انتظارات را تا حدودی به دنبال دارد. کارشناسان خانواده، دو تا شش سال اختلاف سن بین زن و مرد را توصیه می‌کنند.
 
تحصیلات: تشابه تحصیلی موجب تفاهم می‌شود و در رشد و تعالی فکری افراد نقش بسزایی دارد.
 
وضعیت اجتماعی ـ اقتصادی خانواده: تشابهات خانواده‌های دختر و پسر از نظر وضعیت اجتماعی و اقتصادی یک اصل مهم در ایجاد تفاهم‌های بعدی بین زن و مرد است. چون به این ترتیب هیچ‌کس نسبت به دیگری احساس برتری نمی‌کند و پذیرش بهتری نسبت به همدیگر خواهند داشت.
-
در یک ازدواج مطلوب، همیشه باید تا آنجا که امکان دارد تشابه طبقاتی وجود داشته باشد. هرچه زن و شوهر از نظر طبقاتی شباهت داشته باشند، امکان رضایت، خوشبختی و سعادت بیشتر است
 
زمینه‌های فرهنگی: ارزش‌های فردی و اجتماعی، آداب و رسوم، رفتار و سلوک، حتی آداب لباس پوشیدن و غذاخوردن زن و مرد می‌تواند زمینه‌های همدلی بیشتر را بین آن دو پدید آورد. به همین سبب شناخت زن و مرد از فرهنگ همسر آینده، اهمیت بسیاری دارد.

پختگی روانی و رشد عاطفی ـ فکری طرفین: این ویژگی به سن بستگی ندارد و از آنجا که رشد عاطفی ـ فکری با رشد هوشی رابطه مستقیم دارد، اختلاف زیاد در این زمینه سبب بروز اختلافات و نارضایتی زناشویی می‌شود.
 
توافق و طرز فکر درباره امور جنسی: در این زمینه بهتر است دختر و پسر تا حدودی از میزان غرایز و تمایلات جنسی یکدیگر آگاه شوند. این آگاهی می‌تواند از طریق مراجعه به مشاوران و روانشناسان خبره و کارآمد باشد یا از طریق طرح پرسش هایی شخصی باشد که موجب پی‌بردن به وضعیت مزاج جنسی طرف مقابل می‌شود.
نکته‌ای که یادآوری آن ضروری به نظر می‌رسد این‌که ملاک‌های فوق هیچ‌یک به تنهایی نمی‌تواند عامل موفقیت و رضایتمندی در زندگی زناشویی شود. افراد باید مجموعه عوامل گوناگون موثر بر انتخاب خود را اولویت‌بندی کنند و با این اعتقاد که هیچ‌کس کامل نیست به نوعی مصالحه دست یابند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابولفضل حسینی

هفت مهارت برای ارتقای بهداشت روان

مهارت اول: مدیریت برخود و اوقات زندگى

1- اصل اساسى مدیریت زمان این است:
از فرصت هاى خود براى انجام دادن کارهایى استفاده کنید که براى آن ها ارزش قائلید. کارهایى انجام دهید که شما را به هدف تان نزدیک کند.
2- بنابر این مهم است که از ارزش ها و هدف هایتان مطلع باشید.
3-دوست دارید دوستان، بستگان و یا همکارانتان درباره شما چه نظرى داشته باشند؟
4- ارزش هاى مورد نظرتان را جایى یادداشت کنید تا در زمان نیاز به آن مراجعه نمایید.
5-پس از مشخص ساختن ارزش و هدف هایتان، با توجه به آن ها حرکت کنید.
6-فعالیت هایتان را با توجه به اهمیت داشتن و اضطرارى بودن آن ها طبقه بندى کنید.
7- سعى کنید بیشترین وقت خود را صرف کارهاى مهم بکنید. از انجام دادن کارهاى غیر مهم اجتناب کنید. از فرصتی که به دست مى آورید، براى انجام دادن کارهاى غیر اضطرارى اما مهم، استفاده کنید.
8- از ابزار و قواعد مدیریت زمان خود به سود خود استفاده کنید.

چند ابزار و قاعده:

 هر چه سریع تر موتورتان را روشن کنید.
 کار روزمره را در خدمت خود بگیرید.
هر آرى جواب نه به کار دیگر است.
 به سرعت تصمیم بگیرید.
زمان شروع و ختم کار را مشخص کنید.
زمانى را براى برنامه ریزى در نظر بگیرید.
 بیشترین تلاش خود را بکنید اما کمال طلب نباشید.

