Complex
تعریف عقده در فرهنگ فارسی معین: (عُ دِ) [ ع . عقدة ] (اِ.)
1 – گره . 2 – حالت سرخوردگی و کینه به علّت دست نیافتن به مطلوب مورد نظر.
تعریف عقدهِ روانی
• عقدهٔ روانی گروه یا مجموعهای است از اندیشهها و عقاید یا تکانههای مرتبط به هم، که دارای حالت هیجانی مشترکی هستند و تأثیر قوی و معمولاً ناهشیاری بر نگرشها و رفتار بر جای میگذارند. این اصطلاح، توسط کارل یونگ Carl Gustav Jung ابداع شد تا محتوای “ناهشیار شخصی” را نشان بدهد.
در کاربرد عامه، عقده تقریباً دلالت بیمارگون خالص دارد و الزاماً با کاربرد آن در روانشناسی برابر نیست. از نمونههای اولیه در روانکاوی سنتی و انشعابات آن میتوان به عقده قدرت در نظریه یونگ، عقدهی اختگی و اُدیپ در نظریه فروید Sigmund Freud و عقدهی حقارت در نظریهی آدلر اشاره کرد.
• در بعضی نظریه های شخصیت، مفهوم «عقده»، پایه ای برای بحث درباره مفهوم آسیب شناسی آن نظریه فراهم آورده است. ناراحتی های روانی و فکری و تالم و رنج های حاصل از امیال سر کوفته. مثل عقده حقارت، ناراحتی ها روحی و رنج هایی که بر اثر لطمه خوردن های متوالی به شخصیت افراد و مورد حقارتو استهزا واقع شدن آنها عارض می گردد. اشخاصی که در طفولیت مورد حقارت و سخت گیری واقع شوند، در بلوغ ممکنست کسانی کینه توز و یا خجل و گریزان از مردم باشند.
• مثل عقده دل، غم دل، غصه درونی. ناراحتی ها و رنج های شدید و درونی را گویند که براثر عدم ارضا امیال سرکوفته و انجام نشدن آرزوها بر انسان عارض می شود.
•مثل عقده عصبی، توده های عصبی کم و بیش بزرگ و کوچک که در مسیر رشته های عصبی به اشکال مختلف هلالی بیضوی دوکی شکل و کروی قرار دارند. این عقده ها تجمعی از نورونها می باشند. به همین جهت مراکز کوچک عصبی را در نقاط مختلف از قبیل طرفین ستون فقرات در مجاورت صفاق و غیره تشکیل می دهند و چون در امور غیر ارادی واردند به انها عقده های سمپاتیک نیز میگویند.
عقده، محصول فشارها و ناراحتی های روانی و فکری،و رنج های شدید درونی ناشی از امیالِ سرکوفته است.به عبارت دیگر مجموعه گرایش های ناخودآگاه که حالات،رویاها، رفتار و کردارهای شخصی را نشان میدهد، عقده نامیده میشود.
• در واژه شناسی روان کاوی این اصطلاح، ترکیبی از : ویژگی ها، خصوصیات، تمایلات، هیجانات، احساسات و کردارهای عاطفی متضاد فرد است.عقده همواره در ضمیر ناخودآگاه باقی می ماند و مجموعه ای کلی به صورت تفکیک ناپذیر سازمان می یابد و اجزاء وجودی شخص را تشکیل میدهد.
• عقده ها در نخستین سالهای حیات در محیط خاص انسانی هر فرد به وجود می آیند و در ریشه و سرمنشاء آنها همواره با دو قطب متضاد عشق و کینه روبرو می شویم.