مهارت دوم: رو به رو شدن با مشکلات

بپذیرید که مشکلى وجود دارد. بنا به دلایل ذیل، بهتر است که به جاى اجتناب کردن از مسائل، با آن ها رو به رو شویم:
1- اجتناب کردن، بر دامنه مسئله اضافه مى کند و شرایط بدترى را به نمایش مى گذارد.
2- اجتناب کردن، مسائلى جدید خلق مى کند.
3- اجتناب کردن، در زندگى شما اختلال ایجاد مى کند.
مشخص کنید که چرا اجتناب مى کنید. گاه وقتى از مشکلات اجتناب مى کنیم، برایمان مشخص است که مشکلاتمان از چه مقوله است، اما در مواقعى نیز این را نمى دانیم.

پیام نانوشته
وقتى از چیزى اجتناب مى کنیم، پیامى نانوشته به خود مخابره مى کنیم. مضمون این پیام این است: «وحشتناک است.» با اجتناب کردن از مسئله متوجه دلیل هراسمان نمى شویم. فرض کنیم که سرکارتان به شدت استرس زده مى شوید، به طورى که به فکرتان مى رسد که باید کارى صورت دهید. نمى دانید که چه کارى باید بکنید. با دیگران هم در این خصوص حرف نمى زنید. نگرانید که اگر مسائلتان را با آن ها در میان بگذارید درباره تان چه فکرى مى کنند، به جاى آن سعى مى کنید که بیشتر کار کنید تا کسى متوجه نشود که اشکالى در کارتان وجود دارد. اجتناب شما سبب مى شود که راه حلى براى مشکلتان پیدا نکنید زیرا هرگز فرصتى پیدا نمى کنید که به مسئله خود بیندیشید. از نظریات دیگران هم برخوردار نمى شوید و از آن ها کمک نمى گیرید.
بنابراین بهترین کار رو به رو شدن با مسائل مان مهم است که به احساسات ناخوشایند خود توجه کنیم و بفهمیم که این مشکلات از چه مقوله اى هستند.


آیا از مشکلات اجتناب مى کنید؟
گاه تعین این که آیا به راستى از مشکلات اجتناب مى کنید دشوار است، بنابر این مفید و مؤثر است که متوجه نشانه هاى اجتناب باشیم. براى اطلاع از این مورد مى توانید از سه راهنماى زیر استفاده کنید:

1- با احساسات خود مشورت کنید. اجتناب شما ممکن است شکل پنهان و زیرکانه داشته باشد. اگر به این دلیل کارى را صورت نمى دهید زیرا با انجام دادن آن نگران و مشوش مى شوید. احتمال این که از مشکل اجتناب مى کنید وجود دارد. از خود بپرسید چه مى توانم بکنم تا احساس اطمینان بیشتر پیدا کنم.
2- به تماشاى رفتار خود بنشینید. اگر احساس مى کنید که میان دو کار گیر کرده اید یا میان دو کار تاب مى خورید، ببینید آیا از چیزى اجتناب مى کنید. در این صورت به این فکر کنید که چگونه مى توانید از این اجتناب دست بکشید.
3- به اندیشه خود توجه کنید. آیا انتظار بدترین اتفاق ها را مى کشید؟ آیا مصیبتى را پیش بینى مى کنید؟ آیا فکر مى کنید اتفاق ناخوشایندى رخ خواهد داد؟ آیا فکر مى کنید که به شکلى نتوانید با مشکل رو به رو شوید؟ این افکار مبالغه آمیز و هولناک، ممکن است مانع از آن شوند که با مسئله رو به رو شوید و یا حتى اقدامى در این راستا صورت دهید.

هر چه زودتر به مسئله بپردازید

اجتناب از مسئله، نه تنها از حل شدن آن جلوگیرى مى کند، بلکه به احتمال زیاد بر شدت آن مى افزاید و برخورد با آن را دشوارتر مى کند. هرچه مسئله را سریع تر شناسایى کنید. سریع تر مى توانید با آن برخورد نمایید و طرز برخوردتان با مسئله مؤثرتر مى شود. تا زمانى که با مسئله برخورد مؤثر نکنید، مانند دمل چرکین زیر پوستتان باقى مى ماند تا فکرى به حال آن بکنید.