• عقده ها به طور عادی بیماری زا محسوب نمی شوند. لکن بر اثر ندانم کاریها، سهل انگاری ها، خودکامگی ها، استبداد و جهل والدین و یا مربیان مسئول تربیت کودکان، زمینه بوجود آمدن عوارض ثانوی، رشد و شیوع چنین بیماری را فراهم می سازند. بدیهی است اگر راه حل طبیعی و معقول برای کودک در نظر گرفته نشود، اختلالاتی به صورت احساس عقده در خلق و خوی او بوجود می آید که استمرار یافتن و مزمن شدن آن در دوران بلوغ به صورت عقده حقارت تبدیل می شود. بنابراین وقوع هر رخداد و رفتار منفی و سرکوبگر تاثیرگذار در زندگی دوران طفولیت، میتواند در آینده او تبدیل به انواع عقده روانی شود. برای مثال: هنگامی که نوزادی به دنیا می آید ممکن است تاثیرات متفاوتی بر هر یک از اعضاء خانواده برجا بگذارد و منش و خلق و خو و نیز نگرش و برخورد آنها را دستخوش دگرگونی نماید. مادر طبعاً تمام توجه و محبت خود را به نوزاد معطوف و متمرکز میسازد و تا حدودی از کودک بزرگتر خود غفلت میورزد. همین امر موجب میشود تا فرزند ارشد نسبت به نوزاد نورسیده احساس رقابت و حسادت کرده و در برابر مادر خود جبهه گیری نماید زیرا احساس میکند که دستخوش بی توجهی و بی مهری قرار گرفته است. بدین ترتیب کودک در حالتی از احساسات متضاد میان عشق و نفرت قرار میگیرد. مضطرب، مشوش و بیقرار میگردد و گاهی از رفتن به مدرسه امتناع میورزد و یا به خودارضایی و یا شب ادراری مبادرت میورزد.
لذا اگر این علائم رفتاری کودک روانشناختی نشود و به صورت منطقی، عقلانی و هوشیارانه حل نگردد، زمینه «عقده مزاحم و ناخوانده» در ضمیر ناخودآگاه او ایجاد می شود که آینده او را دچار مشکلات روحی و روانی می سازد.
• مهمترین و حساس ترین مرحله شکل گیری ارکان شخصیت، خصائص فردی و اجتماعی انسان مربوط به مرحله دوران هفت سالگی او میباشدکه واکنش این رفتارها، کردارها، گفتارها و ذهنیت های تا حدود قابل توجهی متأثر از:تربیت اکتسابی از محیط، نحوه آموزش، اعمال نفوذها و امر و نهی هاست و بخش دیگر آن مربوط به آثار و تبعات وراثت (ژنتیکی) می باشد.
• در این حال اهمیت و حساسیت چگونگی تربیت و زندگی دنیای کودکان نسبت به بزرگسالان، عمیقتر و بالاتر است. زیرا کارنامه و عملکرد تربیتی کودکان اعم از تجربه کردن، چگونه زیستن و تعامل داشتن با والدین و اطرافیانشان در دوران هفت سالگی یعنی در مرحله اول حیات بویژه بین پنج تا شش سالگی شکل و رشد پیدا کرده و در ضمیر ناخودآگاه او تثبیت و ذخیره میشود. بدین ترتیب سرنوشت آینده او را تا کهن سالی رقم میزند.
• علی رغم اینکه خلق و خوی و منش اشخاص از لحاظ وراثت (ژنتیکی) با یکدیگر متفاوت هستند،لکن از لحاظ اکتسابی، تربیت صحیح، عدم ایجاد بحران های روحی عاطفی،برخوردهای معقول و سنجیده و پرهیز از محروم کردن کودک از حقوق اولیه و طبیعی خود میتواند متضمن ساختار شخصیت سالم و مطلوبی را در دوره جوانی، میانسالی و کهنسالی برای او به ارمغان داشته باشد.
• اما برخلاف آن اشخاص نامتعادل عقده ای، از نظر روحی و روانی، افرادی منفی گرا، بزه کار، قربانیِ خودکامگی ها، قربانیِ جهل و استبداد و نیز فقرِ فرهنگی و تربیتی والدین میباشند. بدیهی است اغلب چنین کودکانی عقده ای، در سنین بالاتر و بزرگسالی تصمیم می گیرند که با ساختارشکنی ها از هر راه ممکن برای جبران کمبودهای بوجود آمده از دوران کودکی و نوجوانی خود، مرتکب ناهنجاری های رفتاری افراطی و انتقام گرفتن بشوند تا بدین وسیله عقده های سرکوفته خود را استتار کرده، سپس به هر قیمتی که شده به اهداف خود دست پیدا کنند، و موجبات تشفی خویشتن را فراهم سازند.
• از سوی دیگر ممکن است چنین افرادی راه دیگری را انتخاب نمایند و آن: انزواگرایی، گوشه گیری، افسردگی، اعتیاد و توهم گرایی و …، میباشند.
• اگر ما در دوران زندگی بزرگسالی از نظر روحی و روانی و فکری سالم و طبیعی، سعادتمند و موفق میباشیم و نیز در روابط خود با سایرین با عشق و محبت، احترام و یا برعکس کینه توزانه ، انتقام جویانه نسبت به دیگران برخورد میکنیم، بخاطر این است که بخش اعظم زیرساخت های شخصیت و منش ما مرتبط به نحوه تربیت و رفتار اولیه توسط والدین و یا مربیان امر در دوران طفولیت ما میباشد.
آزمون تدعی (تداعی) لغات
• در این آزمون ابتدا یونگ Jung واژه ای را به بیمار می گفت و از او می خواست نخستین کلمه ای را که به ذهنش می رسد، بیان کند. سپس او فاصله زمانی میان این دو اتفاق را اندازه می گرفت. یونگ برای هر فرد بیش از صد واژه را به کار برد.
• یونگ دریافت افراد برای نشان دادن واکنش نسبت به لغات مربوط به موضوعاتی که برایشان از نظر عاطفی اهمیت دارد، در مقایسه با بقیه لغات مدت زمان بیشتری را تامل می کنند.
• وقتی یونگ از آنها علت کندی واکنش شان را نسبت به آن لغت خاص می پرسید، آنها نمی توانستند علت تاخیرشان را توجیه کنند. همچنین وی متوجه شد که معمولا میان این لغات و افرادی که شخص از نظر عاطفی با آنها احساس نزدیکی بیشتری می کند، مثلا والدین، همسر و فرزندان ارتباط خاصی برقرار است. این مسئله می تواند مانع رشد روانی فرد به صورت شخصیتی مستقل و باصلابت شود. وی این بارِ عاطفی را که پیرامون یک مفهوم خاص متمرکز می شود، عقده نامید.
• عقده مجموعه ای از عواطف، افکار، ادراکات و خاطره هایی است که در ناخودآگاه شخصی جای دارند و حاصل تجربه های هر فرد در زندگی او و مخصوصا در دوران کودکی هستند.
• یونگ همچنین متوجه شد هر عقده، هسته ای غیرشخصی دارد که همانند خاصیت مغناطیسی، اندیشه ها را به خود جذب می کند و پایگاهش در ناخودآگاه جمعی است. او آنها را کهن الگو «آرکی تایپ» نامید. برای مثال شخصی که «عقده مادر» بر او مسلط است، فردی است که نسبت به هر چه مادرش به او می گوید یا احساس می کند، حساسیت زیادی نشان میدهد و در واقع تصویر مادرش در ذهن او همیشه در درجه نخست قرار دارد. او مرتبا سعی می کند مادرش را معرفی کند یا هر محاوره ای را به مادرش ربط دهد. او طرفدار داستان ها، فیلم ها و وقایعی خواهد بود که در آنها، مادران نقش عمده و والایی دارند. او به دقت چشم انتظار روز مادر یا سالگرد تولد او یا هر فرصت مناسب دیگری است که بتواند از مادرش قدردانی کند. چنین شخصیتی گرایش به تقلید و پیروی از مادرش دارد؛ تا جایی که اولویت ها، ترجیحات و دلبستگی های او را به خود می گیرد. او همراهی زن های مسن تر را به زن های هم سن و سال خود ترجیح می دهد. در ایام کودکی او به اصطلاح یک بچه ننه است. در بزرگسالی و در موقعیت یک فرد بالغ هنوز به نخ های پیشبند مادرش وابسته است.
• البته هر کودک و مادری منحصر به فردند، اما باید توجه داشت تمام دریافت ها و تجربیات ما از ارتباط با مادرانمان جذب کهن الگویی در ناخودآگاه جمعی خواهد شد که در مورد مثال فوق «آرکی تایپ مادر» نامیده می شود؛ البته این موضوع می تواند عینا در رابطه پدر و فرزند هم اتفاق بیفتد که در آن صورت هسته آن عقده، «آرکی تایپ پدر» است و خود آن عقده با نام «عقده پدر» شناخته می شود؛ مثلا زمانی که مردی همسرش را با نام مادرش مورد خطاب قرار می دهد، شاید این رفتار بر این موضوع دلالت می کند که «عقده مادر» در او، موجودیت همسرش را دربر گرفته است. یا علت بازداری حافظه از درک موضوعی که در شناخت مضامینش هیچگونه اشکالی وجود ندارد، می تواند این باشد که حافظه یا خاطره سرکوب شده، با عقده در ارتباط است؛ یعنی عقده، آن خاطره را بلعیده است.
o همچنین یک واکنش عاطفی غلو شده در برابر یک موقعیت، نشان دهنده رابطه آن واقعه با عقده است.