مهارت سوم: رفتار درست با خود

1- از پاداش ها به سود خود استفاده کنید: پاداش دادن به خود بر خشنودى شما مى افزاید و بهتر مى توانید تغییر مورد نظر را در خود ایجاد کنید.
2- به جاى عادت سرزنش کردن خود، عادت پاداش دادن به خود را ایجاد نمایید.
3- پاداش دادن مؤثّر به خود از سه بخش تشکیل مى شود:
ـ پاداش هاى مناسب انتخاب کنید.
ـ شرایط را به سود خود شکل بدهید.
ـ مجازات نکنید. (تحمیل کردن کار زیاد به خود به خاطر دیگران).


مهارت چهارم: حل مسأله(چهار راهنمایى براى حل مسئله)

1-وقت خود را صرف مسائل حل نشدنى نکنید.
2- در هر زمان، تنها به یک مسئله توجه کنید.
3-به جاى تغییر دادن دیگران، روى تغییر دادن خود حساب کنید.
4- دست کم در لحظه حاضر، اقدامى صورت ندهید.
حل مسئله، روشى ساده اما قدرت مند است. از مراحل زیر، براى آگاهى از خلاصه مطالب استفاده کنید.

سه مرحله حلّ مسئله

1- مسئله را به روشنى شناسایى کنید.
2- هر اندازه که امکانش وجود دارد راه حل ارائه دهید. در این مرحله هیچ راه حلى را رد نکنید.
3- راه حلى را انتخاب کنید، آن را به اجرا بگذارید، نتیجه آن را ارزیابى نمایید و آنقدر مداومت به خرج دهید تا به احساس بهتر برسید.

مهارت پنجم: کمک گرفتن از شناخت درمانى

براى دیدن اشیاء و امور، همیشه بیش از یک راه وجود دارد. معنایش این است که گرچه ممکن است نتوانید واقعیت ها را انتخاب کنید، اما مى توانید انتخاب کنید که چگونه به آن ها واکنش نشان بدهید. مى توانید به خود کمک کنید تا احساس بهترى داشته باشید. مى توانید به طرز دیگرى، به آن ها نگاه کنید. روش هایى را که در این جا توضیح داده شده اند به شما مى گویند که چگونه اندیشه و احساس با هم ارتباط دارند و چگونه این افکار و این احساسات روى روحیه شما اثر مى گذارند. اگر به این نکته توجه داشته باشید، مى توانید نوع اندیشه اى را که به شما کمک مى کند تا به احساس بهترى برسید انتخاب کنید. وقتى این نکات را رعایت مى کنید، بد نیست سؤال هایى از خود بپرسید. اولین سؤال شما مى تواند این باشد: «آیا مى توانم به طرز دیگرى به این مسئله نگاه کنم؟»

گام اول: اندیشه هاى خود را شناسایى کنید و ببینید که اندیشه ها و احساسات شما چگونه با هم در ارتباط هستند.

سوالات کلیدى براى گام اول: در آن زمان از ذهن من چه گذشت؟ حالا اوضاع را چگونه مى بینم؟ چه موضوعیست که براى من اهمیت دارد؟ این حادثه براى من چه معنا و مفهومى دارد؟

گام دوم: اندیشه هاى خود را مورد بازبینى مجدد قرار دهید. خواهید دید که مى توانید با دیدگاه هاى مختلف به مسائل نگاه کنید. داشتن چشم اندازهاى مختلف به شما امکان مى دهد که با مشکل خود برخوردى سازنده تر داشته باشید.
سوالات کلیدى براى گام دوم: پرسش هایى درباره اندیشه: دیگر چه نقطه نظرهایى وجود دارد؟ دیگران در این خصوص چه فکر مى کنند؟ دیگر چگونه مى توانم به این موضوع فکر کنم؟ اگر حالم بهتر بود چگونه فکر مى کردم؟
پرسش هایى درباره واقعیت: واقعیت هاى درباره موضوع کدامند؟ از کجا بدانم که چه طرز فکرى با واقعیت همخوانى بیشترى دارد؟ چه مدرک و چه دلیلى در اختیار دارم؟
پرسش هایى درباره اندیشه هاى مخدوش: آیا ممکن است درباره موضوع برداشت اشتباه داشته باشم؟ آیا درست فکر مى کنم؟ آیا گرفتار یکى از خطاهاى سیزده گانه شناختى هستم؟ آیا خودم را زیر فشار گذاشته ام؟ آیا به زبان افراط و تفریط حرف مى زنم؟
پرسش هایى درباره مقابله: بدترین اتفاقى که ممکن است بیفتد چیست؟ چقدر به من لطمه مى زند؟ وقتى این اتفاق مى افتد چه مى توانم بکنم؟ چگونه مى توانم کمک بگیرم.

مهارت ششم: توجه به اعتماد به نفس و عزت نفس

حتى اگر از کودکى، از اعتماد به نفس خوب محروم بوده اید، مى توانید آن را در خود ایجاد کنید. چهار نکته مهم در این خصوص عبارتند از:

1- اعتماد به نفس تنها یک چیز به خصوص نیست. همه ما در بخشى از زندگى خود فاقد اعتماد به نفس هستیم و در زمینه هایى از اعتماد به نفس کافى برخورداریم.
2- اشخاصى که به نظر با اعتماد به نفس مى رسند به آن حدى که شما فکر مى کنید با اعتماد به نفس نیستند.
3- با تمرین کردن و دست به کار شدن به اعتماد به نفس مى رسیم.

4- اگر به اشخاص بگویید که خوب نیستید، ممکن است حرف شما را باور کنند.

شش راهکار راهنما به شما کمک مى کنند تا از اعتماد به نفس خوب برخوردار باشید:

1- تمرین.
2- طورى رفتار کنید که انگار از حدى که فکر مى کنید اعتماد به نفس بیشترى دارید.
3- در رفتار خود انعطاف داشته باشید.
4- از اشتباهات خود درس بیاموزید. تنها راه اجتناب از اشتباه بى حرکت ماندن و اقدام نکردن است.
5- از سرزنش کردن خود، خوددارى نمایید. با خود شجاعانه حرف بزنید.
6- با خود مهربان باشید.
اعتماد به نفس با احساس ما نسبت به توانایى هایمان در ارتباط است. اما عزت نفس تا حدودى متفاوت است. عزت نفس بستگى به این دارد که تا چه اندازه براى خود ارزش قائل هستید.


پنج راه کار زیر به شما کمک مى کنند تا عزت نفس بیشتر پیدا کنید:

1- به تعصباتى که سبب مى شوند خود را کم ارزش ارزیابى کنید حمله ور گردید.
2- منتقد درون را سرکوب کنید.
3- قاضى منتقد را دفن کنید و اجازه ندهید که با معیار دوگانه با خود و با دیگران برخورد کنید.
4-بیشترین تلاشتان را بکنید اما کمال طلب نباشید.
5- با اشخاصى که به شما احساس خوب مى دهند معاشرت کنید.

 
مهارت هفتم: قرار گرفتن در آرامش

قرار گرفتن در آرامش یک نگرش، یک عادت و یک اقدام بازسازى کننده و در کنار همه این ها یک مهارت است. سعى کنید این اقدام را بخشى از زندگى روزانه خود قرار دهید.

1- حالتى آرام را انتخاب کنید. آیا هرگز متوجه شده اید که روى لبه صندلى مى نشینید؟ تنش مى تواند نیروى قابل ملاحظه اى را هدر بدهد. از این رو هرگاه مى توانید به بدنتان امکان استراحت بدهید.
2- از شتاب و عجله پرهیز کنید. شتاب و عجله، به شما سرعت مى دهد و با این حال خیلى ها به این نتیجه رسیده اند که اگر کارهایشان را به آرامى انجام دهند، مى توانند از کارایى مطلوبى برخوردار باشند.
3-عادت کنید که فعالیت هاى آرام بخش انجام دهید. در فعالیت هاى روزانه خود، کارهاى آرام بخش را اضافه کنید.
4- به تفریح و کارهاى خوشایند بها بدهید. هرچه در زندگى لذت بیشترى ببرید، احساس آرامش بیشترى مى کنید.
5- مخاطرات را توزیع کنید. همه تخم مرغ ها را در یک سبد قرار ندهید.
6-به خود زنگ تنفّس بدهید. از زنگ هاى تنفس کوتاه مانند نیم ساعت صحبت کردن با یک دوست و نیز از تعطیلات به سود خود استفاده کنید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ابولفضل حسینی