• البته لازم نیست عقده ها فقط جنبه منفی داشته باشند؛ مثلا هنرمندی که ذهنش را زیبایی اشغال کرده است، هرگز به اثری که کمتر از یک شاهکار باشد، رضایت نمی دهد و در طی این مسیر سخت از انرژی عقده خود برای دستیابی به هدفش بهره می گیرد؛ بنابراین همه افراد به صورت پیش فرض عقده هایی درون خود دارند. به قول یونگ: هیچ کس عقده ندارد، بلکه عقده، او را دارد.
• وقتی گفته می شود کسی عقده دارد، به آن معنی است که او حواسش پریشان چیزی است؛ به طوری که به سختی می تواند به مسئله دیگری فکر کند. یکی از اهداف روانکاوی یونگ منحل کردن عقده ها و آزاد کردن فرد از حکومت جابرانه آنهاست.
• عقده ها موضوعات عجیبی که در اعماق وجود انسان قرار گرفته باشند تلقی نمی شوند، بلکه مجموعه های رفتاری پیوسته حاضری هستند همانند استعداد موسیقی یا بهتر بگوئیم زبان خارجی آشنایی که در ما وجود دارند، و ما جز در یک موقعیت خاص از آنها استفاده نمی کنیم. به بیان ساده تر، عقده ها بخش های رفتاری ای هستند که به صورت تکه تکه به حیات خود ادامه می دهند و در «من» آدمی ادغام نشده اند و به صورت گستره پررنگی از «علایق» خود را نشان می دهند.
• ذوق عامه این واژه را در معنایی نسبتا خاص به کار می برد و آن به معنی «وجود مانع در جریان طبیعی یا عادی یک فعالیت» یا «ناراحتی روحی یا امتناع از رفتار سازگار عادی» است.
ولی این برداشت عمومی از واژه عقده نسبتا اشتباه است چرا که در نوشته های اکثر نظریه پردازان بزرگ، عقده لزوما رفتار نابهنجار نیست.
• بادوین (Charles Baudouin (1893 –1963 روانکاو سوئیسی می نویسد: این عقده ها نیستند که نابهنجار و مرضی هستند. بلکه برخی از دگرگونی ها یا تورم آنهاست که بیمارگونه تلقی می شود. وی به متمایز کردن عقده های عادی می پردازد و درباره آنها می گوید «اینها ارکان روان» هستند. از نظر وی عقده های عادی همان تمایلات و گره های علایقی هستند که در وجود کلیه انسان های روی زمین وجود دارند و تقریبا ۳ دسته هستند:
الف) علاقه به «شئ». که با رفتارهای مربوط به آن «شئ» خاص مشخص می شوند. مثل: وصول، تماشا کردن، شناختن، تملک، احتراز کردن، خراب کردن و مانند آن.
ب) علاقه به «من» و اعتبار آن. از راه مقایسه خود با دیگری، اثبات وجود خود، حق خواهی، شناساندن خود و شناختن خویش و….
ج) علا یق شخصی ویژه. نظیر یک سری رفتارهای خاص و کنش – واکنش ها.
• عقده های عادی یا طبیعی ممکن است به صورت حالات مرضی در آیند . برای مثال «کنجکاوی» یک انگیزه طبیعی است و طی آن لذت دیدن و دانستن دنبال می شود. در میان کنجکاوی ها، کنجکاوی درباره جنس مخالف امری طبیعی است. ولی ممکن است با فردی مواجه شویم که در این راه با ممانعت ها و تنبیه هایی روبه رو شده است که هم آتش کنجکاوی او را تیزتر کرده اند و هم در وی احساس گناه پدیده آورده اند. لذا در او «عقده ای» پیدا می شود که مربوط به علا قه ای شدید و احاطه گر برای شناخت و برملا ساختن اسرار و رموز به طور کلی و مطالب مربوط به جنسیت به طور اخص است.
o لذا چنین فردی تمایل به رفتارهای اغواگرایانه و نمایشی پیدا می کند. وانگهی به نحو مقاومت ناپذیری مجذوب اسرار و رموز است و «محرم» انجمن های مخفی شدن را در سر میپروراند… بنابراین عقده ای در وی شکل می گیرد که بادوین آن را عقده خودنمایی لقب داده است.
بنابراین عقده یک گرایش عادی است، ولی در اثر احاطه مفرطی که بر مجموعه روان و رفتار پیدا می کند، به صورت مرضی در می آید و انعطاف «من» انسان را از بین میبرد و آزادی آدمی را محدود می کند. این جاست که یونگ معتقد می شود «هنگامی که عقده ای بر ما حکومت می کند ما دیگر خودمان نیستیم… یک عقده فعال گاهی ما را در یک حالت عدم آزادی غوطه ور میسازد…».
• وجود عقده های گوناگون در وجود هر انسانی ، اگر در حدّ اعتدال باشد و اگر به حالت بیماری نرسیده باشد، می تواند محرک او برای انجام کارهای خوب باشد، به عنوان مثال: اگر عقده هایی از جهل و فقر در وجود انسان نباشد، مسلما ً او به دنبال تحصیل علم و کار نمی رود چون تحصیل علم و انجام کارهای مختلف ، پر زحمت هستند و لذا محرکهای قدرتمندی مانند عقده های گوناگون ، می توانند ما را وادار به انجام کارها خوب نمایند.
بنابراین ما نباید ساده انگارانه با مسائل برخورد بکنیم چون روان آدمی بسیار پیچیده است و برای رشد و تعالی همه جانبه او ، لازم است که مولفه های مختلفی را دخیل بدانیم. و همچنین خصوصیات متفاوت افراد را هم مدّ نظر داشته باشیم.
ما باید توجه داشته باشیم که تحمّل شکست ها و ناامیدی های گوناگون اگر فراتر از توانایهای ذاتی و اکتسابی یک فرد نباشد، می تواند او را در برابر حوادث ناگوار آینده مقاوم تر ساخته و ایمن نماید و یا مسیر زندگی او را در جهت مطلوبی تغییر بدهند به طوری که او بتواند توانایی های دیگری را در وجود خود کشف نماید، مگر می توان بدون شکست، به پیروزی دست یافت. مگر می توان بدون درک نا امیدی ها ، امیدوار شد .
ما لازم است این واقعیتها را بپذیریم که روحیات و خصوصیات افراد، همانند ظواهر آنها، بسیار متفاوت می باشند. مثلا ً بعضی از انسانها درونگرا هستند و ذاتا ً، انزوا را دوست دارند. بنابراین آنها باید بتوانند بخشی از زندگی خود را در انزوا بگذرانند و اصلا ً بعضی وقتها همین انزوا و کناره گیریها، می تواند موجبات رشد و تعالی او را فراهم بیاورد و قدرت تمرکز او را بالا ببرد و لذا ما باید این امکان را برای همه افراد و مخصوصا ً برای افراد درون گرا بیشتر فراهم بیاوریم و خلاصه مطلب این است که انسانها با تحمل شداید ِ روزگار رشد می یابند و توانمند می گردند.
شیوه های عملکرد عقده ها
چهار عملکرد اصلی وجود دارد که مستقیما در تغییر شکل عقده ها دخیل هستند:
1- اعتلا یا والایش.
در اثر این عملکرد، عقده به قلمرویی انتقال می یابد که از لحاظ اجتماعی یا معنوی مقبول باشد و برای «من» انسان به صورت یک فعالیت حاوی رغبت یا علا قه و حتی ارزش درمی آید (اجتماعی، اخلا قی، معنوی یا زیباشناسی). برای مثال اگر عقده ویرانگری بر نیاز به ویران ساختن، شکستن و خرد کردن اشیا مسلط شود به صورت تخصص در مواد منفجره، معادن، ساخت یا آزمایش ماشین های خراب کننده و کاربرد ابزارهای ویژه انهدام و خرد کردن اعتلا می یابد. اما اگر همان عقده بر نیاز به آزارگری مبنی بر کشتن، شکم دراندن، سوراخ کردن، تکه تکه کردن، خونریزی و غیره سلطه یابد، اعتلا های اجتماعی متعددی امکان بروز می یابند که از مامور اعدام تا قصابی و حتی تخصص در جراحی یا پزشک قانونی را دربرمی گیرد.
عقده خودنمایی مثال دیگری است. عقده خودنمایی – نشان دادن خود، به نمایش گذاشتن خود و بدن، جلب توجه دیگران، ایفای یک نقش در برابر دیگران، خود را مورد تحسین قراردادن و… از لحاظ اجتماعی کلیه فعالیت های مربوط به صحنه، صفحه تلویزیون، بساط و تریبون و موارد مشابه را در بر می گیرد. از نقش یک فروشنده دوره گرد گرفته تا استاد دانشگاه در حین تدریس و سخنرانی پرشور یا حتی کمدین حرفه ای. همچنین عقده حقارت با کاربرد تواضع و کناره گیری ارادی و افراطی اعتلا می یابد.
2- تلافی
از کوششی برای انکار عقده از طریق ایجاد یک رشته رفتارها در مورد همان موقعیت هاست. رفتارهایی که دقیقا عکس رفتارهای عقده ای است. مثلا راه رفتن با گام های صدادار و نظامی. زدن سوت و خوشحالی به هنگام شب در حالی که فرد ترس بسیار از تاریکی دارد! این امر خود یک رفتار لحظه ای برای تلافی است. به خود باد انداختن، خود را معتبر نشان دادن و حالت نخوت به خود گرفتن به منظور ترساندن دیگران: درحالی که فرد مایل است هر چه زودتر خود را نجات دهد!
این نوع رفتار همانا رفتاری موقعیتی است که به منظور پنهان داشتن احساس حقارت یا احساس گناه اتخاذ می شود. مثال :یک مجرم قدیمی و کهنه کار، به صورت یک تصحیح کننده بی گذشت کلیه خطاهای یک پیرو و ارزش های اخلاقی در می آید.
3- جبران
جبران عملکردی بسیار شبیه تلافی است. جبران عبارت است از باطل ساختن اثرات مغشوش کننده یک عقده . ضمن ایجاد یک رفتار معکوس موفق و رضایت بخش برای فرد. مثلا کودک ۱۰ ساله ای که از یک عقده حقارت در رنج است و علت آن ضعیف بودن، بیمار بودن یا از لحاظ جسمانی در بین گروه همسن و سال ها توان کمتر داشتن است، تلاش خواهد کرد تا از راه جبران به یک برتری ذهنی یا هنری فایق آید و در یکی دو زمینه به درخشندگی و کمال آرمانی برسد.
4- توجیه دفاعی
توجیه دفاعی یا توجیه عقلانی عبارت است از : خنثی کردن کامل عقده یا بهتر بگوییم انکار فعالانه آن. یکی از نمونه های مناسب این عملکرد، توجیه دفاعی عقده احساس گناه در فرد کمال طلب افراطی است: این فرد برعکس اکثر مردم که به سادگی از خود و از کار خود حتی اگر دلخواه نباشد، راضی می شوند، شخص دقیقی است که به صورت افراطی در پی کمال است.
در توجیه عقلانی، فرد از عقده خود رنج نمی برد زیرا آن را انکار کرده است.ویژگی های رفتار عقده ای واکنش یا رفتار عقده ای دارای خصایص زیر است:
1- رفتار عقده ای افراطی، حد ناشناس و اغراق آمیز است . بدین معنی که با کوچکترین نشانه ای به راه می افتد. مثلا مرد یا زنی که به یک عقده طردشدگیمبتلا شده است و فرمول تکراری «من طرد شده ام» یا «هیچ کس مرا دوست ندارد» ورد زبان اوست، دارای واکنشی شدید است. یعنی دارای واکنش شدید عاطفی و فاصله گیری خشن از دیگری، فقط به این بهانه که شیوه استقبال شما از وی به هر دلیلی همراه با محبت، خوشحالی و ظواهر مثبت مورد انتظار آن مرد یا زن نبوده است.
2- خود مختاری عقده ای. خود مختاری ویژگی دیگر واکنش عقده ای است به این معنا که می تواند علیرغم خواست ارادی «من» فرد به حرکت درآید و رفتار او را تعیین کند.
یونگ در این زمینه می نویسد: «عقده ها دارای گونه ای خودمختاری بارز هستند و شباهت به موجودات مستقلی دارند که در درون روان ما به گونه ای زندگی انگلی را طی می کنند.»
3- عدم خودآگاهی. خود شخص نسبت به عقده داشتن خودآگاهی ندارد . یعنی نمی داند کدام عقده را دارد . مگر در یک صورت و آن هنگامی است که در برخی از موقعیت ها یا شیوه کلی زندگی خود، احساس ممانعت، مزاحمت یا رکود کند.
عقده و عادت
باید میان عقده و عادت تمایز قایل شد. عادات نیز همانند عقده ها به نحوی استقلال پیدا کرده و از من ارادی خارج هستند.
جویدن ناخن، وسواس، کندن مو، سیگار کشیدن و… به خودی خود عقده شمرده نمی شوند. عقده فقط در پاسخ به یک موقعیت واقعی پدیدار می شود و یک واکنش «عاطفی و اخلاقی» نسبت به یک موقعیت خاص است. «ناتوانی در تحمل کمترین سرزنش یا کمترین شوخی» نشانه ای از یک عقده است حال آنکه تیک هایی مانند «پلک زدن» از نشانه های داشتن عقده نیستند.
منبع:روانشناس پیمان